نوید شاهد_ کتاب «شاعر دشت و هور» «افضل قائمی کاشانی» به همت نشر بیست و هفت منتشر شده است.

 

«شاعر دشت و هور» در بازار کتاب دیده شد

به گزارش نوید شاهد، کتاب «شاعر دشت و هور» روایت هایی از زندگی شهید «اصغر انصاری» معاون اطلاعات لشگر 27 محمد رسول الله (ص) را روایت می کند. این کتاب در 208 صفحه و شمارگان 1500 صفحه در سال 1396 چاپ و 10 هزار تومان قیمت گذاری شده است.

 در این کتاب روایت هایی از «حسن ذوالفقاری» دایی شهید، «عباس ذوالفقاری»پسر دایی شهید، «کاظم انصاری» برادر شهید، «طاهره انصاری» خواهر شهید، «رقیه انصاری» خواهر شهید، «سکینه انصاری» خواهر شهید، «خسرو خدا بنده لو» دوست شهید، «محمدباقر پالیزدار» دوست شهید، «یدالله قدیمی» دوست شهید، «امیر فیروز زارع» دوست شهید، «نادر مخلق آذر» همرزم شهید، «محمود علی «شعبانی» همرزم شهید، «جواد امیری» همرزم شهید، «حمید رضا فرزاد» همرزم شهید، «محمد سرتیپی» همرزم شهید و «اصغر حیدری» همرزم شهید درباره شهید والامقام «اصغر انصاری» را می خوانید.

در بخشی از کتاب آمده است: با اینکه در یک اتاق زندگی می کردیم، اخلاق مان زیاد با هم جور نبود. اصغر ساکت بود و آرام، ولی من تند و عصبی. یک بار حسابی دعوایمان شد. زمانی بود که خانه ام هنوز مهرآباد بود و نرفته بودیم امام زاده حسن (ع). اصغر می گفت «من زن ندارم. می خوام برم از مملکتم دفاع کنم.» من توی عصبانیت می گفتم «می ری و نعشت رو میارن برامون.» آخرش کار به کتک کاری کشید و دو تا کشیده زدم توی گوشش، ولی اصغر دست بلند نکرد. بعد هم به همسرم گفت «بهش بگو برادر بزرگی و به گردنم حق داری، احترامت واجبه. ولی قرار نیست هر چی بگی بگم چشم. من من نمی تونم از مملکتم دست بکشم.»

به خاطر این دعوا تا چند ماه نمی آمد خانه ی ما. ولی بعد کم کم آشتی کردیم. من همچنان مخالف بودم. هی بهش گیر می دادم که «کی تموم می کنی و برمی گردی؟» پاییز می گفت عید، عید می گفت تابستان. ولی وقتی پاپی اش می شدم می گفت «انشاالله هر وقت جنگ تموم شد یا هر وقت دشمن رو از مملکت بیرون کردیم و صلح کردیم؛ اگر زنده ماندم البته.» و می خندید. وقتی عصبانی می شدم، اصغر می گفت «خودت هم بیایی اونجارو ببینی دیگه برنمی گردی اینجا، داداش.»

انتهای پیام /

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده