عاشقانه‌های زندگی یک همسر جانباز اعصاب و روان:
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۰
نوید شاهد - زهرا خوش‌نظر همسر جانباز اعصاب و روان «حسن خوش‌نظر» می‌گوید: «من زندگی‌ام را با جانبازی آغاز کردم که می‌دانستم فراز و نشیب‌های بسیاری به همراه خواهد داشت. اما آنچه تحمل شرایط را برایم آسان کرده بود؛ شخصیت مهربان حسن‌آقا بود.»

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: این روزها درس ایثار و ایستادگی را باید از زنانی آموخت که هر روزشان را با شهدای زنده می‌گذرانند؛ آنهایی که نقل عروسی‌شان گلوله بود و شاهد عقدشان شهدا، ضامن عقدشان خون شهدا و شرط ازدواجشان همراهی در سیر و سلوک و مدت ازدواجشان شاید تا لحظاتی که هیچکس نمی‌دانست چقدر به طول خواهد انجامید.

زندگی به سبک یک همسر جانباز اعصاب و روان/شخصیت مهربان حسن‌آقا، زندگی را برایم آسان کرد

زهرا خوش‌نظر یکی از زنانی است که از لحظه لحظه زندگی‌اش با جانباز حسن خوش‌نظر درس مقاومت و ایستادگی را آموخت. او خود را در کنار همسرش می‌بیند و 38 سال همراهی را مدال افتخاری می‌داند که برای هر ثانیه‌اش مجاهدت‌ها کرده. حسن خوش‌نظر متولد سال 1343 ‌است و برادر دو شهید؛ جانبازی که با موج‌گرفتگی‌های متعدد طی عملیات‌های دوران دفاع مقدس تشنج می‌کند و در این تشنج‌ها تنها به خودش آسیب می‌رساند و همه اینها دلیلی می‌شود که نام او را «موجیِ مهربان» گذاشته‌اند. خوش نظرها، با وجود تحمل دردها و آلام بی حد هنوز هم پا در رکاب رهبر‌اند و جان فدای انقلاب. آنچه در پی می‌آید حکایت ما از روزهای تلخ و شیرین زندگی زهرا خوش‌نظر با همسر جانبازش است.

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: با عرض سلام و تشکر بابت وقتی که برای مخاطبان نوید شاهد گذاشته‌اید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.

خوش‌نظر: زهرا خوش‌نظر هستم که در یکم فروردین‌ماه سال 1348 در استان تهران به دنیا آمدم. تحصیلاتم را تا پایان دورهِ متوسطه ادامه دادم و دیپلم گرفتم. سال 1363 با پسرعمویم حسن خوش‌نظر ازدواج کردم‌.

همسرم قبل از ازدواج با حضور در جبهه به مقام جانبازی نایل شده بود و من با یک جانباز زندگی‌ام را شروع کردم. حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر شد.

اول زندگی مشغول خانه‌داری شدم و شغلی هم نداشتم و وقتی ازدواج کردم 13 ساله بودم و وقتی 15 ساله شدم دخترم سمیه را به‌دنیا آوردم. روزهای قشنگ زندگی‌مان روز به روز سپری می‌شد و فرزندانمان بزرگ‌تر می‌شدند و من که همراه آنها بودم تا در فراگیری دانش کمکشان کنم تصمیم گرفتم درسم را ادامه بدهم تا بتوانم فرزندانم را راهنمایی کنم و من نیز همراه فرزندانم تحصیل را فرا گرفتم. 6 سال درس خواندم و دیپلمم را در رشته خیاطی گرفتم.

می‌توانم بگویم که درس خواندن من همراه با بهترین نمرات بود چرا که به فرزندانم سخت می‌گرفتم و به طبع من نیز باید بهترین نمرات را اخذ می‌کردم. خیلی دلم می‌خواست وارد دانشگاه بشوم ولی بعلت نگهداری از پدر و مادر و همسر و فرزندانم نتوانستم به تحصیلاتم ادامه بدهم.

سال 87 عضو پایگاه بسیج خواهران شهرری شدم و در سال 80 به عنوان فرمانده پایگاه بسیج خواهران مسجد فیروزآبادی منصوب شدم و در حال حاضر 20 سال است این مسئولیت را برعهده دارم‌.

از جمله برنامه‌های پایگاه بسیج ما؛ محرومیت‌زدایی بود و ما در کنار کادر درمان در قسمت جهاد سازندگی‌، خانواده‌های محروم و نیازمند را شناسایی می‌کردیم که حدود 110 خانواده را شناسایی و تحت پوشش خودمان قرار دادیم. افراد خیر به پایگاه ما مراجعه می‌کردند و مبلغی رو کمک می‌کردند و ما به‌عنوان سبد کالا، هزینه درمان، کمک هزینه پرداخت اجاره به مستاجرین نیازمند‌، راه‌اندازی صندوق قرض‌الحسنه، هزینه تحصیل و پرداخت وام به خانواده‌های نیازمند. بحمدالله توانستیم مشکلات مردم را تا حدودی مرتفع کنیم تا دغدغه‌های مردم کمتر شود.

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: در حال حاضر با وجود شیوع ویروس کرونا پایگاه بسیج شما چگونه فعالیت خود را ادامه می‌دهد؟

خوش‌نظر: بعلت توصیه‌هایی که از سوی وزارت بهداشت اعلام شده است، از تجمع‌های گروهی خودداری می‌کنیم و ببشتر در فضای مجازی فعالیت‌های خود را ادامه‌ می‌دهیم. در فضای مجازی گروهی را تشکیل داده‌ایم که احکام و مسائل سیاسی و اجتماعی را بازگو می‌کنیم تا حلقه ارتباطی ما با خواهران بسیجی قطع نشود و راهمان را به طرق دیگری ادامه بدهیم.

ما به صورت سه گروه فعالیتمان را ادامه می‌دهیم؛ در بحث کار‌آفرینی و کمک به سرپرستان خانوار و کمک به سبد خانواده در پایگاه بسیج با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی و زدن ماسک، تولید سبزی خشک را آغاز کرده‌ایم. البته افرادی که محل زندگیشان نزدیک است سبزی را به منزل خود می‌برند و بعد از خشک کردن تحویل پایگاه بسیج می‌دهند.

تصمیم گرفتیم با توجه به استقبال خوب بانوان، یک مغازه بزرگ در روستای امین‌آباد شهرری اجاره کردیم و فعالیتهایمان را در آنجا نیز انجام می‌دهیم تا کسانی که در روستای امین‌آباد زندگی می‌کنند براحتی بتوانند با ما همکاریشان را ادامه بدهند. خداروشکر میکنم خیلی خوب کارهایمان ادامه پیدا کرده است که آن را با همراهی خداوند و همسر و فرزندانم می‌دانم.

زندگی به سبک یک همسر جانباز اعصاب و روان/شخصیت مهربان حسن‌آقا، زندگی را برایم آسان کرد

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: همسر جانباز خود را معرفی کنید.

خوش‌نظر: همسرم حسن خوش‌نظر یکم آبان‌ماه سال 1343 در تهران به دنیا آمد. 17 ساله بود که به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح‌المبین (بیت المقدس) در آزادسازی شهر خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به کمرش مجروح شد و مدتی بروی ویلچر بود و دکترها گفتند؛ ترکش به سفید ران اصابت کرده است و ممکن است حسن آقا دیگر توان راه رفتن را نداشته باشد که با توکل به خدا حسن آقا عمل شد و خارج کردن ترکش از کمرش سلامتیش را بدست آورد.

بعد از بهبودی نسبی تصمیم می‌گیرد دوباره به جبهه برود و در عملیات بیت‌المقدس و در عملیات والفجر یک، دچار موج انفجار شد و دیگر قادر به رفتن به جبهه نبود و در آن زمان به خواستگاری من آمد. تحصیلاتش سوم راهنمایی بود و شغلی هم نداشت. وقتی به خواستگاری من آمد گفت؛ یک دست لباس که پوشیده‌ام را دارم و گفت: با من ازدواج می‌کنی؟ من بخاطر عشق و علاقه‌ای که به حسن آقا داشتم پذیرفتم.

از روحیات حسن‌آقا می‌توانم به متین و متواضع بودن ایشان نام ببرم که مرا مجذوب خودش کرد. وقتی ایشان جبهه بود من دعا می‌کردم که فقط شهید نشود حتی اگر قطع نخاع هم شود باز با ایشان ازدواج می‌کنم.

حسن آقا از سال 63 شروع به درمان کرد. در مرحله اول سرش را عمل کرد و حالش بهتر شد ولی مجدد در سال 65 پزشکان طی آزمایشات مختلف متوجه شدن لخته خونی در سرش ایجاد شده است و طی عملی لخته خون را از سرش برداشتند و بحمدالله حالش بهتر شد. با توکل به خدا و ائمه و امام زمان (عج) در این 38 سال زندگی مشترک مشکلی پیش نیامده است و روز به روز زندگی‌مان بهتر می‌شود که خدا را از این بابت شاکرم.

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: موفقیت در فعالیت‌های بسیج و کارآفرینی را چه عاملی می‌دانید؟

خوش‌نظر: علت موفقیت من حسن آقاست. فاصله منزل ما تا مسجد 5 دقیقه است. من هر روز صبحانه حسن آقا و داروهایش را می دهم و وقتی می خوابد راهی مسجد می شوم و تا ظهر کارهای خیریه را انجام می دهم. ساعت یک ظهر به خانه باز می گردم تا نهار را با حسن آقا صرف کنیم. خدا را شکر حال حسن آقا خیلی بهتر شده جوری که به من زنگ می زند و می پرسد دوست داری برای نهار چه چیزی درست کنم؟ حسن آقا مشوق اصلی من است و من را تشویق می کند تا بیشتر فعالیت کنم. او می گوید زمانی که تو تازه عروس بودی و به من نیاز داشتی، من تو را رها کردم و به جبهه رفتم و حالا به تلافی آن روزها، من باید کمی تنهایی را تحمل کنم و تو به فعالیت هایت در بسیج رسیدگی کنی.

نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: چرا به حسن آقا که دچار موج‌گرفتگی‌ می‌شود، «موجیِ مهربان» می‌گویند؟

خوش‌نظر: در حال حاضر اوضاع حسن بهتر از قبل است ولی تقریبا 15 سال اول زندگی‌مان به سختی گذشت. وقتی باد کولر درب اتاق را محکم می‌بست یا بچه‌ها بازی می‌کردند و جیغ می‌کشیدند یا زمانی که خواب بود کسی زنگ می‌زد، حسن به سرعت تشنج می‌کرد. وقتی که تشنج می‌کرد 10 مرد هم حریفش نمی‌شدند. تا برادر همسرم و برادرهایم خودشان را به منزل ما برساندند من و بچه‌ها و بچه‌های برادر شهیدش او را نگه‌می‌داشتیم. بعضی موقع‌ها با حرکت دست و پاهایش بچه‌ها پرتاب می‌شدند اما هر طور بود بالش می‌آوردند روی سینه او می‌نشستند و من روی دست‌هایش. اگر این کار را نمی‌کردیم خودش را می‌زد طوری که سر و بدنش خونین می‌شد. الان بعد از عمل‌هایی که روی سرش انجام داده‌اند کمتر تشنج می‌کند. تشنج‌هایش کمتر شده و تنها به غش کردن ختم می‌شود. زمان‌هایی که موجی می‌شد و تشنج می‌کرد اصلا من یا بچه‌ها را نمی‌زد. برای همین به او «موجیِ مهربان» می‌گفتیم.

گفتگو از سعیده نجاتی

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده