کرامات شهدا/ تشنه دوست
يکشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۸
نوید شاهد - خاطره ای از برادر شهید مجید صدفساز، ایشان می گویند برادرم قبل از شهادتش تمام جزئیات شهادت خود را برای مادرم بازگو کرد حتی جای گلوله ای اش را.
نوید شاهد : یک روز که مجید در خانه بود و من و برادرم و خواهرانم هم در منزل بودیم، شنیدم با تبسم خاصی که بر لب داشت به مادرم می گفت: من مثل علی اکبر امام حسین(ع) شهید می شوم. هنوز یک هفته به عملیات فتح المبین که مجید در آن به شهادت رسید، مانده بود. نکته عجیب این بود که وقتی این جمله را به مادر گفت دستش را روی سرش گذاشت و گفت: تیر عراقی ها به سرم و چشمم می خورد. بعد ادامه داد و گفت: مادر مرا ببخش که این حرف را می زنم ولی به خاطر وضعیتی که سر و صورت من پیدا می کند دوست ندارم در غسالخانه بالای سر من حاضر باشی و مرا در این وضعیت ببینی و ناراحت بشوی. بعد از مادرم خواست او را حلال کند و ببخشد. مادرم هم به او گفت: تا زنده هستی تو را حلال می کنم و چون می خواهی که به غسالخانه نیایم از همین حالا تو را حلال می کنم. این را گفت و به گریه افتاد. حبیب برادرم سعی کرد مادرم را آرام کند که مجید ادامه داد: در مورد غسل بدنم هم با آیت الله قاضی (نماینده امام و امام جمعه وقت دزفول) صحبت کرده ام و ایشان گفته است اگر کسی در میدان جنگ و در معرکه شهید شود، احتیاجی به غسل ندارد و می توانند با همان لباس او را دفن کنند.
روز بعد که با او به «بهشت علی» رفتیم تا مجید بر سر مزار دوست شهیدش محمد افخم فاتحه ای بخواند به من وصیت کرد او را در کنار دوستش به خاک بسپاریم. اتفاقا در کنار مزار شهید افخم قبری خالی بود که روی آن را با حلبی پوشانده بودند. مجید آن ورقه حلبی را برداشت و به دقت درون آن را نگاه کرد، بعد به من گفت: وقتی شهید شدم مرا در همین قبر به خاک بسپارید. همین طور هم شد و تمام حرفهایی که به مادرم زده بود درست از آب درآمد. مجید که متولد سال 1342بود در مورخ 61/1/2 در منطقه دشت عباس در عملیات فتح المبین در تپه چشمه یک گلوله کالیبر 75تیربار به چشم راست او خورد و از پشت سر او خارج شد و سرش را متلاشی کرد و با همان وضعیت که در منطقه به شهادت رسیده بود و در قبری که گفته بود به وصال دوست شتافت.
منبع: کتاب لحظههای آسمانی/ کرامات شهدا/ غلامعلی رجایی/ ناشر: نشر شاهد
نظر شما