دلایل ایثار امام حسن (ع) در قبولی صلح با معاویه
به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذرد
اگر بگویم در تاریخ جهان و بشریت ایثارگرتر از امام حسن مجتبی نمی شناسم مبالغه می شود اما امام حسن مجتبی (ع) بزرگترین ایثارگر تاریخ اسلام است و برای این ادعا توضیح می دهم. ایثار گاهی شامل انفاق سرمایه، ثروت و اموال می شود که گفته شده امام حسن (ع) از این ویژگی هم برخوردار بودند و می گویند که در عمرشان چهار بار دارایی خود را بین فقرا تقسیم کردند که دو مرتبه تمام دارایی شان را به فقرا دادند و هیچ کدام را برای خودشان برنداشتند و از صفر شروع کردند و دو مرتبه از آن دارایی دیگر را نیمی بین فقرا تقسیم کردند و بقیه را خودشان برداشتند. حتی می گویند یک لنگه کفشهایشان را هم به فقرا دادند و یک لنگه آن را برای خود نگه داشتند. ( 1400سال پیش کفشهای آن زمان لنگه چپ و راست نداشتند و ساده و قابل استفاده بود.)
یک زمانی هم انسان بالاتر از مال ایثار کرده و جان خود را ایثار می کند و از زندگی، هستی و عمر خود چشم می پوشد مثل شهدای فی سبیل الله که رفتند و از شهر خود دفاع کردند؛ این هم یک نوع ایثار به حساب می آید که از ایثار قبلی بزرگ تر هست.
یک نوع ایثار دیگر هم وجود دارد که از دو مورد قبلی بزرگتر است؛ ایثاری که انسان یک جایگاه بسیار چشمگیر و بزرگی داشته باشد و برای اهداف مهمتر از آن جایگاه و ریاست چشم بپوشاند و بداند که اگر از این چشم بپوشاند ممکن است به اعتبارش هم موقتا در زمان خودش لطمه وارد شود و اطرافیانش او را سرزنشش کنند و بگویند که چرا این نعمت بزرگ قدرت را داشتی و قدرش را ندانستی و ایثار کردی! آخرین چیزی که از سر صدیقان خارج می شود «حب ریاست» است و امام حسن مجتبی (ع) آخرین گام را در اولین قدم برداشت.
گذری در تاریخ نشان می دهد که روزی که حضرت علی (ع) در سال چهلم هجرت و در بیست و یکم ماه مبارک رمضان به شهادت رسیدند، مورخان نوشته اند در همان روز 120هزار نفر و برخی ها نوشتند 80هزار نفر و ارقام دیگری هم هست و کمترین ارقامی که نوشتند 40 هزار نفر نیروی نظامی پا به رکاب در حواشی کوفه آماده بودند به جبهه ها اعزام شوند زیرا سربازان معاویه در حال تاخت و تاز بودند و سرحدات و روستاها را غارت می کردند. نیروهای نظامی آماده اعزام به دفاع از سرحدات بودند تا اینکه متوجه شدند امیرالمومنین حضرت علی بن ابی طالب (ع) به شهادت رسیدند. تمام این 40 هزار نفر برای عزاداری وارد شهر شدند و در همان روز با امام حسن مجتبی (ع) بیعت کردند. نخستین شخصی که می خواست با حضرت بیعت کند از ریش سفیدان و رئیس قبیله انصار بود و گفت: «یا ابا محمد یابن رسول الله! با تو بیعت می کنم» و دستش را بالا برد و گفت: «برای عمل به کتاب الله (کتاب خدا) قرآن و راه و روش پیامبر و سنت النبی با تو بیعت می کنیم و بیعت می کنم که با شورشگران و باغیان و طاغیان جهاد کنیم.» امام حسن مجتبی (ع) فرمودند که همان دو تای اولی کافی هست و لازم نیست که سومی را اضافه کنی. همه به هم نگاه کردند و فهمیدند که گویا امام حسن (ع) برای جنگ با معاویه تردید دارند. امام حسن مجتبی (ع) رؤسای قبایل مختلف و بزرگان قوم را در چادر بزرگی و در مجلسی گرد هم آورند و با آنها مشورت کردند. ایشان فرمودند: « ما دو راه بیشتر نداریم، یا باید برگردیم به همان دوران جنگ صفین چون معاویه جایش را تثبیت کرده و اکنون که امیرالمومنین علی ابن ابی طالب (ع) هم شهید شده و معاویه از سایه حضرت علی (ع) هم می ترسید اینک اما با شهادت پدرم علی، معاویه بسیار گستاخ و جری شده است. حال ما یا باید با معاویه جهاد کنیم و حقمان را بگیریم یا حکومت را به معاویه واگذار کنیم. اگر راه اول را پیش بگیریم پیداست که کشتگان کمی نخواهیم داشت و ممکن است صدها هزار نفر یا هزاران نفر شهید شوند زیرا معاویه دست بردار نیست و گستاخ تر هم شده است. اگر راه دوم را پیش بگیریم بالاخره معاویه زور خواهد گفت. این دو راه را در پیش رو داریم. به نظر شما کدام راه را پیش بگیریم؟» مردم از هر طرف دستهایشان را بلند کردند و فریاد زدند: «یا ابا محمد! باقی ماندگان را دریاب تا الان کم شهید نداده ایم و کم از همدیگر از مسلمانان شام و عراق نکشته ایم.»
امام حسن (ع) به اصطلاح سیاسی امروز: این دو مورد را – یعنی جنگ و حکومت را- به رفراندوم گذاشتند و از آنجا که مشاهده کردند که بیشتر مردم از جنگ به ویژه پس از سه جنگ صفین، جمل و نهروان خسته شده اند و جنگهای داخلی نیز مردم را فرسوده کرده است بنابراین از ریاست و حکومت چشم پوشیدند. ما این کار را بزرگترین ایثار می دانیم. مردم آن روزگار پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) را درک نکرده و حتی ایشان را سرزنش کردند و جسارت را به جایی رساندند که به امام گفتند «السلام علیک یا مذل المؤمنین»! با این عبارت ها صحبت می کردند و می گفتند : «چرا ما را ذلیل کردی و عراق را زیر یوغ شام بردی؟ قدرت در دستت بود چرا این را از دست دادی؟» به قول حکیم لاهیجی قدرت در مشت امام حسن مجتبی (ع) بود و مثل لقمه ای که جلوی سگی می اندازند که پارس می کند و آرام و قرار ندارد، امام حسن مجتبی (ع) نیز ریاست دنیا را جلوی معاویه پرتاب کرد.
امام حسن مجتبی (ع) اینجا ایثار بزرگی انجام داد که دلایل فراوانی داشت. امام حسن (ع) با واگذاری قدرت به رقیب بزرگترین ایثار و کار را انجام داد.
مردم شام فریب بنی امیه را خورده بودند. امام حسن مجتبی (ع) نیز بین انتخاب بد و بدتر مجبور شدند بد را انتخاب کنند زیرا اگر ریاست و مقام این دنیا را به دست می گرفت، مجبور بود با معاویه بجنگند و خوارج نیز که هیچ منطقی متوجه نمی شدند و زود عصبانی می شدند و از کوره در میرفتند، از معاویه خطرناکتر بودند.
معاویه هرچه بود در جبهه روم و مسیحیتی که مسلمانان را تهدید می کرد، ایستاده بود اما خوارج در شامات و عراق و کشورهای مسلمان نشین هرچ و مرج ایجاد کرده بودند، هیچ منطقی را متوجه نمی شدند و مانند داعش امروز بودند. اگر قدرت را به دست می گرفتند، مسلمانان همه از دست میرفتند بنابراین امام حسن (ع) مجبور شد بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند و این مسأله ایثار بسیار بزرگی میخواهد. کار بزرگی است که انسان قدرت در دستش باشد ولی از ریاست دنیا چشم بپوشاند و سرزنش دوستان و نزدیکان را هم به جان بخرد.
متاسفانه این موضوع بین مردم موشکافی نشده و فکر می کنندزمانی امام حسن (ع) صلح را قبول کرد که مجبور شد اینکار را انجام دهد زیرا سردارانش یکی یکی رفتند و به معاویه پیوستند و ایشان مجبور شد صلح را بپذیرد! اما دقیق این است گفته شود: امام حسن مجتبی صلح را به معاویه تحمیل کرد؛ معاویه در پی آن بودکه امام حسن جنگ بکند و دست به شمشیر ببرد تا نسل بنی هاشم و شیعیان و پیروان علی ابن ابی طالب(ع)را از روی زمین بردارد، اما امام حسن مجتبی (ع) از این کار پیشگیری کرد. از آن طرف معاویه از خود یک چهره ای قدّیس و کاریزما ساخته بود و امام حسن مجتبی (ع) هم می دانست که اگر معاویه یکه تاز میدان شود ریاست بدمستش کرده و به خود افشایی می پردازد. دیر نپایید که این اتفاق افتاد؛ زمانی که معاویه وارد عراق شد، بالای منبر کوفه رفت و گفت: « ای مردم کوفه من با شما در صفین نمیجنگیدم که شما دین داشته باشید یا نداشته باشید یا اینکه نماز بخوانید یا نخوانید این به خودتان مربوط هست که میخواهید بخوانید یا نخوانید من با شما میجنگیدم که بر شما پیروز شوم و مسلط گردم و ریاست بیابم که به آرزوم رسیدم.»
معاویه به این مسأله اعتراف کرد و امام حسن مجتبی (ع) نیز این موضوع را پیش بینی می کرد بنابراین این ایثار بزرگ بسیار سنجیده و حساب شده بود. مردم می پرسند «چرا امام حسن با معاویه صلح کرد و مانند برادر کوچکش امام حسین (ع) جهاد نکرد؟» طرح این سوال درست نیست زیرا به تاریخ که مراجعه می کنیم متوجه می شویم اگرچه امام حسن (ع) 10سال با معاویه متارکه کرد و در حال صلح و آتش بس بود دست به شمشیر نمی برد امام حسین (ع) هم این کار را 20سال انجام داده بود 10سال آن را دوشادوش برادرش امام حسن و 10سال دیگر را هم در دوره امامت خودش،از سال 50تا 60 هجری که معاویه مرد، انجام داد. در دهه دوم امام حسین (ع) مستمسکها و مستندات زیادی داشت که اگر میخواست دست به شمشیر ببرد و جهاد مسلحانه کند. از جمله این که معاویه برادرش امام حسن (ع) را مسموم کرده بود و کشته بود پس به خون خواهی بردارش می توانست قیام کند.
اگر بخواهیم سوال را درست مطرح کنیم باید بگوییم «چرا امام حسن (ع) حکومتی که در دست داشت را از کف داد و قدرت را به رقیب واگذار کرد؟» که پاسخش به اجمال داده شد و به نظر ما این ایثار و از خودگذشتگی بزرگترین کاری بود که امام حسن (ع) انجام داد تا به خاطر چند روز حکومت و ریاست دنیا مردم گرفتار کشت و کشتار نشوند.