همسر خادم سلامت، مرحوم «شهروز کریمیان»: درمانگران برای شهادت انتخاب می شوند
این بانوی صبور درابتدای گفت وگو با نوید شاهد به معرفی کوتاهی از همسرش پرداخت و تعریف کرد: «شهروز کریمیان» متولد سال 1353 در مراغه بود که در دانشگاه کاشان تحصیل کرده و بیست سال سابقه شغل پرستاری داشت. ایشان هنگامی که آسمانی شد، مسئولیت درمانگاه بیمارستان «فیاض بخش» تهران بود را برعهده داشت.
او در توصیف خصوصیات همسرش گفت: ایشان بسیار مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد، متواضع، منظم، فعال و متعهد به کارش بود و به طور معمول زودتر از دیگر همکاران وارد بیمارستان می شد. سال ها در بخش ICU به بیماران خدمت کرد و کارهایی برای پرسنلش انجام می داد که کم پیش می آید مدیری به این اندازه دلسوز همکارانش باشد. برای مثال به جای آنها شیفت می ماند و سعی می کرد به همکارانش آرامش دهد. «شهروز» مظلوم بود، مظلوم فوت کرد و مظلوم دفن شد.
خانم سلمانیان که او نیز بعد از همسرش به بیماری کرونا مبتلا می شود، روزهای بیماری مرحوم کریمیان را این گونه تعریف کرد: ششم اسفندماه متوجه شدیم که ایشان به کرونا مبتلا شده است. «شهروز» ابتدا در خانه قرنطینه بود اما حالش که بدتر شد، او را به بیمارستان بردیم که دو روز در بخش بستری بود و بعد آن به بخش ICU منتقل شد. تا آخرین لحظه باور نمی کرد که مبتلا شده و می گفت «آنفولانزا گرفته ام» اما دوران بیماری خیلی سختی داشت، البته تا لحظه آخر هوشیار و بیدار بود. آن روزها که در خانه قرنطینه شد، سعی کردیم نکات بهداشتی را رعایت کنیم. دخترمان «آیلین» خیلی دلتنگ پدر بود و دوست داشت او را در آغوش بگیرد که با فوت «شهروز»، حسرت در آغوش گرفتن پدر بر دل دخترمان ماند.
همسر مرحوم کریمیان گفت: پرستارها از طرف خداوند انتخاب می شوند زیرا هر کسی نمی تواند خطر را ببیند و وارد خطر شود. بعد از شیوع کرونا من و همسرم شغلمان را رها نکردیم و بسیاری از اعضای کادر درمانی پای کار ایستادند. کارکنان بیمارستان ها می دانند که احتمال ابتلایشان به این بیماری بالا و جانشان در خطر است اما عقب نمی نشینند و به مرکز خطر می روند. رزمندگان هم در زمان جنگ تحمیلی با این که از خطراتی که در کمینشان نشسته بود، اطلاع داشتند اما ترسی به دل راه نمی دادند. این عزیزان هم از جانشان می گذرند. بنده اگرچه می دانم دخترم در خانه تنها و دلتنگ پدرش است اما با عشق سرکار می روم و اطمینان دارم که خداوند ما را برای این کار انتخاب کرده است. تمام کادر درمانی اعم از پزشکان، پرستاران و بهیاران انسان های شریفی هستند که از جان خود مایه گذاشته اند. همکاران خدماتی ما در بیمارستان باید زباله ها را جابه جا کنند که بسیار آلوده به ویروس کروناست اما دست از کار و خدمت به بیماران نکشیده اند زیرا هدفشان بالا و مقدس است.
خانم سلمانیان به کارهای خیر مرحوم کریمیان که مخفیانه انجام می داد هم اشاره کرد و گفت: دوستان صمیمی شهید می دانستند زمانی که بعضی از بیماران بی بضاعت بخش ICU از بیمارستان مرخص می شدند، «شهروز» شماره تلفنش را به آنها می داد تا اگر کمکی نیاز دارند به منزلشان برود و کارهایشان را انجام دهند. برای مثال برای بیمارانی که دچار مرگ مغزی شده و زندگی شان نباتی بود، لوله تنفسی می گذاشت و برخی از کارهای درمانی شان را در منزل بدون هیچ چشم داشتی انجام می داد. یک مرتبه می خواست منزل بیماری در جنوب تهران برود. گفتم : «شهروز جان! خانه شان کجاست که می خواهی بروی؟» گفت: «منزلشان انتهای بزرگراه آزادگان است.» دلشوره داشتم و من و دخترم همراهش رفتیم. به سختی منزل بیمار را پیدا کردیم. رفت کارهای بیمار را انجام داد و با رضایت پیش ما برگشت. بارها این کار را کرده بود اما من خبر نداشتم.
همسر مرحوم کریمیان با یادی از همکار پرستارش به نام مرحومه «مولود سادات جعفری» ادامه داد: خانم جعفری دو روز زودتر از همسر فوت کرد. هر دو در بخش ICU بستری بودند. زمانی که خانم جعفری فوت کرد، ایشان گفت «نفر بعدی من هستم. مرگ با کسی تعارف ندارد و زمانی که خدا بخواهد، می آید.» که همان طور هم شد. زمانی که در ICU بستری بود، دستگاهی برای مریض دیگری آورده بودند که هشدار می داد. اگرچه حال خوبی نداشت اما به ما گفت سنسور این دستگاه ایراد دارد. همیشه حواسش به مریض ها هم بود و به آنها خدمت می کرد.
خانم سلمانیان در پایان گفت که انتخاب همسرش به عنوان پرستار بیمارستانی که 90 درصد بیمارانش کم درآمد بوده اند، بی حکمت نیست. او بیان کرد: تمام پرسنل بیمارستان عاشق همسرم بودند و پانزده سال با هم همکار بودیم. بعد از فوت ایشان بنده مسئولیت درمانگاه بیمارستان را پذیرفتم. خودم خواستم جای ایشان بیایم زیرا اینجا قدرت می گیرم و احساس می کنم «شهروز» حضور دارد. اگرچه من یک فرشته را از دست دادم اما معتقدم خداوند همسرم را برای شغل شریف پرستاری انتخاب کرده بود و این نوع خدمت و رحلت توفیق هرکسی نمی شود.
گفت و گو از نیره دوخائی