با زائران شهيد محراب...
در اولين نگاه، پرچم هاي برافراشته بر مزار شهدا با نظم و ترتيبي خاص چشم نوازي مي کند و در ميان حلقه اي از مزار شهدا، گنبدي با رنگ هاي زيبا، هم چون نگيني بر انگشتري اين مکان مقدس، جلوه نمايي مي کند.
پرچم هاي برافراشته بر مزار شهدا، اين احساس را در من به وجود مي آورد که گويي شهدا پرچم اسلام را در دست گرفته اند و از زائران مزار شهيد اشرفي استقبال مي کنند؛ همان گونه که حضور اين بزرگوار در جبهه هاي حق عليه باطل با استقبال گرم و صميمي رزمندگان دفاع مقدس همراه مي شد و شهيد بزرگوار را هم چون نگيني در ميان مي گرفتند و از برکات وجود روحاني او بهره مي جستند.
جذابيت اين نماي زيبا انگيزه اي شد تا قبل از رفتن به مزار شهيد، اين مناظر را با دوربين ثبت کنم. و سپس از ميان مزار شهدا با شرمندگي گذر کنم و نرم و آهسته پاي در مزار شهيد بگذارم. حضور خانمي در کنار مزار شهيد، توجه مرا به خود جلب مي کند. او، درحالي که چادر بر سر کشيده است و سخت مي گريد، چند دقيقه اي در اين مکان توقف مي کند. احساس مي کنم درد دلي، درخواستي يا راز و نيازي دارد.
مطالبي که در مصاحبه ها در خصوص شهيد اشرفي شنيده ام، از ذهنم عبور مي کند. کم کم، باورم نسبت به روايت هايي که از شهيد اشرفي اصفهاني شنيده ام تقويت مي شود. چند دقيقه بيش تر از حضورم نگذشته است که سيل مشتاقان، يکي پس از ديگري، به سوي مزار شهيد سرازير مي شوند، درحالي که سعي ام براي خالي يافتن دور مزار بي نتيجه مانده است، دوربين را آماده مي کنم تا به طريقي از اين مکان مقدس عکاسي کنم، ولي متوجه مي شوم که اين کارم موجب رنجش خانم هاي حاضر شده است و براي اين که مانعي در بين عاشقان شهيد و آن بزرگوار نباشم، محل را ترک مي کنم و بر مزار ديگر شهدا حاضر مي شوم. دقايقي مي گذرد و مجدداً به مزار شهيد محراب مي روم.
متعاقب عکاسي از مزار، تصميم مي گيرم بعد از مدتي که شب و روز را با فکر شهيد اشرفي و زندگي پرفراز و نشيب او سپري کرده ام، دقايقي را با روح مطهر آن شهيد، هم آوا و از برکات روحاني آن بزرگوار بهره مند شوم. درحالي که به خواندن فاتحه مشغول شده ام، صداي گريه پيرمردي نظرم را جلب مي کند.
يک دقيقه بعد، درحالي که چند عکس از او گرفته ام، از مزار خارج مي شوم و آهسته به دنبال او مي روم و در گوشه اي با او به صحبت مي نشينم. زماني که از او علت انتخاب اين مکان را براي راز و نياز جويا مي شوم، آن عزيز، درحالي که شهيد اشرفي را از شمار مردانِ حق خطاب مي کند، به قداست مزار شهيد اشرفي اشاره مي کند و از ايثار شهدا در اهداي جان خود براي حفظ اسلام و کشور اسلامي سخن به ميان مي آورد. ساعت هشت و نيم صبح است و يک ساعتي مي شود که من به طواف مزار شهيد اشرفي مشغولم. با يک حساب سرانگشتي، متوجه مي شوم که در اين زمان اندک قريب به دويست نفر مزار شهيد اشرفي را زيارت کرده اند.
پيداست که انوار روحاني شهيد بزرگوار، همان گونه که در زمان حيات پربرکت ايشان باعث جذب مؤمنين و مؤمنات مي شده است، بعد از شهادت ايشان نيز روح مطهر اين عزيز به زائران مزار ايشان، جلا و صفايي خاص مي بخشد و آنان را با خود تا فضاهاي پاک و پاکيزه قرب الهي بالا مي برد. کم کم بايد حرکت کنم و خود را به محل قرار بعدي برسانم که صد البته، موضوع آن قرار نيز چهارمين شهيد محراب است؛ اين مرد بزرگ بعد از گذشت نزديک به 28 سال از شهادتش، اين گونه ما را به سجاياي روحاني، معنوي و فعاليت هاي عقيدتي و انقلابي خويش مشغول کرده است.