اسفند گذشته از نيمه شبي باراني است/ باد در كوچه شب طعمه سرگرداني است/ باز آغاز عزل متنوي‌ام ديگر است
شهر خون
نوید شاهد:

اسفند گذشته از نيمه شبي باراني است

باد در كوچه شب طعمه سرگرداني است

باز آغاز عزل متنويام ديگر است

باز هم شعر من امشب گله از تقدير است

باز هم ناب ترين واژه شعرم درد است

باز هم باغچه سبز حياتم زرد است

شهر در تنگترين ثانيهدلتنگي است

گويي امشب خبر از آمدن فردا نيست

شهر آشفته باد ودل من ويرانش

باز امشب منم آن گمشده در طفر فاش

باز موسيقي باران دل شب را پيمود

ماه در برگه چشمم شبهي راز آلود

شكسته شيشههاي شهر صداي غم زكوچه را

و گريه ميكنم خدا خرابه حلبچه را

و گريههاي كودكي كه داد ميزند پدر

ببيني كه بيتو زردم و خانه بدوش و دربه در

خداي شهر بي سلام شقايق مرا بين

ببين كه پر پر شده از شكوفههاي روي زمين

نخل شكسته را ببين چگونه درد ميكشد

ميان استخوان او زوزه سرد ميكشد

برا برا داخَ مينهَ

شين شُوم كاتر مينه

درد دلم خون شيني چويل بيمار منه

داخ حلبچه چو شكان پشت تمام كردگان

شقايق پر پر ته و يارتم خدا نبران

شاعر: كسري احمدي

شهر: ايلام

يادواره شهداي حلبچه- دانشگاه علوم اراك ، اسفند 1383


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده