سكانس هايي كه هرگز فراموش نمي شود
نویدشاهد: روز هشتم تير به دنبال شوهرم كه مصدوم شده بود به مهاباد رفتم ولي او را به تبريز اعزام كرده بودند، بلافاصله به طرف تبريز حركت و به بيمارستان سينا رفتم.
در آنجا مصدومان زيادي را ديدم كه به علت نبود جا، حتي آنها را روي پتوي نظامي در راهروها بستري كرده بودند.
در آنجا صحنه هاي تكان دهنده اي را مشاهده كردم كه خانمي حامله در همان راهرو، در حالي كه چشمانش نابينا شده بود به ديوار تكيه داده و در اندوهي عميق فرو رفته بود.
كودكان خانواده جنگدوست در كنار هم روي همان پتوها افتاده بودند و مصدومان ديگري مثلاً آقاي محمود عزيزي و ابوبكر شمامي و خيلي هاي ديگر كه بعد از چند روز شهيد شدند و مادر شوهرم را نيز در كنار آنها يافتم كه روي دستانش تاولهايي به اندازه بادكنك ديده مي شد و اصلاً هوش و حواس نداشت و گفت كه هاشم را از اينجا برده اند.
بيمارستان 29 بهمن رفتم ولي در آنجا نيز پيدايش نكردم و گفتند كه او را به فرودگاه اعزام كرده اند و بالاخره بعد از يك ماه او را در بيمارستان چمران تهران در حالي يافتم كه وضعيت بسيار وخيمي داشت.
همسر يكي از مصدومين شيميايي سردشت
منبع: مجله خبري تحليلي پوشپه ر، صاحب امتياز: انجمن دفاع از مصدومين سردشت، شماره 10، بهار 1386، صفحه 24.