ماجرای مادری که جوان خود را به جوان امام رضا (ع) سپرد
بر اساس یک سنت قدیمی که ریشه در معارف اهل بیت علیهم السلام دارد توصیه شده که برای عافیت و تندرستی و حفظ و حراست جوانها، خدا را به آبروی جوان امام رضا علیه السلام یعنی جواد الائمه علیه السلام سوگند دهید که خدا به آبروی این آبرودار جوانهای شما را از خطرات حفظ کند.
دورانی که ما به جبهه میرفتیم، پدر و مادرها وقتی ما را هنگام بدرقه به جبهه از زیر قرآن رد میکردند برای سلامتی رزمندگان جوان امام رضا علیه السلام را پیش خدا واسطه میکردند.
حضرت جواد علیه السلام بین رزمندگان به عنوان علی اکبر امام رضا علیه السلام معروف بود و ایامی که به حضرت جواد (ع) در جبهه مشهور بود حال و هوای دیگری داشت. بعد از عملیاتها اگر خدمت امام رضا علیه السلام میرفتیم غوغایی بود. حرم را برای رزمندگان قرق میکردند و بچهها از ورودیهای صحن گوهرشاد بطوری که وقت تشرف روبروی حضرت باشند وارد حرم میشدند و مقابل ضریح زانو میزدند و از امام رئوف میخواستند به جان جوادش از خدا بخواهد برگه شهادتشان را امضاء کند.
یکی از پدرهای شهدا که خودش از پیرغلامان و روضه خوانهای امام حسین علیه السلام است، تعریف میکرد: در همسایگی منزل ما در شهرری مسجد جوادالائمه علیهالسلام قرار دارد. این مسجد با منزل ما چند قدم بیشتر فاصله نداشت. پسرم شهید بیمزارم، «علی معطری» برای آخرینباری که به جبهه رفت من و مادرش از زیر قرآن ردش کردیم و رویش را بوسیدیم.
او با دوستانش به سمت انتهای کوچه در حرکت بود و دل ما را هم با خودش میبرد. مادرش چادر به سر کرد و دنبالش راه افتاد، هرچه به علی میگفت: مادرجان برگرد، او گوشش بدهکار نبود تا اینکه مادر به دنبال علی تا مقابل درب مسجد جواد الائمه علیه السلام رسید. این بار علی اصرار کرد مادرجان برگرد من مقابل دوستانم خجالت میکشم که شما به زحمت افتادی و دنبال من میآیید. من دیدم مادرش از مقابل مسجد جلوتر نرفت و جوانش را به جوان امام رضا علیه السلام سپرد.
علی ما رفت و در فروردین ماه سال 62 در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پیکرش در رملهای فکه برجای ماند. مادر علی هر وقت مقابل مسجد جواد الائمه (ع) میرسد یاد آخرین دیدار با علی میافتد و هنوز چشم به راه است که علی ما برگردد.