«تیدا» روایتی مادرانه از زندگی یک شهید مدافع حرم رونمایی می شود
به گزارش نوید شاهد، کتاب «تیدا» روایت داستانی از مادرانههای شهید مدافع حرم حیدر جلیلوند، همزمان با دومین مراسم سالگرد شهادت این شهید عزیز رونمایی میشود.
۲۱ خرداد سالروز شهادت شهید موشکی مدافع حرم حیدر جلیلوند است؛ شهیدی که علاوه بر تخصص موشکی به عنوان قهرمان ورزشهای رزمی شناخته شده است.
اگر او را بزرگمردی بسیجی بنامیم و یا سپاهی و یا مستشار نظامی در خاک سوریه وعراق در جنگ با تکفیریها باز ناشناس میماند. او که بعد از شهادتش نام حیدریاش بیشتر هویدا شد. عاشق و شیدای معبودی ازلی و ابدی که خاکیان را رها کرد و به افلاکیان پیوست. حیدر فرزندی بود پای درد دل مادر و بسیار اطمینانبخش برای پدر و تکیهگاه همسر و نامش از زبان دخترکش ثنا نمیافتد. همسرش در آخرین کلام به او گفت: «مراقب آرزوهایت باش، من هوای اینجا را دارم».
شهید مدافع حرم «حیدر جلیلوند» متولد ۲۶ آذر ۵۶ در کرج بود. وی که دارای سه برادر و خواهر، سومین فرزند خانواده جلیلوند بود در جوانی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سال ۸۶ وارد نیروی هوافضای سپاه پاسداران شد.
این شهید عزیز از کودکی در زمینه ورزشی فعال بود و در رشتههای کشتی، شنا و جودو صاحب عناوین مختلف بود. پشتکار او در رشته جودو باعث شد تا نفر دوم انتخابی نیروهای مسلح جهان پیش برود و در مسابقات متعدد استانی، کشوری و در سطح نیروهای مسلح موفق به کسب مقام شود.
وی به عنوان مستشار نظامی که موفق به گذارندن آخرین دورههای خلبانی پهپاد شد سه بار به سوریه و یک بار به عراق رفت و سرانجام در آخرین اعزام در بیست و چهارم اردیبهشت به منطقه اثریا در حماه سوریه رفت و در خرداد ۹۶ به شهادت رسید.
«تیدا» مادرانههای شهید جلیلوند است که از دوران کودکی تا شهادت به صورت داستانی توسط شهلا پناهی به رشته تحریر در آمده و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
این کتاب همرمان با دومین مراسم سالگرد این شهید عزیز با حضور خانواده و همرزمان شهید، روز پنج شنبه ۲۳ خرداد در محل مسجد جامع المهدی شهرستان فردیس رونمایی میشود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «از لای پوشه برگه را درآورد و نشانم داد. نگاهی به کاغذی کردم. فقط یک جملهاش به چشمم آمد و آن جمله درست زیر امضایش نوشته بود: شهید حیدر جلیلوند! گفتم: «الهی شکر که به خواستهٔ دلت رسیدی.»
حمید اخم کرد و گفت: «مامانجانم فکر میکنی برای دلم اینهمه تلاش کردم؟ میدونی از همین جا که راه میافتم، دلتنگ تکتک شما میشم تا وقتی که برمیگردم؟ میدونی اونجا چقدر شرایط سختی داریم؟ کاش باور کنی فقط برای این پا روی دلم میذارم و میرم که دوباره قصهٔ اسارت حضرت زینب و سیلیخوردن حضرت رقیه تکرار نشه!»
آمدم روبهرویش نشستم و گفتم: «حمید، تو بهاندازهٔ همهٔ دنیا برام عزیزی؛ ولی من رو با چوب عشق به اهلبیت محک نزن. من فقط نگران زن و بچهت هستم. نگران بیقراریهای دل پدرت و بیپشت و پناهشدن برادرهات و بیمونسشدن خودم.» برای لحظهای نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. حمید روی صورتم دست کشید و اشکهایم را پاک کرد و گفت: «الهی دورت بگردم، من که عزیزتر از اولاد حضرت زهرا نیستم. قرار نیست اتفاقی بیفته، من به تکلیفم عمل میکنم. اگر شهادت قسمتم شد که بهمهربانی خدا بیشتر از هر چیزی ایمان دارم و اگر قسمتم نشد که بعد از این جنگ تا آخر عمر نوکری شما و بابا رو میکنم.»
انتهای پیام/منبع: دفاع پرس