شمشير تو بود و عرصه عصيان ها / گاه اُحد غريب كردستانها
دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۳۷
شمشير تو بود و عرصة عصيانها
گاه اُحد غريب كردستانهااي شير قرارگاه «حمزه » چه نكرد!
با قلب تو دندان ابوسفيان ها
*
صبح است و بهار و باغ ايجاد شدهپايان خزان زرد بر باد شده
ديريست به عشق تو اسيرند اسير
مجموعة شهرهاي آزاد شده
*
بهار خرم بستان كجايي؟
اميد دشت و كوهستان كجايي؟
طنين انداخته فرياد «شاهو »
مسيح ارض كردستان كجايي؟
*
دو چشمت گردي از شبها نمي رُفتبه شوق ديدن مولا نمي خفت
و در محراب ديدارش شنيدم
لبت «فزت و رب الكعبه » مي گفت
*
در اين دشت عطش مَشكي نداريبه جز دريا شدن رَشكي نداري
چگونه كوه ها را مي شكافي
كه تاب قطرة اشكي نداري
دمي آتش فروز موعد شب
دمي خلوت نشين مسجد شب
چه گويم زان همه شور آن همه سوز
كه بودي شير روز و زاهد شب
نمودي سمت راه عاشقان را
رسيدن تا پگاه عاشقان را
چه سان از هفت خوان آب و آتش
گذر دادي سپاه عاشقان را؟
سروده محمد اكبري
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 67
نظر شما