شعار علیه نظام ندادیم!
ما را تهدید به مرگ کردند و داخل محوطه اقدام به تیراندازی نمودند؛ ولی باز گفتیم: ما حاضر به شعار دادن نیستیم. بچهها را داخل آسایشگاه کردند و به مدت ده روز در آسایشگاه را باز نکردند و حتی اجازه استفاده از دستشوئی و توالت را نیز ندادند. آسایشگاه بو گرفته بود به طوری که خود نگهبانها نمیتوانستند داخل شوند. بالاخره بعد از ده روز آمدند و گفتند: آیا هنوز شعار نمیدهید؟ ما در جواب گفتیم: نه.
تعدادی جاسوس، اسامی کسانی که به بچه ها روحیه میدادند را تحویل عراقیها دادند. روز یازدهم که آمدند، شصت و پنج نفر را به عنوان محرکین و مخالفین اردوگاه بلند کرده و به جای دیگری بردند. من هم یکی از آنها بودم. وقتی ما را از آنجا میبردند شروع به زدن ما به وسیله کابل و چوب و تخته و لگد کردند ...
بعد از اینکه همه شصت و پنج نفر کتک خوردند و به حد کافی شکنجه شدند،
رهایمان کردند. ما بعد از رهایی همگی شروع به خواندن نماز شکر کردیم.
- خاطرات نادر ترکمانی حمزه، آزادگان دفاع مقدس از ماه رمضان در اسارت؛