«ایوب بلندی؛ به روایت شهلا غیاثوند همسر شهید»
به گزارش نوید شاهد؛ «اینک شوکران مجموعهای» از مجموعههای انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشان روایت میکند. این اثر شش جلدی، نوشتههایی است، درباره مردانی که در سالهای جنگ، زخمی شدند اما نرفتند. زخمها ماندند تا سالها بعد از جنگ و محملی شدند برای نماندنشان. «اینک شوکران»، برجسته است، پررنگ است، درست مثل همان کلمههایی که وسط قهوهای سوخته جلد، حک شدهاند.
نویسنده کتاب «ایوب بلندی به روایت شهلا غیاثوند، همسر شهید» زینب عزیزمحمدی که با همکاری انتشارات روایت فتح، این کتاب 104 صفحهای را به چاپ رسانید.
شهید ایوب بلندی متولد 29 آذر 1339 بود که با شهلا غیاثوند در 28 آذر 1362 ازدواج کرد. همسر این جانباز شهید میگوید: «از همان روز اول میدانستم به کسی دل میبندم که به چیز باارزشتری دل بسته است و اگر راهی پیدا کند که به آن برسد، نباید مانعش بشوم.»
جانباز شهید «ایوب بلندی» عصاره غم و درد بود؛ سر، فک، چشم، صورت،
گردن، قلب، ریه، کمر، دست، کتف، در تمام پیکرش ترکش وجود داشت. بعد از اینکه
انگشتان دستش قطع شد، عضلات پشتش را به دستش پیوند زدند و هیچ نگفت. او حتی از
زمان طاغوت هم جراحتی در بدنش داشت؛ ساواک او را از بام «مسجد جامع تبریز» به
پایین انداخته بود، به طوریکه تا مدتها دچار ناراحتی پا بود؛ اما باز هم صبورانه
درد را تحمل میکرد. ایوب با 70 درصد
جانبازی هیچگاه از پای ننشست و تا پایان عمر به مردم ایران اسلامی خدمت کرد...
جانباز شهید «ایوب بلندی» از جمله مردانی است که همیشه درد و رنج را
همراه خود میدید. اما قبل از آن با «استقامت» و «صبر» دست دوستی داده بود. حتی
این دو را به همسرش «شهلا غیاثوند» معرفی کرده بود. «محمدحسین»، «محمدحسن» و «هدی»
به عنوان فرزندان ایوب هم آن ها را میشناختند. خانواده شهید بلندی مانند ما
نیستند که وقتی برای چند روز مشکلات مهمان سفرههای زندگیمان شوند برای آنها
جایی باز نکنیم. وقتی دردها یکی دو تا نباشد و درمانی هم برایشان پیدا نشود، وقتی
جسم، دیگر توان این همه درد را نداشته باشد، روح بلند و صبر ایوب میطلبد که هنوز
زنده باشی و به دردهایت لبخند بزنی.
وی برای درمان از مهر 1363 تا بهمن 1346 به انگلستان سفر کرد و در چهارم مهرماه 1380 به شهادت رسید.