ناگفته هایی از ارتش، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس/ دانشکده افسری چگونه فیضیه ارتش شد؟
پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۵۱
سرهنگ شیخیان:دانشکده افسری در آن سالها به «فیضیه ارتش» معروف شد.دانشجویان سپاه را برای صبحگاه مشترک و همکاری برای مبارزه با گروهکها دعوت می کردیم، با شهیدنامجو به دیدار امام (ره) و مراجع می رفتیم و...
نوید شاهد: سرهنگ مجید شیخیان کازرونی، متولد مردادماه 1339، دانش آموخته دوره اول دانشگاه افسری امام علی علیه السلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1358، و از بنیانگذاران انجمن اسلامی دانشکده افسری در دوران فرماندهی شهید سید موسی نامجو و رابط دانشکده افسری و مجلس شورای اسلامی که پس از فارغ التحصیلی در بخش های مختلف رزمی و ستادی مشغول بکار بود. بعد از دوران دفاع مقدس بعنوان اولین مسئولیت «مدیر حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس نیروی زمینی ارتش» گردآوری اسناد و آثار شهدای ارتش در دوران دفاع مقدس را آغاز کرد. در دهه هشتاد پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه فرماندهی و ستاد به بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور مامور و در سمت های عالی این نهاد مقدس به مدت 10 سال به جامعه ایثارگری کشور خدمات ارزنده ای داشت و پس از بازنشستگی از خدمت به جمع آوری و مستند سازی و انتشار آثار شهدای والامقام ارتش جمهوری اسلامی را بصورت یک فعالیت مردمی و با علاقه و همت شخصی خود و همکاری بنیاد شهید و ارتش جمهوری اسلامی و خانواده های معظم شهدا و ایثارگران تدام بخشید.
سرهنگ شیخیان انتشار آثار شهدای ارتش را از یک وبلاگ آغاز کرد و سال 1391 سایت جامع شهدای ارتش را افتتاح نمود و خود به عنوان مدیر مسئول آن بصورت شبانه روزی به تشکیل بانک اطلاعاتی کاملی از آثار و اسناد شهدا در فضای مجازی همت گماشت. همزمان با 29 فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی در تحریریه نوید شاهد میزبان وی شدیم که ماحصل آن گفتگویی مشروحی است که در دو بخش منتشر می شود:
نوید شاهد: از سالهای دوران مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب بفرمایید:
سرهنگ شیخیان انتشار آثار شهدای ارتش را از یک وبلاگ آغاز کرد و سال 1391 سایت جامع شهدای ارتش را افتتاح نمود و خود به عنوان مدیر مسئول آن بصورت شبانه روزی به تشکیل بانک اطلاعاتی کاملی از آثار و اسناد شهدا در فضای مجازی همت گماشت. همزمان با 29 فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی در تحریریه نوید شاهد میزبان وی شدیم که ماحصل آن گفتگویی مشروحی است که در دو بخش منتشر می شود:
نوید شاهد: از سالهای دوران مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب بفرمایید:
سرهنگ شیخیان: آن سالها ما ساکن شهرستان کازرون بودیم و به همراه خانواده در فعالیتهای انقلابی حضور فعال داشتیم. یکی از برادرانم بنام «صدرالله شیخیان کازرونی» در نهم دی ماه 1357 به شهادت رسید. او در مراسم تشییع جنازه یک شهید در حالی که پیکر او را بر دوش داشت با اصابت 7 گلوله به بدنش به شهادت رسید. برادر بزرگترم در تهران دانشجوی دانشگاه «پلی تکنیک» بود و برای ما اطلاعات از قبیل کتاب، نوار کاست شهید مطهری و اعلامیه های امام خمینی (ره) می فرستاد و ما هم در بین مردم پخش می کردیم. داماد یکی از همسایه هایمان عضو ساواک بود. فرزند آن همسایه در جلسه های منزل ما شرکت می کرد و اطلاعات منزل ما را لو می داد.
نوید شاهد: دستگیر و زندانی هم شدید؟
سرهنگ شیخیان: بله یک مرتبه در شهریورماه 1357 در ماه مبارک رمضان ساواک به منزل ما حمله و غافلگیرمان کرد. اعلامیه ها، کتاب ها و نوارها جمع آوری و اینجانب بازداشت و با خود بردند و شکنجههای بسیار سخت و طاقت فرسایی با زبان روزه اعمال کردند که اعتراف بگیرند و بعد از 20 سال متوجه شدم به دنبال اسلحه بودند. اسلحه کوچکی به اسم «شاه کش» وجود داشت که در دست مبارزان می چرخید و زمانی که به خانه ما حمله کردند ، خوشبختانه اسلحه به مبارز دیگری تحویل داده شده بود.
بعد از انقلاب اسناد بازجویی هایم را که از ساواک گرفتیم، گزارشی نوشته بودند که فردی بنام مجید و دو نفر دیگر درباره اسلحه و تبادل اسلحه صحبت می کردند و گزارش اسلحه به نام بنده داده شده بود و یک هفته زندانی بودم و بعد از آزادی زندگی مخفی را آغاز کردم و بعد از چند ماه در جهرم دستگیر شدم. در زندان جهرم افراد زیادی دستگیر و آزاد شدند اما خبری از آزادی من نبود. یک مرتبه رئیس شهربانی به درب زندان آمد من گفتم سرگروهبان من کی آزاد می شوم؟» او با ناراحتی سه بار گفت «تو، تو، تو». با خودم گفتم؛ خدا رحم کند احتمالا سوابقم لو رفته و دیگر رنگ آزادی را نمی بینم. یک هفته بعد از جهرم مرا با چند محافط و خودرو نظامی به زندان عادل آباد شیراز منتقل کردند و یک ماهی در زندان بودم. با تغییر نخست وزیر رژیم و باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور بهمراه جمع زیادی از زندانیان سیاسی با قرار وثیقه آزاد شدم.
سرهنگ شیخیان: بله یک مرتبه در شهریورماه 1357 در ماه مبارک رمضان ساواک به منزل ما حمله و غافلگیرمان کرد. اعلامیه ها، کتاب ها و نوارها جمع آوری و اینجانب بازداشت و با خود بردند و شکنجههای بسیار سخت و طاقت فرسایی با زبان روزه اعمال کردند که اعتراف بگیرند و بعد از 20 سال متوجه شدم به دنبال اسلحه بودند. اسلحه کوچکی به اسم «شاه کش» وجود داشت که در دست مبارزان می چرخید و زمانی که به خانه ما حمله کردند ، خوشبختانه اسلحه به مبارز دیگری تحویل داده شده بود.
بعد از انقلاب اسناد بازجویی هایم را که از ساواک گرفتیم، گزارشی نوشته بودند که فردی بنام مجید و دو نفر دیگر درباره اسلحه و تبادل اسلحه صحبت می کردند و گزارش اسلحه به نام بنده داده شده بود و یک هفته زندانی بودم و بعد از آزادی زندگی مخفی را آغاز کردم و بعد از چند ماه در جهرم دستگیر شدم. در زندان جهرم افراد زیادی دستگیر و آزاد شدند اما خبری از آزادی من نبود. یک مرتبه رئیس شهربانی به درب زندان آمد من گفتم سرگروهبان من کی آزاد می شوم؟» او با ناراحتی سه بار گفت «تو، تو، تو». با خودم گفتم؛ خدا رحم کند احتمالا سوابقم لو رفته و دیگر رنگ آزادی را نمی بینم. یک هفته بعد از جهرم مرا با چند محافط و خودرو نظامی به زندان عادل آباد شیراز منتقل کردند و یک ماهی در زندان بودم. با تغییر نخست وزیر رژیم و باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور بهمراه جمع زیادی از زندانیان سیاسی با قرار وثیقه آزاد شدم.
نوید شاهد: از نحوه ورودتان به دانشکده افسری بفرمایید:
سرهنگ شیخیان: بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی که به برکت خون شهدا به ثمر نشست، مدتی در کمیته انقلاب اسلامي و چند ماهی هم در سپاه پاسداران بودم . سال 1358 با توصیه حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه به جوانان برای تقویت ارتش وارد دانشکده افسری شدم و جزو 500 دانشجوی ورودی اولین دوره پذیرش دانشکده در 22 بهمن 58 به استخدام ارتش در آمدم .
ما اولین گروه ورودی به دانشکده افسری بودیم و از میان 14 هزار متقاضی، 500 نفر پذیرفته شدیم و دوره های خیلی سختی گذراندیم. آن زمان سرلشگر شهید سید موسی نامجو فرمانده دانشگاه را برعهده داشت. در دوره دانشجویی «بنیان گذار انجمن اسلامی دانشکده افسری» و «اولین رابط بین دانشگاه افسری و مجلس شورای اسلامی» بودم و بطور مستمر روحانیون انقلابی مثل مرحوم آیت الله حائری شیرازی و آیت الله جنتی و سایر نمایندگان مجلس را برای سخنرانی و نماز جماعت و مراسم های بسیار پر شور دعوت می نمودم. دانشجویان سپاه و سپاهیان را به دانشگاه برای صبحگاه مشترک و همکاری برای مبارزه با گروهکها دعوت می کردیم و به اتفاق شهید نامجو به دیدار حضرت امام و مراجع قم می رفتیم بسیار فعال و انقلابی عمل می کردیم بنحوی که دانشکده افسری به فیضیه ارتش معروف شد.
سرهنگ شیخیان: بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی که به برکت خون شهدا به ثمر نشست، مدتی در کمیته انقلاب اسلامي و چند ماهی هم در سپاه پاسداران بودم . سال 1358 با توصیه حضرت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه به جوانان برای تقویت ارتش وارد دانشکده افسری شدم و جزو 500 دانشجوی ورودی اولین دوره پذیرش دانشکده در 22 بهمن 58 به استخدام ارتش در آمدم .
ما اولین گروه ورودی به دانشکده افسری بودیم و از میان 14 هزار متقاضی، 500 نفر پذیرفته شدیم و دوره های خیلی سختی گذراندیم. آن زمان سرلشگر شهید سید موسی نامجو فرمانده دانشگاه را برعهده داشت. در دوره دانشجویی «بنیان گذار انجمن اسلامی دانشکده افسری» و «اولین رابط بین دانشگاه افسری و مجلس شورای اسلامی» بودم و بطور مستمر روحانیون انقلابی مثل مرحوم آیت الله حائری شیرازی و آیت الله جنتی و سایر نمایندگان مجلس را برای سخنرانی و نماز جماعت و مراسم های بسیار پر شور دعوت می نمودم. دانشجویان سپاه و سپاهیان را به دانشگاه برای صبحگاه مشترک و همکاری برای مبارزه با گروهکها دعوت می کردیم و به اتفاق شهید نامجو به دیدار حضرت امام و مراجع قم می رفتیم بسیار فعال و انقلابی عمل می کردیم بنحوی که دانشکده افسری به فیضیه ارتش معروف شد.
نوید شاهد: از فضای دانشگاه افسری آن سالها توضیح بدهید:
سرهنگ شیخیان: در آن زمان گروهک هایی مثل فدائیان خلق ، توده ای ها و منافقین و انجمن ها و گروههای وابسته در داخل و خارج از دانشگاه فعال بودند. گاهی صبح ها که از خواب بیدار می شدیم شعارهای این گروهک ها را روی دیوار می دیدیم. از طرف دیگر عده ای هم ساختار ارتش را مورد حمله قرار می دادند و قصد انحلال ارتش داشتند . من به صورت مستقیم با دفتر رییس مجلس شورای اسلامی که آن زمان مرحوم هاشمی رفسنجانی بودند، ارتباط داشتم. بعداز شهادت شهید نامجو وضعیت دانشکده افسری متزلزل شد جنگ به اوج خود رسیده بود پیروزیهای بزرگی نصیب شده بود محاصره آبادان شکسته شده بود و مقدمات آزادی خرمشهر فراهم شده بود همه دانشجویان در جبهه بودند فقط گردان 22 بهمن و گردان بعداز ما در تهران بودند، که عده ای از این فرصت می خواستند سوء استفاده کنند اما شهید صیاد شیراز که فرمانده نیروی زمینی و درگیر جنگ بود خود را فرمانده دانشکده افسری هم معرفی کرد و باعث دلگرمی و آرامش دانشکده شد چون احترام ها و سلسله مراتب سرجای خودش نبود و عده ای از این اتفاق و سانحه سقوط هواپیمای فرماندهان ارتش هم می خواستند سوء استفاده کنند که وقتی من جریان را به مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی گفتم ایشان در گفت و گویی تلفنی به بنده گفت که؛ «ابلاغ کنید حضرت امام با این حرکت ها و هر گونه بی نظمی مخالف است و ارتش، ارتش جمهوری اسلامی است و باید سلسله مراتب در آن رعایت شود و فرمانده شما امام خمینی (ره) است.
نوید شاهد: ماجرای آمدن بنی صدر به دانشکده افسری چه بود؟
سرهنگ شیخیان: یک مرتبه بنی صدر برای حضور در یک مراسم به دانشگاه افسری آمد که اتفاقا روز جمعه بود و همزمان شد با مراسم ورزش شامگاهی گردان ما به جشن پتو معروف بود ، خبر آمدنش را که شنیدیم، به صورت خودجوش با توجه به عدم تبعیت بنی صدر از حضرت امام و حملات و اهانتها به شهید بهشتی بصورت خودجوش به محض ورود بنی صدر به دانشکده افسری، گردان ما روبرویش قرار گرفت. شروع کردیم به شعار «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» و آنچنان این شعار همراه با کوبیدن پا به زمین انجام گرفت که دانشکده به لرزه درآمد . بنی صدر که فکر می کرد ارتش جزیره امنی برای اوست آنچنان دچار شوک و ناراحتی شد که برگشت و از شهید نامجو توضیح خواست و بعداز سالها متوجه شدیم که شهید نامجو به دستور بنی صدر یک هفته بازداشت شده بود.
سال ها بعد درخاطره ای از همسر شهید نامجو خواندم که شهید به دلیل کاری که دانشجویان انجام داده بودند، یک هفته در دانشگاه افسری بازداشت شده بود و هیچکدام از ما این موضوع را نمی دانستیم.
نوید شاهد: پس از آن جریان دیداری با شهید نامجو داشتید موضوع دیدار چه بود ؟
سرهنگ شیخیان: بله! بعد از این جریان، شب که شد شهید نامجو بنده را خواست و روی صندلی کنار خود نشاند و بدون اینکه ذره ای ناراحتی در چهره او مشخص باشد گفت: « آقای شیخیان به دانشجویان بگو فکر نکنند من طرفدار بنی صدر هستم. به خدا قسم اگر دستور امام (ره) نبود، من به دژبان می گفتم یک اتیکت روی سینه بنی صدر بزنند و با دژبان او را بیاورند داخل، اما چه کنم او حکم امام دارد.»
نوید شاهد: درباره شهید نامجو بیشتر بفرمایید:
سرهنگ شیخیان: ایشان فرماندهی مهربان، مردمی، پر تلاش و برای ما همچون پدر و واقعا از پدر مهربانتر و از نظر علمی بهترین استاد دانشکده بود. با شهیدانی همچون اقارب پرست، کلاهدوز با هم بودند، گروهی را هم قبل از انقلاب تشکیل داده بودند و بچه های مذهبی را انتخاب و آگاه می کردند. این گروه زحمات مخفیانه بسیاری کشیدند. در ایرانی که در آن سالها پایگاه اصلی آمریکا در منطقه بود و آنقدر اطمینان داشتند که درآخرین مرحله 140 فروند از مجهزترین هواپیماها را به ایران داده بود و ساواک و آمریکا هم حاکم بودند مردان بزرگی چون شهید نامجو و شهید صیاد شیرازی و شهید بابایی باعث شدند که ارتش با کمترین مقاومت و صادقانه و شجاعانه به انقلاب بپیوند و 48 هزار شهید تقدیم اسلام نماید.
شهید نامجو همیشه قبل از ما در صحنه بود و لباس وزرشی می پوشید و جلوی گردان می آمد. هنگامی که پیشنهاد وزارت دفاع را به ایشان دادند، این شرط را گذاشت که دانشگاه افسری را از ایشان نگیرند و با این شرط وزیر دفاع جمهوری اسلامی شد. همه ما بعد از شهادت ایشان، عزادار شدیم و هیچ کس نتوانست
جای شهید نامجو را بگیرد، تا این که شهید صیاد شیرازی با حفظ سمت فرماندهی نیروی زمینی، فرماندهی دانشگاه افسری را هم برعهده گرفت و دانشجویان آرام شدند.شهید صیاد هم امیر صالحی، یکی از یاران نزدیک خود را به جانشینی دانشکده افسری انتخاب کرد.
نوید شاهد: اولین فارغ التحصیلان دانشکده چگونه وارد جنگ شدند؟
سرهنگ شیخیان: جنگ که شروع شد، هنوز ما سردوشی نگرفته بودیم. اما بمحض آغاز جنگ تحمیلی اولین گروه سازماندهی شده ارتش که وارد دفاع از خاک و ناموس و انقلاب شد افسران و دانشجویان سال 3 و 2 دانشکده افسری بودند و ما آماده اعزام شدیم اما گفتند شما هنوز سردوشی نگرفته اید که ما بسیار ناراحت و گریان شدیم و شهید نامجو قول داد در اولین فرصت شما را هم اعزام خواهیم کرد و به این وعده هم عمل کرد و در این چند سال بخشی از آموزشهای ما را در مناطق عملیاتی قرار می داد و گروه گروه به لشکر ها مامور که در این ماموریت ها چند نفر هم از جمله شهید زالی جاویدی قراچه به شهادت رسید و جنازه او را خودم به زادگاهش شهرستان کازرون بردم. دانشجویان در گروههای پنج نفره تا 10 نفره تقسیم میشدند و هر گروه به یک تیپ یا گردان اعزام می شدند. شهید نامجو برای راضی کردن ما می گفت: شما را در زمانهایی که مرخصی دارید مانند تابستان، ایام عید نوروز به منطقه میفرستیم. بدین شکل در دوره دانشجویی به منطقه میرفتیم. وقتی عملیاتی صورت می گرفت ما برای بازدید به منظور دیدن آثار جنگ در مناطق غرب، جنوب و شمالغرب میرفتیم. دوران بسیار خوب و طلایی داشتیم.
از همان 500 نفر در سال سوم 280 نفر ماندند و فارغ التحصیل شدند و از این تعداد 28 نفر در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدند. تعدادی هم جانباز شدند. تعدادی دیگر آزاده هستند و الان هم افتخار ما این است که فرمان کل ارتش، جانشین فرمانده کل ارتش و معاون اجرایی فرمانده کل ارتش و بعضی دیگر از مسوولان نیروهای مسلح تربیت شدگان شهید نامجو و شهید صیاد شیرازی و از همین گردان پر افتخار بوده و هستند.
این را هم بگویم که برای تربیت این بچه ها زحمت زیادی کشیده شده بود. این بچه ها دوره های مختلفی را گذرانده بودند. و شهید نامجو خودش وقف دانشکده افسری کرده بود و تلاش بسیاری برای وحدت ارتش و سپاه کرد و چند ماه برای ایجاد روحیه مشترک و حفظ وحدت گردان ما را به پادگان امام حسین علیه السلام برد و آموزش دیدیم که خیلی موثر و مفید بود.
ارتش بدون حاشیه سازی و بدون ورود به بازی های سیاسی با هدایت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری جایگاه خاص خود را بین مردم پیدا کرد. در حسابرسی که انجام شد، بهترین سازمانی که کمترین فساد و خیانت مالی را داشت، ارتش بوده و هست.و این باعث افتخار ارتش است.
ادامه دارد....
نظر شما