خاطرات سردار شهیدعلی معمارحسن آبادی

بلوچها علی را تنها نگذاشتند

شهیدعلی معمارحسن آبادی، يكم شهريور 1343، درروستاي حسن آباد از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش اصغر، کارمند آموزش و پرورش بود و مادرش شايسته نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار وظیفه بود. سال1362 ازدواج کرد و صاحب سه دختر شد. دهم دي 1373، با سمت مسئول قرارگاه جنوب در جلگه چاه هاشم ایرانشهر بر اثر اصابت گلوله هنگام درگیری با اشرار و قاچاقچيان شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای فیض واقع است.

بلوچها علی را تنها نگذاشتند

نوید شاهد اصفهان: ساعت 7 صبح بود من و معمار و امینیان نیروها را آماده کردیم و راه افتادیم .فقط ما سه نفر سپاهی بودیم و بقیه بلوچ بودند .نرسیده به جنگل کمک فرمان ماشین خراب شد با طناب درستش کردیم و دوباره راه افتادیم . هرچه به محل درگیری بهادر که از سران اشرار بود نزدیک می شدیم فرمان ماشین بیشتر می پیچید و ادامه راه را برایمان مشکل می کرد . من و معمار دو نفری فرمان را گرفته بودیم تا تکان نخورد . نرسیده به رودخانه ، باران گلوله بر سرمان باریدن گرفت . معمار به سرعت در را باز کرد و بیرون پرید اما به پایش گلوله خورد . من هم به درتنه زدم و خودم را بیرون انداختم از چند طرف به سویمان شلیک می شد در همین موقع صدای یکی از اشرار از بالای تپه مجاور بلند شد .می گفت : « ما با بلوچها کاری نداریم ، بلوچها سلاحشان را زمین بگذارند و کنار بروند . ما معمار را می خواهیم .» اما هیچکدام از بلوچها راضی نشدند علی را تنها بگذارند . بلوچها شهادت را به تسلیم شدن و تنها گذاشتن علی معمار ترجیح دادند . نیمه خورشید در مغرب فرو رفته بود که علی به بالای تپه رسید و ناگهان با بهادر رو به رو شد .

بهادر از دیدن علی جا خورد تا آمد به علی شلیک کند سینه اش داغ شد و گلوله دیگری که از سلاح علی شلیک شد او را به قعر دره پرت کرد .در همان لحظه مهاجم دیگری به سوی علی شلیک کرد و علی بر زمین غلطید . نفس علی بالا نمی آمد . به خاک چنگ انداخت . سینه اش تنگ شده بود .

به پشت برگشت . صورتش رو به آسمان بود .به مغرب نگاه کرد و با لبخند شیرینی به آسمان پر کشید.

راوی : یکی از همرزمان شهید

منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده