شهید محمود اصغر زاده قائم مقام فرمانده گردان شهیدمدنی لشکرمکانیزه 31عاشور + وصیت نامه شهید
محمود به سال 1335 در خانواده اى مذهبى از مادرى به نام شكوفه قهرمانيان در شهر بناب از توابع آذربايجان شرقى متولد شد. او اولين فرزند خانواده بود و سه خواهر و سه برادر داشت. پدرش (يونس) كشاورزى و باغبانى می کرد و از وضع اقتصادى خوبى برخوردار بود.
محمود، تحصيلات ابتدايى خود را در مدرسه ابتدايى ساسان و راهنمايى و دبيرستان را در مدرسه پهلوى گذراند. در تمام دوران تحصيل او در انجام دروس و تكاليف بسيار جدى و منظم بود. در دوران دبيرستان به مطالعه كتابهاى سياسى و مذهبى روى آورد. در اين زمينه يكى از دبيران به نام آقاى رحيم اصغرى و همچنين حاج شيخ يوسفعلى باقرى بنابى، بر محمود تأثير بسيار داشتند. او دوستان كمى داشت و اغلب اوقات مطالعه می کرد و يا در كنار پدر به باغبانى مشغول می شد. در مجالس مذهبى (منابر و مواعظ...) و مجالس عزادارى ماه محرم شركت فعال داشت.
محمود در سال 1353 موفق به اخذ ذيپلم در رشته ادبيات (علوم انسانى) شد و بلافاصله به سربازى رفت. دوره آموزشى خود را در عجبشير و مابقى خدمت را در اروميه گذراند. بلافاصله پس از اتمام دوره سربازى در سال 1355 چون نمى خواست سربار خانواده باشد، در نزد پدربزرگش به قالى بافى مشغول شد. در همان سال وارد مبارزات سياسى عليه رژيم پهلوى گرديد و در جلسات سخنراني هاى سياسى و پخش اعلاميه فعال بود.
پس از پيروزى انقلاب اسلامى، مدتى در يكى از مساجد شهر بناب آموزش اسلحه می داد. با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در سال 1358 در سن بيست و سه سالگى به عضويت اين نهاد درآمد. او از مؤسسين سپاه پاسداران بناب بود. در اوايل تشكيل سپاه به منظور جذب نيروهاى جوان به روستاها می رفت و جلسات توجيهى و آشنايى با سپاه تشكيل می داد. با آغاز حركتهاى منافقين عليه انقلاب، در كنار افراد سپاه به عمليات گشت و شناسايى و سركوب منافقين پرداخت، او فرماندهى گروهى از افراد سپاه را برعهده داشت كه وظيفه آن جمع آورى شب نامه و اعلاميه هاى منافقين از سطح شهر، شناسايى و انهدام خانههاى تيمى و دستگيرى افراد اين گروهك بود. علاوه بر اين در عملياتهاى شهرى مبارزه با مفاسد و منكرات نيز بسيار فعال بود. در بسيارى از موارد رفتار متين و برخوردهاى مناسب اصغرزاده با افراد خاطى، سبب می شد آنان اعمال گذشته خود راترك كنند و زندگى عادى و شرافتمندى پيش گيرند.
يونس طاهر - دوست و همكار محمود - می گويد: اصغرزاده اغلب اوقات خود را در سپاه می گذراند. چون در آن زمان سپاه ساعات كار ادارى معينى نداشت به همين دليل وى اوقات بيكارى خود را نيز در سپاه بود و تنها در مواردى كه كار داشت مرخصى می گرفت. به خاطر شخصيت برجسته و سابقهاى كه در سپاه پاسداران داشت به فرماندهى عمليات سپاه بناب منصوب شد.
او نسبت به سوء استفاده از بيت المال حساسيت فراوان داشت. وقتى به عضويت سپاه درآمد حاضر نبود با استفاده از موقعيت خود از امكانات سپاه بهره بگيرد و همواره به ديگران سفارش می کرد كه «صداقت داشته باشند؛ خيانت در امانت نكنند، وفاى به عهد كنند و در جامعه راه راست را برگزينند.» در جلسات بخشدارى و سپاه به ويژه جلساتى كه براى رسيدگى به وضع اقتصادى و مشكلات افراد سپاه و بسيح تشكيل می شد حضور مى يافت و در صورت لزوم مواردى را پيگيرى و شناسايى می کرد و به مسئولين گزارش می داد.
با آغاز جنگ تحميلى، تصميم گرفت به جبهه برود؛ ولى چون فرمانده عمليات سپاه بناب بود، مسئولين مانع می شدند. اما بالاخره با اصرار و پيگيرى زياد در حالى كه سمت شهردارى شهر بناب به وى پيشنهاد شده بود نپذيرفت و عازم جبهه شد. در سال 1360 فرماندهى يك گروه پانزده نفرى براى آزادسازى بوكان را به عهده داشت. او به عنوان يك فرمانده همواره سعى می کرد نيروهاى خود را در بالاترين توان نظامى و جسمى نگه دارد. تكنيكها و تاكتيكهاى نظامى را به خوبى به آنها آموزش می داد و آنان را با كاربرد سلاحهاى مختلف آشنا می کرد.
از لحاظ اعتقادى، اصغرزاده حركت بر محور ولايت فقيه را همواره مورد تأكيد قرار می داد. عباسقلى طاهرى اسبق در اين باره می گويد: او هميشه می گفت كه براى ما اسلام اصل است و بايد اعتقادات دينى را پياده كنيم تا مردم با ارزشهاى اسلامى آشنا شوند نسبت به افراد سپاه حساسيت بسيارى داشت. معتقد بود لباس سپاهى، صداقت و حرمت دارد. بايد با رفتار درست حرمت آن را حفظ كرد. افراد سپاه سرمشق و الگوى ديگران هستند. به دليل اخلاق و رفتار متين و متواضعانه، افراد تحت فرماندهى اش مجذوب او بودند و تمامى دستورها را به خوبى انجام می دادند. محمود، همواره با كسانى كه مسائل شرعى را رعايت می کردند مراوده داشت و از كسانى كه ارزشهاى اسلامى را رعايت نمی کردند، دورى مى جست.
در امور عبادى و مذهبى بسيار مقيد و منظم بود. به نماز اول وقت و نماز صبح اهميت می داد.
هميشه توصيه می کرد كه: «ما بايد سعى كنيم رضايت رهبرمان را جلب كنيم. هدف از آمدن به سپاه، كسب پست و مقام نباشد. بايد اين دنيا را وسيله قرار دهيم تا آخرت خود را تأمين كنيم، و هدف بايد جلب رضايت خدا باشد.» هر وقت صحبت از ازدواج، درس يا ادامه تحصيل می شد، با صراحت می گفت: «همه چيز ما امروز جنگ است اگر ان شاء الله موفق شويم و خودمان را به حضرت اباعبدالله (ع) برسانيم به همه چيز رسيده ايم.
با چنين باورى بود كه اصغرزاده با وجود داشتن امكانات رفاهى و مالى، ازدواج نكرد.
او در وصيت نامه اش نوشته است: من به وحدانيت خداوند بزرگ و نبوت تمام انبياء و خاتميت حضرت محمدبن عبدالله صلىالله عليه وآله و ولايت و عصمت امامان اثنى عشر و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله عليهم اجمعين و به كليه عقايد اسلاميه اصولاً و فروعاً و به نيابت امام امت روح الله الموسوى الخمينى از طرف امام زمان مهدى (عج) اقرار می کنم...
اينجا پادگان ابوذر شهرستان سرپل ذهاب است. خيلى وقت بود كه آرزوى رفتن به جبهه حق عليه باطل را داشتم و چون مسئول عمليات سپاه بناب بودم، می گفتند فرمانده حق ندارد به جبهه برود، ولى بالاخره خداوند بزرگ آرزوى مرا برآورده ساخت و روز جمعه بعد از اداى نماز جمعه، در حالى كه مردم مسلمان با شور و شوق، ما پاسداران را بدرقه می کردند بعضى از مردم گريه می کردند و عده اى قرآن به ما هديه می کردند و بعضى می گفتند انشاءالله ديدار ما در كربلا خواهد بود عازم جبهه شدم.
پيام من اين است كه، اى ملت مسلمان و اى مردم انقلابى بدانيد كه من اين راه را كه راه امام حسين عليه السلام است و راه نايب امام زمان ام خمينى، خمينى بتشكن است آگاهانه و با شناخت كامل می روم و می دانم كه اگر در اين راه كشته شوم به پيشگاه خداى خود خواهم رسيد.
گناهكارم و معصيت كرده ام ولى چون مسلمانم و پيرو خط انبياء و امامان و رهبر بزرگوارم و با توجه به روايتى كه از پيامبر نقل شده با اين مضمون كه اولين قطره اى كه از خون شهيد به زمين بريزد تمامى گناهى كه كرده است آمرزيده می شود اميدوارم خداوند عز و جل مرا ببخشد و با رحمت و كرم و عدل خداوندى با من رفتار كند.
بار خدايا الان كه اين وصيتنامه را مىنويسم مگر دوست ندارى كه من شهيد شوم شايد لياقت شهادت در راه تو را ندارم زيرا كه شهيد مقامى والا دارد و من فردى گناهكار در پيشگاه تو هستم.
اينجانب وقتى از پادگان ابوذر به خط مقدم رفتم و شهيد شدم از خانواده عزيزم مى خواهم كه اگر جنازه مرا آوردند براى من گريه نكنند؛ فقط براى امام حسين (ع) و اهل بيت اش گريه كنند كه ما درس شهادت را از آنها آموخته ايم و براى امام عزيزمان دعا كنيد و طول عمر او را از درگاه احديت بخواهيد از پدر و مادرم خواستارم كه مرا مورد عفو خود قرار بدهند.
اصغرزاده حدود هجده ماه در جبهه هاى جنگ حضورى فعال داشت و سرانجام در عمليات مطلع الفجر به شهادت رسيد. يونس طاهرى - همرزم اصغرزاده در زمانى كه معاون گردان شهيد آيت الله مدنى بود - در مورد چگونگى شهادت محمود می گويد: در تاريخ 19/9/1360 عمليات مطلع الفجر در منطقه سرپل ذهاب، منطقه اى به نام كاسه جول، عقبه محور عمليات بود. ارتفاعات برآفتاب و تنگه حاجيان و تنگه قاسم آباد، محور اصلى عمليات بود. فرماندهى عمليات را غلامعلى پيچك به عهده داشت كه شهيد شد و نيروها مجبور به عقب نشينى شدند. در دومين شب در حالى كه نيروهاى جديد جاى نيروهاى قبلى را می گرفتند دشمن منطقه را به توپ بست و نيروها بر روى زمين خوابيدند و قنداق تفنگها را به گردن گذاشتند؛ در اين حين تركش توپ به گردن اصغرزاده اصابت كرد و وى به شهادت رسيد.
جسد شهيد محمود اصغرزاده بعد از چند روز در بناب تشييع و در گلشن امام حسن عليه السلام بناب دفن شد.