خلبان آزاده ای که 119 ماه مفقودالاثر بود/ پیش بینی پایان اسارت با تفسیر قرآن
جنگ تحمیلی با قبول قطعنامه 598 از سوی ایران در تیرماه 1367 به پایان رسید و دو سال بعد در بیست و ششم مردادماه 1369، نخستین کاروان اسرای ایرانی وارد کشور شد.
در دوران جنگ تحمیلی حدود 45 هزار رزمنده ایرانی به اسارت عراقی ها درآمدند و در دوران اسارت سخت ترین شکنجه ها را تحمل کردند.
در بین اسرای ایرانی عده ای مفقودالاثر بودند و تا پیش از تبادل اسرا، نامشان در لیست صلیب سرخ قرار نگرفت. در بین اسرای مفقودالاثر، گروهی 57 نفره شامل 30 خلبان و 27 غیرخلبان هم بودند که نام و نشانی از آنها وجود نداشت و تا هنگام بازگشت به ایران، وضعیت آنها برای خانواده شان مبهم بود.
آزاده خلبان و جانباز، سید جمشید اوشال یکی از آن 57 نفر است. خلبان دلاوری که در بیست و پنجمین روز از جنگ تحمیلی در خاک ایران اسیر می شود و 119 ماه اسارت را در سخت ترین شرایط تجربه می کند. در آستانه سالروز ورود آزادگان به کشور نوید شاهد به گفت و گو با این آزاده جانباز نشسته است که ماحصل این مصاحبه را در ادامه می خوانید.
خلبان اوشال در ابتدای گفت و گو به معرفی کوتاهی از خود پرداخت و اظهار کرد: بیستم اسفند 1332 در تهران به دنیا آمدم. در دبیرستان دارالفنون در رشته ریاضی فارغ التحصیل شدم. سال 1350 وارد نیروی هوایی شده و سال 1353 مدرک خلبانی دریافت کردم. سال 1357 استاد خلبانی ام را از آمریکا گرفتم. سال 1359 جنگیدم و در بیست و پنجمین روز جنگ تحمیلی اسیر شدم.
وی درباره نقش خود در روزهای نخست جنگ تحمیلی و همچنین نحوه اسارتش این گونه توضیح داد: هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد، فرمانده گروه یک گردان 21 شکاری پایگاه هوایی تبریز بودم. با حمله عراقی ها و بمباران این پایگاه اولین خلبانی بودم که روی باند بمب خورده بلند شده و به فاصله کمتر از 2 دقیقه از لحظه بمباران، هواپیما را از روی باند بلند کردم البته به عراقی ها نرسیدم. صبح فردای آن روز (اول مهر 1359) در عملیات 140 فروندی حضور داشتم که پایگاه هوایی موصل را زدیم. ظهر همان روز به سمت پایگاه کرکوک حرکت کردیم که روی باند مورد هدف قرار گرفتم. در مجموع در 3 روز اول جنگ 9 مرتبه پایگاه های هوایی عراق را بمباران کردیم.
اوشال اضافه کرد: 25 روز درجنگ تحمیلی حضور داشتم که در این مدت 30 ماموریت انجام دادم. دو مرتبه هواپیمایم را با موشک زدند. مرتبه اول در خاک عراق بودم که خود را به ایران رسانده و ایجکت کردم. مرتبه دوم زمانی بود که عراقی ها در حال محاصره اهواز بودند، نیروهای آنها را مورد هدف قرار دادم و آن ها نیز به هواپیمای من شلیک کردند، ایجکت کردم و در خاک ایران اسیر شدم.
این آزاده جانباز با اشاره به یکی از رفتارهای غیرانسانی عراقی ها در ساعات نخستین اسارتش گفت: بعد از اسارت هنگامی که به سمت بغداد می رفتیم، در منطقه ای من را پیاده و تمرین تیراندازی کردند. اگرچه چشم هایم بسته بودند اما احساس می کردم اطرافم تیراندازی می کنند و امکان دارد من را به رگبار ببندند.
وی در ادامه با اشاره به مدت زمان اسارت خود اظهار کرد: حدود 119 ماه در اسارت بودم که در این مدت ابتدا به زندان اداره اطلاعات نیروی هوایی عراق و بعد به زندان سازمان امنیت بغداد، زندان ابوغریب و همچنین زندان الرشید منتقل شدم. حدود 18 ماه رنگ آفتاب را ندیدم. ما 57 نفر (30 خلبان و 27 غیر خلبان) بودیم که ناممان در لیست مفقود الاثرها قرار داشت.
وی در این باره که روزهای اسارت را چگونه می گذرانده است، گفت: روزهای اسارت بیشتر قرآن و نماز می خواندیم. قرائت قرآن به ما امید می داد. گاهی روزنامه های عراقی را مطالعه می کردیم. یک رادیو از عراقی ها غنیمت گرفته بودیم و اخبار را از طریق این رادیو پیگیری می کردیم.
زنده بودن شهید لشگری را اطلاع دادیم
اوشال با بیان این که شهید حسین لشگری در دوران اسارت با ما بود، به خاطره ای از این شهید اشاره کرد و گفت:
شهید حسین لشگری (1331- 1388) پیش از آغاز جنگ اسیر شد و تلویزیون عراق به عنوان اولین خلبان اسیر ایشان را نشان داد. اگرچه شهید لشگری با ما بود اما هیچ کس از حضور ما اطلاعی نداشت. چند روز پس از اعلام آتش بس در سال 1367، ایشان را از ما جدا کردند. آن زمان فکر می کردیم ایشان را تبادل می کنند. به شهید گفتیم به ایران که رفتی، زنده بودن ما را خبر بده. دو سال بعد که آزاد شدیم، سراغ خلبان لشگری را گرفتیم. مطلع شدیم که هنوز آزاد نشده است و ما خبر زنده بودن ایشان را دادیم. شهید لشگری 8 سال بعد از ما آزاد شد. ایشان به ساختمان کناری زندان ما منتقل شده بود و ما از موضوع بی اطلاع بودیم.
وی در ادامه با اشاره به خاطره ای درباره پیش بینی آزادی اسرای ایرانی اشاره و روایت کرد: حدود 10 ماه پیش از آزادی، با خدا راز و نیاز کردم و گفتم: «خدایا اگر گناهی هم کرده باشم، دیگر بس است و در این سال ها کفاره آن را دادم.» قرآن را باز کردم. آیه 19 سوره روم «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ» (زمین را پس از مرگ زنده گردانیم، و همین گونه شما را هم بیرون آوریم) آمد. خدا را شکر کرده و تفسیرم این بود الان در فصل پاییز هستیم و در بهار آزاد خواهیم شد. به دوستان هم می گفتم که بچه ها به زودی آزاد می شویم. بهار گذشت و اتفاقی نیفتاد. این مدت را 3 ماه برای خودم تمدید کردم و به تابستان هم امید بستم. یک ماه بعد در روز عاشورا، عراق به کویت حمله کرد و این اقدام به حرمت شفاعت امام حسین(ع)، باعث شد عراق قرارد 1975 را بپذیرد. چند روز بعد از آن آزادسازی اسرا از 26 مرداد 1369 آغاز شد و پیروزمندانه بازگردیم.
اوشال افزود: از آنجایی که در لیست مفقودان بوده و اسیر سیاسی محسوب می شدیم، انتظار نداشتم آزاد شویم و تاویل به قرآن را هم فراموش کرده بودم که حدود 28 روز پس از آزادی اولین کاروان اسرا، ما نیز آزاد شدیم. به ایران که رسیدم یاد تاویل به قرآن افتادم و از خدا به خاطر عمل به وعده ای که داده بود، تشکر کردم.
این خلبان آزاده درباره میزان آگاهی خانواده از وضعیتش گفت: عراقی ها تعدادی از دوستانی که همراه ما بودند را از اردوگاه بردند. آنها نیز نامه نوشته و غیررسمی خبر زنده بودن ما را داده بودند اما نشانه ای مبنی بر زنده بودنمان وجود نداشت زیرا برای برخی از شهدا نیز این اتفاق افتاده بود. علی رغم آن که اعلام کرده بودند زنده هستند، به شهادت رسیده بودند. در این شرایط خانواده ما نیز در خوف و رجا به سر می بردند اما با امید بازگشتمان زندگی می کردند.
نیت کردم با همسر شهید ازدواج کنم
وی در ادامه به نیتی که در دوران اسارت در دل داشت و بعد از اسارت به آن جامعه عمل پوشاند اشاره کرده و گفت: در دوران اسارت نیت کردم اگر به کشور بازگشتم با همسر یک شهید ازدواج کنم و امام خمینی (ره) خطبه عقدم را بخوانند. وقتی از اسارت آزاد شدم، این موضوع را فراموش کرده بودم تا این که همسرم در مسیر راهم قرار گرفت. بعد از آن مصمم بودم که مقام معظم رهبری خطبه عقدمان را قرائت کنند. این موضوع را با یکی از دوستان روحانی ام در میان گذاشتم و ایشان از دفتر رهبری برایمان وقت گرفت. از بیت رهبری اطلاع دادند که مراسم به صورت خصوصی برای ما برگزار می شود. مقام معظم رهبری به این دلیل که بنده خلبان آزاده بودم و همسرم، همسر شهید بود قبول کردند که خطبه عقدمان را جاری کنند.
اوشال اضافه کرد: روز مقرر به بیت رهبری رفتیم. چند نفر دیگر هم آنجا حضور داشتند که با برخی از اعضای بیت رهبری نسبت فامیلی داشته یا آنها را می شناختند. آنها هم برای خواندن صیغه عقدشان توسط مقام معظم رهبری آمده بودند. آنها را که دیدم ناراحت شدم زیرا گفته بودند مراسم برای ما اختصاصی است. مراسم شروع شد. مقام معظم رهبری نماینده ( وکیل ) خانم هاو مرحوم طبسی نماینده آقایان ( وکیل ) شدند. آقا فرمودند زوج ها خودشان را معرفی کنند. نوبت به ما رسید و خودمان را معرفی کردیم. حجت الاسلام و المسلمین محمدی گلپایانی گفتند که خلبان آزاده ایشان هستد.
وی ادامه داد: رهبری از بنده و همسرم درخواست کردند که بایستیم. ایشان به دیگر زوج ها گفتند که شما به خاطر این دو نفر این جا هستید. این دو نفر گل جمعند و مثل این ها (ایثارگران) در جامعه حضور دارند که آنها گل های جامعه هستند. هرچه دارید از برکت وجود اینهاست و باید حرمتشان را حفظ کنید. این صحبت در جمعی خصوصی مطرح شد و بنده از حرمت و عزتی که مقام معظم رهبری برای ایثارگران قائل شدند، لذت بردم.
این جانباز آزاده درباره خانواده اش گفت: همسر خانم افسانه عروجی است که هنگام ازدواجمان یک دختر از همسر شهیدش داشت. ثمره ازدواج ما نیز دو پسر به نام های سید محمدرضا و سید علیرضاست.
ایثار ابزار رسیدن به توسعه یافتگی است
خلبان اوشال در حال حاضر با سمت های مسئول خانه فرهنگ ایثار در استان تهران و نماینده بنیاد شهید و امور ایثارگران در سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح با بنیاد همکاری دارد. وی درباره تفسیر واژه ایثار گفت: فرهنگ ایثار محدود به دوران انقلاب و جنگ تحمیلی نمی شود. پایه های ایثار اخلاق است بنابراین ایثارگر مایه ای دارد. اگر شخصی برای حضور در میدان جنگ پول بگیرد، نامش مزدور است اما ایثارگر به پول توجهی ندارد. شاید 99 درصد از افرادی که در جنگ تحمیلی حضور داشتند ثروتمند نبودند و حتی یک متر زمین و مال و کارخانه هم نداشتند ، اما هدف داشتند. هدف از انقلاب این بود که توسعه یافته شویم و به استقلال دست یابیم. شهدا، جانبازان، آزادگان و حتی عامه مردم وارد عرصه شدند اما امروز هنوز به آن توسعه یافتگی و پیشرفت نرسیده ایم. در امتداد مسیر حرکت شهدا و ایثارگران، باید راه را ادامه دهیم و پرچم را به دست نسل جوان دهیم تا ایثارگر شده و عاشق کشور شود و سرزمین و ملتی توسعه یافته و پیشرفته داشته باشیم.
وی افزود: فرهنگ ایثار این است که عاشقانه و با اخلاق هرکس کار خود را به درستی انجام دهد و به خود و خانواده و همسایگان و هم محله ای ها و همشهریان و در مجموع به کشور خدمت کند. نقطه شروع کار هم میتواند در محلی که زندگی میکنیم باشد ، خیلی ساده و با انگیزه میتوانیم با یک کار فرهنگی موثر در توسعه یافتگی کشور شرکت کنیم و به اندازه خودمان اثر گذار باشیم مثل قطره های باران که از قطره های باران رودها جاری و دریا ها ایجاد میشوند. ایثار هدف نیست بلکه ابزاری قوی برای رسیدن به هدف است که با ایمان، امید و اخلاق ما را به هدف نزدیک می کند.
اوشال در پایان با اشاره به توطئه دشمنان علیه کشور گفت: انسان با امید زنده است. امید سوخت زندگی هر انسان است و زمانی که این سوخت از او گرفته شود، بی حرکت و بی هویت و بی انگیزه و بی برنامه می شود. اکنون دشمن می خواهد ما را ناامید کند و اگر امیدمان از بین برود، همانی می شویم که دشمن می خواهد یعنی هیچ و پوچ . بنابراین باید حواسمان به این مسائل باشد و خیلی مواظبت کنیم که امیدمان را از دست ندهیم.