سه روایت کوتاه از «فرمانده گردان حزب الله لشگر5نصر»
نوید شاهد: شهید ابراهیم محبوب در یکم تیر ماه 1332 در مشهد به دنیا آمد. پس از شروع
جنگ تحمیلی، خود را به
جبهه رساند و در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 5 نصر، مشغول به خدمت شد. پس از
مدتی
به سمت فرماندهی گردان حزب الله منصوب شد. سرانجام شهید محبوب در چهارم دی ماه
1365 در یگان خدمتی لشکر 5 نصر در عملیات کربلای 4 در جزیره بوارین به
درجه رفیع شهادت
نایل آمد.
دعا کن اسیر نشم، دعا کن
گفت: مادر برایم دعا می کنی؟
گفتم: چرا نکنم پسرم؟
گفت: دعا کن اسیر نشوم.
با خوشحالی گفتم: الهی آمین پسرم. گفت: دعا کن مجروح هم نشوم.
با خوشحالی بیشتر گفت: الهی آمین، الهی آمین.
بعد گفت: اگر اسیر بشوم اذیتم می کنند و اگر مجروح بشوم، خانواده ام اذیت می شوند، پس دعا کن شهید شوم. راوی: مادر شهید
احترام مادر
در عملیات والفجر8، مجروح شد. پایش را گچ گرفتند. وقتی به مرخصی آمد، برای ملاقات به دیدنش رفتم. از اینکه مجبور بود پایش را جلوی من دراز کند و نمی توانست مؤدب بنشیند، خیلی ناراحت بود.
به خانمش گفت: یک چادر بیاور و روی پای من بینداز. نمی خواهم پایم، جلو مادرم دراز باشد. راوی: مادر شهید
سنگینی جنازه
شهید ابراهیم محبوب زمان جنگ، در مشهد دوشنبه ها و پنج شنبه های هر هفته تشییع جنازه ی شهدا بود. دوشنبه با هم تشییع جنازه شهدا رفتیم.
به شهدا غبطه می خورد. به من نگاه کرد و گفت: محمد، دوست دارم وقتی شهید شدم بدنم پودر بشود.
گفتم: برای چی؟ گفت: دوست ندارم سنگینی جنازه ام، مردم را اذیت کند. وقتی شهید شد. عراقی ها بعد از آنکه جنازه اش را با ماشین در شهر بصره چرخاندند، همان جا دفن کردند. راوی: محمد عاملی – همرزم
منبع: چشمان فرمانده، خاطرات شهیدان واحد اطلاعات عملیات یگان های رزم خراسان، سید تقی شکری