آنچه قلب شهید دستواره را به درد آورد
نوید شاهد؛ حاج نصرت الله قریب یکی از دوستان دوران نوجوانی و مدرسه شهید سید محمدرضا دستواره است که هدف و مسیری مشترک، دوستی آنها را تا جبهههای جنگ ادامه داد. این دو دوست دوران مدرسه با یکدیگر همرزم شدند تا آنجاکه حب وطن و عشق به ملاقات خدا، محمدرضا را در جاده شهادت قرار داد.
دستواره نخبه ای با هوش و استعداد برتر
حاج نصرت الله قریب درباره دوست دوران نوجوانیاش میگوید: ما باهم هممحلی و هممدرسهای بودیم. محمدرضا در میان جمع دوستان، نسبت به سایرین از نظر هوش و استعداد برتر بود و تمایز او کاملا مشهود بود. حس اعتماد به نفس بالای وی، او را یک سروگردن از بقیه بالاتر میبرد. شاید بیان این مطالب سالها پس از شهادت او نوعی شعار تلقی شود اما این یک واقعیت است.
محمدرضا از خانوادهای مستضعف بود. به جرئت میتوان گفت اگر خانواده او از نظر مالی در شرایط بهتری به سر میبردند، شاید محمدرضا تبدیل به یک نخبه میشد. اگر جریان انقلاب و جنگ پیش نمیآمد و او ادامه تحصیل میداد، قطعا میتوانست فرد موفق و دارای رتبه علمی شود.
محمدرضا از خانواده سادات بود و این ویژگی هم او را از بقیه متمایز میکرد. محمدرضا به خاطر اعتقاداتی که داشت، همواره دوستان خود را تشویق به شرکت در جریان های انقلاب و راهپیمایی میکرد. او در تظاهراتهاعلیه رژیم پهلوی، بسیار فعالانه عمل میکرد و همیشه شعار "مرگ بر شاه" روی زبانش بود. این روحیه محمدرضا، او را در میان هممحلیها به یک فرد انقلابی پُرشور معروف کرده بود. همه میدانستند اگر تحریکاتی علیه رژیم پهلوی پیش بیاید، محمدرضا دستواره اولین نفری است که علیه رژیم اقدام میکند.
حس پیروی از ولایت فقیه در رفتارش موج میزد
به یاد میآورم که محمدرضا حاضر بود همه زندگی خود را برای امام خمینی (ره) فدا کند. او فردی بسیار ولایتمدار بود. او بدون تردید از هر حرف و سخنی که امام خمینی (ره) میزد پیروی میکرد و همیشه مراقب بود که هیچ کوتاهی نکند و مبادا امام خمینی (ره) حرفی را بزند که او پیروی نکرده باشد. این حس پیروی از ولایت فقیه و اطاعت از امام خمینی (ره) در حدی بود که حتی وقتی اتفاقات ناخوشایندی در دوران جنگ برای او رقم خورد و پای او را به زندان هم باز کرد، باعث نشد محمدرضا از حضور در جبههها کنارهگیری کند.
در ادامه همرزم
شهید دستواره از خاطرات جنگ و نحوه شهادت او برایمان اینچنین میگوید: سید محمدرضا
دستواره، 6 صبح روز 13 تیرماه سال 65، در منطقه جنگی مهران به شهادت
رسید. البته من در صحنه شهادت ایشان حضور نداشتم اما من
هم در نقطه دیگری از منطقه جنگی مهران مستقر بودم.
من در اردوگاهی که نزدیک به رودخانه معروف گاوی مستقر بود، حضور داشتم که پیک لشکر 27 محمد رسول الله (ص) به اردوگاه آمد و خبر از شهادت تعدادی از همرزمان ما داد ازجمله خبر شهادت سید محمدرضا دستواره. درحالیکه آنها برای بازدید از منطقه و طراحی یک عملیات جدید رفته بودند، شهادت ایشان به همراه تعدادی دیگراز دوستان در منطقه مهران اتفاق افتاد
دستواره خستگی را خسته میکرد
حاج نصرت الله قریب درباره ویژگیهای اخلاقی خاص شهید دستواره میگوید: محمدرضا به علت روحیه مقاوم و مستعدی که داشت قبل از آنکه فرمانده شود، مسئولیتهای سخت را برعهده گرفت. وقتی او به استخدام سپاه درآمد و روانه کردستان شد، به سمت مسئول جذب نیرو برای تیپ حضرت رسول (ص) انتخاب شد. این مسئولیت بسیار سنگین بود زیرا کار هر کسی نبود که بتواند برای یک لشکر جذب و ساماندهی نیرو کند اما بواسطه ویژگیهای خاص و توانمندیهایی که شهید دستواره داشت، این مسئولیت به وی سپرده شد.
وی ادامه داد: زمانی که ایشان در مسئولیت جذب نیرو قرار گرفت، تقریبا در همه عملیاتهایی که برنامهریزی میشد، حضور مییافت. محمدرضا دستواره برای قبول سمت جذب نیرو که یک کار صرفا اداری بود، شرط گذاشته بود که شبها در عملیات گُردانهای مختلف شرکت کند. مثلا در عملیات فتح المبین - اولین عملیات لشکر تیپ 27 محمد رسول الله (ص) - که به تازگی تشکیل شده بود، همراه با گردانها به منطقه رفته بود.
محمدرضا در عملیات بیت المقدس نیز حضور داشت. او همچنان پس از بازگشت از سوریه در عملیات رمضان، مسئولیتی را برعهده گرفت تا بخش عمدهای از کار عملیات را هدایت کند. در این عملیات شهید همت به عنوان فرمانده در قرارگاه و شهید دستواره در خط مقدم مستقر شد. شهید دستواره در واقع در فاصله بین رزمندگان در خط مقدم و شهید همت در قرارگاه قرار داشت و گزارشها را به فرمانده میرساند. در حقیقت خود نوعی فرماندهی را برعهده داشت. در عملیات رمضان او کارها را به خوبی مدیریت میکرد. نقش وی بسیار مهم بود و همه رزمندگان و دوستان وجود تاثیرگذار او را درک میکردند. مسئولیت هدایتگری دستواره همواره به رزمندگان جنگ روحیه میداد. وقتی رزمندگان صدای شهید دستواره را از بیسیم میشنیدند با خیال راحت مسیر را طی کرده و به سمت اهداف خود پیش میرفتند.
روحیه جنگندگی در وجود شهید دستواره موج میزد. او همواره در هر عملیاتی که شرکت میکرد، روحیه شجاعت و جنگندگی خود را به رزمندگان تزریق میکرد. باور کردنی نبود که شهید دستواره حتی پس از چند شب نخوابیدن، باز هم با شادابی کامل شجاعانه میجنگید و عملیات را فرماندهی میکرد. به تعبیر من، شهید محمد رضا دستواره خستگی را خسته میکرد.
اتهام و زندان هم نتوانست او را از جنگیدن منصرف کند
به این قسمت از گفتگو که رسیدیم، همرزم شهید به یک موضوع تلخ از ماجرای بازداشت و زندانی شدن یک ماهه سید محمدرضا دستواره اشاره میکند.
قریب میگوید: قبل از عملیات والفجر مقدماتی، من و محمدرضا و تعدادی دیگر از همرزمان، در منطقه فکه حضور داشتیم. این منطقه شبهای سردی داشت و نیروهای زیادی در آن جمع شده بودند. کمبود چادر برای استقرار نیروها، مشکل جدی بود که بارها در جلسات با فرماندهان این موضوع را بیان میکردیم. روزی من و شهید دستواره و تعدادی از دیگر دوستان که برخی از آنان نیز به شهادت رسیدند، به مقر تیپ 27 لشکر محمد رسول الله (ص) برگشتیم و متوجه شدیم که در این مکان تعداد زیادی چادر وجود داشت. در این هنگام محمدرضا دستواره با دیدن چادرهایی داخل آنها تابلوها و وسایل دیگر را نگهداری میکردند و به یاد آوردن سختی رزمندگان که مجبور بودند از شدت سرما زمین را گود کرده و با نایلون شب را تا صبح سپری کنند، عصبانی شد و دستور داد که چادرها را جمع کنیم و برای رزمندگان ببریم.
این اقدام منجر به شکایت از سوی برخی از مسئولان شد و چند روز بعد نامهای ارسال شد مبنی براینکه ما باید خود را به دادستانی قرارگاه خاتم معرفی کنیم. این شکایت، شهید دستواره را به یک ماه زندان محکوم کرد. اتهام وارد شده و محکومیت به جرم بردن چادرها، قلب شهید دستواره را به درد آورد. اصلا برای وی قابل قبول نبود که در شرایط جنگ تعداد بسیار زیادی از رزمندگان روی زمینهای سرد و در فضای باز بخوابند و تابلوهای آهنی درون چادرها و گونی نگهداری شوند. به هرحال شهید دستواره و معاون وی شهید زمانی، یک ماه زندان را به جرم دلسوزی برای رزمندگان تحمل کردند. اما نکته قابل توجه اینست که او بعد از اینکه از زندان آزاد شد دست از جبهه نکشید. اعتقادات وی به قدری راسخ بود که حتی کملطفی برخی از مسئولان در دوران بحرانی جنگ نتوانست او را از تلاش برای آزادسازی وطن، دلسرد کند و وقتی که او آزاد شد بار دیگر قدم در مسیر الهی خود برداشت.
همرزم شهید در پایان اظهار میدارد: منطقه مهران منطقهای
است که نزدیکتر از سایر مناطق جنگی به شهرهای عراق است. او همیشه در عملیاتها
متذکر میشد که روزی از همینجا به کربلا خواهیم رفت و مسیر به رویمان باز خواهد شد.
او در نهایت مانند شهدای کربلا به خواسته خود که شهادت بود نائل شد.
در همین زمینه بخوانید:
ویژه نامه شهید سید محمدرضا دستواره