از برادرش پرسيدم: «با چه کسي ملاقات دارد؟!» گفت: «به مسجد جامع مي‌رود تا اول وقت نمازش را بخواند».
نوید شاهد کرمان، " وقتي به دبستان مي رفتيم، معمولا در خانه به هم مي‌پريديم. کشتي مي‌گرفتيم و بزرگترها را اذيت مي کرديم. آنها هم به مدرسه خبر مي‌دادند. به مدرسه که مي رسيديم،
وسط کلاس مي ايستاديم . چند شلاق مي خورديم و بعد مي نشستيم. معمولا هفته اي چند بار اين تنبيه تکرار مي شد. خوب به ياد دارم وقتي تنبيه مي شدم، گريه مي کردم و اشک مي‌ريختم. ولي حسين خيلي سنگين و با وقار مي ايستاد. دستش را جلو مي آورد. کتک مي خورد وآرام مي نشست.  هيچ وقت اشک نريخت. التماس نکرد و دست معلم را نگرفت. با وجود آن که دو سال از من کوچکتر بود.  

*** خبر رسيد دانش آموزان يکي از کلاس هاي مدرسه‌ي راهنمايي گيو اعتصاب کرده اند .  نام حسين خزاعي به عنوان محرک دانش آموزان سر زبان‌ها بود.  موضوع را پيگيري کردم. يکي از خانم ها ي آموزگار با لباس نامناسب در کلاس درس حاضر مي شد. حسين ابتدا تذکر داد. بعد بچه‌ها را تشويق به اعتصاب کرد .   

***  از مدرسه برمي گشتيم. ماشيني کنار خيابان خاموش شده بود و راننده نمي توانست آن را روشن کند. حسين به کمک راننده شتافت . ماشين را هل داد. همين که روشن شد ، برگشت. چند متر جلوتر ماشين دوباره خاموش شد. مجدداً ماشين را هل داد. ماشين روشن شد و راننده حرکت کرد. وقتي برگشت ،گفت: «مي داني چرا دفعه ي اول ماشين خاموش شد؟» گفتم : « نه ، نمي دانم، چرا خاموش شد؟ » گفت: «وقتي آن را هل دادم و روشن شد ، مغرور شدم که توانسته ام به تنهايي ماشين را تکان بدهم . خـدا آن را خاموش کرد تا بفهمم که کاره اي نيستم و همه ي قدرت ها از آن اوست.»  

*** يک روز با برادرش کنار در ايستاده بوديم و صحبت مي‌کرديم . چيـزي بـه اذان مغـرب نمـانده بـود. نـاگهـان حسين با عجله و شتابان از خانه خارج شد. پرسيدم : «کجا با اين عجله‌؟»     همانطورکه دور مي شد، گفت :« وقت ملاقات دارم ».  تعجب کردم . دلم مي خواست بدانم براي ملاقات با چه کسي اينقدر شتاب به خرج مي دهد . نهايتاً نتوانستم جلوي کنجکاوي خودم را بگيرم، و از برادرش پرسيدم :
 « با چه کسي ملاقات دارد؟!» گفت: «بـه مسجـد جـامع مـي‌رود تـا  اول وقـت نمـازش را بخواند ».

شهید غلامحسین خزاعی در 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. در تابستان 1260 برای نخستین‌بار به جبهه رفت. نماز و مناجات و اشك‌های حسین را هنوز، هم‌سنگرانش به خاطر دارند. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بی‌قرار عاشق‌اش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده