سه‌شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۰۵
سی و یکم خرداد ماه در تقویم دفاع مقدس، روز شهادت شهید دکتر مصطفی چمران ثبت شده است. سردار پرافتخاری که امام خمینی(ره) از ایشان به عنوان «مجاهد بیدار» یاد کرده اند.
چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را نپذیرفت؟ 9 روایت ناخوانده از مجاهد عارف

سحرگاه سی و یکم خرداد 1360 در دهلاویه، غوغایی به پا بود. ایرج رستمی، فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید. شهید چمران پس از شنیدن این خبر به منطقه رفت اما ساعاتی بعد، مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به مقام والای شهادت نائل آمد. در سی و هفتمین سالروز شهادت این سردار سرافراز، بخش های از زندگی سیاسی و نظامی ایشان را به روایت یاران و نزدیکان شهید در «نوید شاهد» می خوانید:

جنگاوری شهید چمران بی حساب و کتاب نبود

يك ويژگي مهم شهید چمران، شجاعت و جنگ آوري او بود. اما جنگاوري و شجاعت او، يك شجاعت و جنگاوري بي حساب و كتاب نبود. اگر در عملياتي دو نفر شهيد مي شدند، جداً ناراحت مي شد و می گفت: چرا چنين شده؟ حتي در لحظه شهادتش، درست همان لحظه كه دشمن شروع كرد به خمپاره زدن، بلافاصله فرمان نظامي داد كه از دور او پراكنده شوند و از همديگر فاصله بگيرند. دستور داد كه همه فاصله 15 متر را رعايت كنند و توي سنگرها بروند. تنها آن دو نفري كه روي خاكريزها ايستاده بودند، شهيد شدند. اگر در آن لحظات، دكتر چمران اين كار را نمی کرد، شهداي ما آنجا به 30 يا شايد 40 نفر مي رسيد. فكر می کنم آنجا 80 يا 90 نفر نيرو داشتيم و اكثرا هم دور او جمع بودند. اما با فرمان ايشان همه پراكنده شدند.

سعي شهيد چمران هميشه اين بود كه با كمترين خسارت، بزرگترين پيروزي ها را به دست بياورد. مثلا در فتح دهلاويه، تنها يك شهيد داديم. شب حمله را شروع مي كنند، پل چريكي مي زنند و از رودخانه رد مي شوند و مي آيند آن طرف را مي گيرند و در دهلاويه مستقر مي شوند./ راوی: مهدی چمران، برادر شهید


چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را قبول نکرد؟/ روایت هایی ناخوانده از زندگی نظامی و سیاسی شهید

چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را نپذیرفت؟

شهید چمران در پایان تحصیلات دانشگاهی در آمریکا مدتی هم سرگرم تدریس شدند. ایشان آمریکا را بستر فعالیتهای صهیونیستی می دانست و علاقه نداشت در آن کشور بماند و زندگی کند. در یادداشتهای ایشان ذکر شده و یا یکی از دوستانشان نقل کرده اند، دقیقا یادم نیست. به هر حال نقل شده که برخی دوستان نزدیک شهید چمران از ایشان پرسیدند که چرا پیشنهاد همکاری با سازمان فضانوردی آمریکا (ناسا) را رد کردید و چرا برای تدریس در آمریکا نماندید؟ ایشان در پاسخ گفتند که نمی خواهند نتیجه و ثمره کارشان به نفع صهیونیستها و کسانی تمام شود که بر ضد اسلام و انسانیت برنامه ریزی می کنند.

ایشان تأکید کردند که میل ندارند علمی را که آموخته اند در خدمت دشمنان اسلام قرار دهند. شاید بر اساس این دیدگاه بوده که به مصر و الجزایر و سپس لبنان عزیمت کرد و با امام موسی صدر آشنا شد. به هر حال آشنایی با امام موسی صدر نقطه عطفی بود برای تحقق اهداف و دیدگاه های اعتقادی مرحوم شهید چمران./ راوی: نصرالله چمران، برادر شهید

تهمت های ناروا به شهید چمران

تهمت های زیادی به شهید چمران زده می شد. يك سري از لبناني ها و وابستگان آنها، مي گفتند كمونيست است. برخي در داخل مي گفتند جزو نهضت آزادي است، مليگرا است. بعضي می گفتندجاسوس ناسا است، بعضي می گفتند جاسوس كا.گ.ب است. ولي يك بار نشد درصدد دفاع از شخص خودش باشد. در دست نوشته هايش كه با خدا درد دل كرده و براي آيندگان نوشته مطالب جالبي آورده. هر كس بيوگرافي او را مطالعه كند مي فهمد كه فقط حزب اللهي بوده است. از زماني كه در آمريكا استاد دانشگاه بود، تا زماني كه در لبنان بود.

در آن روزهايي كه سفارت آمريكا تسخير شده بود، چمران به من دستور داد همراه با پنج، شش نفر مسلح به سفارت آمريكا بروم. گفته بودند، آمريكايي ها از لانه جاسوسي تيراندازي مي كنند، بچه ها در خطرند. در صورتي كه شما در هيچ جايي نخوانده ايد كه چمران نيروي مسلح به سفارت فرستاده است.

اهل عمل بود. انقلاب اسلامي شكوفه اي بود كه چمران سالها در مصر و آمريكا و لبنان منتظر شكفتنش بود. آن زمان بهترين و مؤمن ترين حزب در آمريكا نهضت آزادي بود. در نهضت آزادي هم شاگردان طالقاني بودند و هم نفوذي ها مثل امير انتظام و در مقابل دكتر سحابي و پدرش نيز بودند.

چمران جزو هيچ جا نبود، بعد از انقلاب اين ثابت شد. در خوزستان به دكتر چمران گفتم يك سري از جوان ها كمونيست اند، تحويل دادگاه انقلاب بدهيم. دكتر گفتند: «جنگ عليه ايران است، كمونيست باشند، مي خواهند از وطنشان دفاع كنند. شما دو كار بايد بكنيد؛ اول اينكه مواظب باشيد. به ما لطمه اي نزنند و دوم اينكه با رفتار اسلامي خود نشان بدهيد كه شما حق هستيد. اگر اين دو كار را كرديد برنده ايد. » در آن زمان نيرويي وجود نداشت. سپاه كه وجود نداشت، ارتش هم كه فرار كرده بود. اين نشان دهنده روحيه آزادگي و عدم وابستگي او بود. مسائل را از هم تفكيك مي كرد. زمان جنگ بود لزومي نمي دانست كه ببينيد كمونيست بر حق است يا اسلام. آدم بايد واقع بين باشد. خيلي از همين انقلابيون، قبل از انقلاب مردم ديگري بودند./ راوی: سردار حسن شاه حسيني، همرزم

مروری بر نقاشی های شهید چمران

دكتر چمران براي رسيدن به «حقيقت » تجربه هاي متعددي را دنبال كرده است. اين تجربه ها در زمينه هاي مختلفي مثل فلسفه، عرفان و دين و حتي «طبيعت » بوده است. خب، بعضي از علوم مثل هندسه هم می تواند وسيله اي براي رسيدن به حقيقت قرار بگيرند. دكتر چمران همه راهها را تجربه می کرد. اين بهترين شيوه اي بود كه سريعتر هم به نتيجه مي رسيد. در نگاهي به آثار ايشان مي بينيم كه دكتر چمران با انتخاب يكسري سمبلها كه هدف و رهنمود همه آنها هم يكي است، مي خواسته است به نوعي به آن «حقيقت واحد » اشاره كند. به همين دليل در آثار نقاشي خودش از سمبلهايي مثل «اسب سفيد» ، «شمع» و «كبوتر» استفاده كرده است. «شمع »، هم سمبل نور شخصي و شعله است و هم نماد خلوص و شادماني. «كبوتر » هم سمبل عشق است و هم نماد پيام و رابطه آسمان با زمين. واسطه اي كه ما را با عالم بالا پيوند مي دهد. در حقيقت كبوتر نمادي از سبكي، بي وزن شدن و نمايشگر روح آزاد شده از جسم است.

يكي از آثار ايشان، تابلوی يك اسب سفيد است. «اسب سفيد» يك سمبل شناخته شده، هم در فرهنگ ما و هم در فرهنگ بشري است. ما در فرهنگ ايران، رخش و شبديز را داريم و در فرهنگ اسلامي مان هم «براق و ذوالجناح » را داريم. اسب نمادي از حركت، عصيان، پويايي و رفتن است. وقتي در يك نگاه كلي، اين سه سمبل «اسب « ،» كبوتر » و «شمع » را كنار هم بگذاريم، با مفهوم واحدي از «سمبوليسم »، به عالم دكتر چمران وارد مي شويم عالمي كه معرف ابعاد عرفاني ايشان است./ راوی: دکتر محمدحسین حلیمی، استاد دانشکده هنرهای زیبای تهران

چمران، نابغه ای نظامی و علمی

دكتر چمران واقعا يك نابغه نظامي و علمي بود. ابتكارهاي ايشان در جبهه ها واقعا شگفت انگيز بود. من فقط به دو سه مورد آن اشاره می کنم. يكي از آنها، قصه «خورشيدي هاست». كارخانه فولادسازي اهواز پراز آهن بود و عراقي ها تا نزديكي آنجا آمده بودند؛ آقاي چمران دستور داد بچه ها آهن ها را به طول 180 سانت ببرند و يك گروه صد نفره براي اين كار تشكيل داد. بچه هاي بسيجي و رزمنده، آهن ها را به طور خاصي به هم جوش می دادند و پنج شاخه هايي ساخته مي شد كه به آن «خورشيدي » می گفتند.


چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را نپذیرفت؟ 9 روایت ناخوانده از مجاهد عارف

بچه ها شايد بين 30 تا 50 هزار خورشيدي درست كردند و آنها را در مسيري 15 كيلومتري در محل عبور تانكهاي عراقي در راه سوسنگرد به اهواز قرار دادند، جايي كه عراقي ها از آنجا خيلي فشار مي آوردند. با اين ابتكار ساده آقاي چمران، راه عراقي ها بسته شد و ديگر نتوانستند از آن راه جلو بيايند. اين خورشيدي ها در شني تانكها فرو مي رفتند و بدون انفجار آنها را زمين گير می کردند.

صنايع نظامي جديد ما را پس از انقلاب، دكتر چمران پايه گذاري كرد و به بچه هاي صنايع دفاع، جرأت كار و خلاقيت داد. با آن درجه علمي بالايي كه داشت، آنقدر خاكي و مردمي بود كه اصلا بچه هاي انقلاب و جنگ فاصله اي با او حس نمی کردند. فكر می کردند او، تنها فرمانده آنهاست! شما عكس هاي او را در همين بنياد شهيد چمران مي بينيد كه چقدر ساده و صميمي و راحت كنار بچه ها و رزمندگان است. واقعا كمتر از «شهادت » حق چمران نبود./ راوی: دکتر رضا امراللهی، فیزیکدان

تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا و کانادا

زمانی که در همراه با دکتر چمران و دیگر ایرانی ها در آمریکا مشغول به تحصیل بودیم، جو خاصي در آنجا وجود داشت. اكثر ايراني هايي كه آنجا بودند، به اصطلاح «چپ » بودند و ايدئولوژي چپ داشتند. تعداد مسلمان ها خيلي كم بود. البته دكتر چمران قبلا انجمن اسلامي دانشجويان ايران را در آمريكا و كانادا فعال

كرده بود و بعد هم كه ما آنجا رفتيم، گروه فارسي زبان را فعال كردند. اعضاي انجمن اسلامي از افراد همه كشورها بودند؛ ما بيشتر به گروه فارسي زبان وابسته بوديم و در «بركلي» يك گروه 15 يا 23 نفره بوديم.

ما در آمريكا خيلي چيزها از دكتر چمران ياد گرفتيم. برای مثال كار گروهي را آموختيم. در زمينه ايدئولوژي، بحث و مناظره زيادي با گروه هاي چپ داشتيم و طبعاً نياز داشتيم كه ايدئولوژي اسلامي و ايدئولوژي چپ را بشناسيم. شهيد چمران يك دوره كامل ايدئولوژي طرف مقابل را به ما آموزش دادند. ما مفهوم «ماترياليسم ديالكتيك » را نمي دانستيم و از ايشان ياد گرفتيم. ایشان به ما فلسفه تاريخ

و ايدئولوژي اسلامي را كه براي بحث با گروه هاي سياسي مخالف لازم داشتيم، آموزش دادند. درباره اقتصاد اسلامي با ما كار كردند و حتي يادم هست كه مرا تشويق كردند در آنجا راجع به «حكومت اسلامی » يك كار تحقيقي انجام بدهم و سه سخنراني هم در مورد حكومت اسلامي داشته باشم./ راوی: سعید سهراب پور، هم دانشگاهی شهید چمران

چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را قبول نکرد؟/ روایت هایی ناخوانده از زندگی نظامی و سیاسی شهید

ممانعت امام خمینی (ره) از بازگشت شهید چمران به لبنان

اولین آشنایی من با شهید چمران در مصر بود. او به همراه برخی از کادرهای انقلاب ایران در سال 1970 در یک دوره آموزشی در این کشور حضور داشتند. او بعد از آن به لبنان آمد و مدیریت هنرستان جبل عامل، در برج شمالی واقع در شهر صور را به عهده گرفت.

در آن زمان من ناظم مدرسه بودم. در این دوره ما هر دو به نفع انقلاب فلسطین (فتح) فعالیت میک‌ردیم.

در این شرایط امام موسی صدر برای تأسيس یک جنبش دینی ملی (عقیدتی) می اندیشید و آماده سازی جنبش دینی ملی (عقیدتی) می اندیشید و آماده سازی می کرد تا به خواسته های محرومین در داخل و گردان های مقاومت لبنانی «امل » (برای دفاع از لبنان در مقابل دشمن اسرائیلی و نیز کمک به مقاومت فلسطین) جامه عمل بپوشاند. در زمان تأسيس جنبش، من و شهید چمران جزو اولین گروهی بودیم که سوگند تأسيس را ادا کردیم و شهید چمران مسئولیت سازمان مرکزی را به عهده گرفت و من مسئول نظامی شدم.

من و چمران همانند دوقلوها از یکدیگر جدا نمی شدیم. من مورد اعتماد مطلق چمران بودم و این دوستی و همراهی با کیديگر را تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 ادامه دادیم. در این سال ايشان به همراه يك هیئتی از جنبش امل و مجلس اعلای شیعیان لبنان برای تبریک این پیروزی به امام خمینی و رهبری انقلاب به ایران سفر کردند. امام خمینی (قدس سره) در آن زمان خطاب به هیئت گفته بودند که گرانبهاترین هدیه ای که شما برای ما و انقلاب به ارمغان آورده ايد، دکتر (شهید) چمران است و پس از آن به ایشان اجازه ندادند كه به لبنان بازگردد./ راوی: «عادل عون» مسئول دفتر جنبش «اَمَل» در تهران

چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را قبول نکرد؟/ روایت هایی ناخوانده از زندگی نظامی و سیاسی شهید

نقش شهید چمران در خاکسپاری دکتر شریعتی

دکتر شریعتی در لندن به هر دلیل به شهادت رسید و چون خانواده دکتر شریعتی با آقای صدر آشنايي داشتند و دکتر چمران هم در این بین موثر بود. برنامه ریزی می شود که جنازه از لندن به بیروت منتقل شود. من هم به عنوان مسئول آن انجمن همكاري داشتيم جنازه وارد شد و امام موسی صدر و شهید چمران و مقامات بالای فلسطینی مثل ابوجهاد و ابوعیاذ که شهید شدند و شخصیتهای شماره دو بعد از عرفات محسوب می شدند در فرودگاه حضور داشتند و جنازه به دمشق منتقل می شود و تشیيع رسمی در آنجا صورت می گیرد که از مقامات سوری وزیر خارجه سوریه هم آمده بود.

دکتر چمران در کل این ماجرا نقش محوری را ایفا کرد یعنی کل موضوع آمدن جنازه و تشیيع آن و اینکه قرار شد جنازه به صورت امانی در دمشق دفن شود در مرقد حضرت زینب(س). جنازه وقتی تشیيع شد و بعد وارد صحن حضرت زینب شد آقای دکتر به من گفت شما زیارتنامه حضرت زینب را بخوانید. جنازه مرقد را دور زد و من ایستاده بودم زیارت را می خواندم و بیشتر متوجه متن بودم اما صدای گریه بلند دکتر چمران توجه مرا جلب کرد. سپس هدایت شدیم به آنجایی که به قبرستان حضرت زینب معروف است و آقای امام موسی صدر شخصاً حضور داشتند، آنجا اتاقی ساخته شده بود که مدفن ایشان باشد و جنازه با آن صندوقی که آمده بود به صورت امانی نگهداری شود، یعنی دفن نشود و با همان صندوق گذاشته شود، بنده جزو چند نفری بودم که وارد این مرقد شدم به همراه امام موسی صدر، دکتر چمران، احسان شریعتی، خانم دکتر و خواهر احسان و یک نفر که کار دفن را انجام می داد.

نکته ای را که متوجه شدم این بود که بعد از اینکه جنازه در قبر قرار داده شد دکتر چمران با صدای بلند گریه می کرد طوری که خانواده دکتر شریعتی ایستاده بودند و بردباری می کردند و آقای صدر هم ایستاده بودند همه را به گریه واداشت و مجلس از خود بیخود شد. آنجا بود که متوجه علاقه وافر دکتر چمران به

دکتر شریعتی و ارتباط روحی و معنوی این دو شدم. قبلاً هر دو در غربت ارتباطی با هم داشتند. دكتر چمران بسیار احساسی بود و از یک منظره مثل یک بچه یتیم به شدت منفعل می شد اما در میان جمع بسیار شجاع بود./ راوی: سید محمدحسین هاشمی، معاون همكاري‌هاي علمي و فرهنگي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی

چرا شهید چمران پیشنهاد «ناسا» را قبول نکرد؟/ روایت هایی ناخوانده از زندگی نظامی و سیاسی شهید

ايجاد يك تشكل قوي شيعه براي انقلاب

ايشان به عنوان يك پروفسور علمي درجه يك، بسيار علاقمند بود كه شيعيان لبنان كه از لحاظ مادي، معنوي و علمي سركوب شده بودند، به مقامي برسند و در اين راه هر چه داشت، در اختيار دوستان مي گذاشت، مرتب با كشورهاي غربي و دانشگاهيان مختلف، براي منتقل كردن علوم و تجربيات وارد تعامل مي شد. اين بخشي از كارش بود؛ كار اصلي خودش را در مديريت مدرسه گذاشته بود و براي اين قضيه تلاش جدي مي كرد. هدف دومش اين بود كه چون آنجا بيشتر براي يتيمان و خانواده هاي فقير باز شده بود، خيلي تلاش داشت كه با آنها يك رابطه معنوي و برادري ايجاد كند. مثل يك مدير با ضوابط و معيارهاي آن زمان، كه مثلا مافوق دانش آموزان و مانند بزرگ يك قوم نبود، او یك فرهنگ برادري ايجاد كرده بود كه هر دانش آموزي هر مشكلي كه داشت، فني، روحي و حتي خانوادگي، در ميان مي گذاشت. قشريون و تندروها به اين وضع انتقاد مي كردند كه اين چه وضعي است؟ نظم همه چيز از بين رفته است.

هدف سومش، ايجاد يك تشكل قوي شيعه براي انقلاب، دفاع از فلسطين، لبنان و آينده ايران بود. فهم اينكه يك لبناني شيعه نه به معني حزبي آن، به عنوان اين كه طايفه شيعه به خودي خود داراي يك هسته، هويت تمدني، ديني و مذهبي خاص است. اضافه بر اين كه فلسطيني ها خودشان را براي روز مبادا آماده مي كنند، يك تشكيلات منظم را هم درست كنند. البته عده اي كه برادر من هم عضوشان بودند قبلاً چيزهايي با نام «حركت فتيان علي »؛ يعني نوجوانان امام علي، نوشته بودند. جنبش امل هنوز شكل نگرفته بود و تلاش شب و روز دكترچمران و هدايت و اشراف امام موسي صدر بود كه اين هدف و دستاورد بزرگ براي شيعيان محقق شد. البته خارج از مدرسه و اين موسسه هيچ وقت ارتباطش با انقلابيون و جنبش هاي دانشجويي قطع نشد. ايشان يك چشمش در لبنان بود و چشم دومش به روز مبادا كه بتواند در ايران كارهايي كند./

راوی: سید محمدصادق حسینی، نویسنده

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده