دست از انقلاب برندارید
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۸
حسین ضرابی، بیست و چهارم آذر ۱۳۳۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش فرج، کارگر بود و مادرش طاهره نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم فروردین ۱۳۶۱، در محور دزفول-شوش بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه شهید حسین ضرابی
دست از انقلاب برندارید
شُکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه ی حق علیه باطل شرکت کنم و آن
چه را دارم در طبق اخلاص نهاده و تقدیم ایزد متعال کنم؛ تا من هم آن چه را
که حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه وار دور آن می
گشتند، یعنی «شهادت» باز یابم.
پدرم و مادرم! نمی دانم چگونه از شما تشکر کنم.
ای پدر! به یادم هست که گفته بودند: «باید رضایت پدر و مادر باشد» و تو بدون هیچ ترس و واهمه ای رضایتنامه ی مرا امضا کردی.
...و تو ای مادرم! یادم هست -با این همه زحمت ها که برای بزرگ شدنم کشیدی- در آخرین روزی که می خواستم سوار اتوبوس شوم و با رزمندگان به جبهه بروم، چه گفتی. گفتی: «پسرم! مواظب باش بی خودی کُشته نشوی!»
ای مادر! در مرگم بیتابی نکن و خود را در آتش ناراحتی نسوزان.
به خانواده و بستگانم توصیه می کنم دست از انقلاب و رهبر آن -امید مستضعفان- بر ندارید.
...و تو ای همسرم! فرزندم راه مرا ادامه دهد؛ زیرا می خواهم دخترم معلم قرآن شود.
...و تو ای دخترم! وقتی بزرگ شدی و از مادرت پرسیدی: «پدرم کجاست؟» و در جواب به تو گفت: «پدرت شهید شده است»، در مرگ پدر بیتابی نکن؛ زیرا خیلی سخت خواهد بود.
دخترم! پدرت نَمُرده است؛ بلکه در راه خدا جهاد نموده و به شهادت رسیده است.
...و تو ای همرزمم و دوستم! خود بهتر می دانی که این انقلاب به چه نحوی به پیروزی رسید؛ آری! با کشته شدن «علی اصغر»ها، «علی اکبر»ها و «حبیب بن مظاهر»ها... نکند دست از این انقلاب بردارید و در صحنه و میدان بودن را فراموش کنید، تا خدا یار و یاورتان باشد.
پدرم و مادرم! نمی دانم چگونه از شما تشکر کنم.
ای پدر! به یادم هست که گفته بودند: «باید رضایت پدر و مادر باشد» و تو بدون هیچ ترس و واهمه ای رضایتنامه ی مرا امضا کردی.
...و تو ای مادرم! یادم هست -با این همه زحمت ها که برای بزرگ شدنم کشیدی- در آخرین روزی که می خواستم سوار اتوبوس شوم و با رزمندگان به جبهه بروم، چه گفتی. گفتی: «پسرم! مواظب باش بی خودی کُشته نشوی!»
ای مادر! در مرگم بیتابی نکن و خود را در آتش ناراحتی نسوزان.
به خانواده و بستگانم توصیه می کنم دست از انقلاب و رهبر آن -امید مستضعفان- بر ندارید.
...و تو ای همسرم! فرزندم راه مرا ادامه دهد؛ زیرا می خواهم دخترم معلم قرآن شود.
...و تو ای دخترم! وقتی بزرگ شدی و از مادرت پرسیدی: «پدرم کجاست؟» و در جواب به تو گفت: «پدرت شهید شده است»، در مرگ پدر بیتابی نکن؛ زیرا خیلی سخت خواهد بود.
دخترم! پدرت نَمُرده است؛ بلکه در راه خدا جهاد نموده و به شهادت رسیده است.
...و تو ای همرزمم و دوستم! خود بهتر می دانی که این انقلاب به چه نحوی به پیروزی رسید؛ آری! با کشته شدن «علی اصغر»ها، «علی اکبر»ها و «حبیب بن مظاهر»ها... نکند دست از این انقلاب بردارید و در صحنه و میدان بودن را فراموش کنید، تا خدا یار و یاورتان باشد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.
نظر شما