نگاهی به زندگی شهید واحد اطلاعات عملیات «خلیل ظفر »
تاریخ تولد: 18/4/1341
تاریخ شهادت: 30/5/1362
یگان خدمتی: لشکر 5 نصر
شهادت در عملیات: منطقه عملیاتی مهران
محل دفن: مشهد مقدس گلزار شهدای بهشت رضا
شهید خلیل ظفر
در سال 1341 در مشهد به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم، عضو پایگاه بسیج مسجد حمزه شد.
در تربیت معلم مشغول به تحصیل بود، شب ها مرخصی می گرفت و به گشت شبانه ی بسیج می رفت. در خرداد ماه 1361، از تربیت معلم چهل و پنج روز مرخصی گرفت و عازم جبهه شد. فضای جبهه او را ماندگار کرد. در عملیات های متعدد شرکت جست. در سال 1362 پس از استعفا از تربیت معلم به عضویت سپاه در آمد و در واحد اطلاعات عملیات لشکر 5 نصر، به خدمت مشغول شد . در روز 30/5/1362 در منطقه مهران به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
نذر صلوات
شهید خلیل ظفر وقتی به پل نهرخین رسیدیم، یک سرباز عراقی از روی پل به سمت ما آمد. فکر کردیم ما را دیده، آماده درگیری شدیم. وقتی به دو متری ما رسید همانجا روی پل ایستاد و اطراف را نگاه کرد. من و گرزین، تا کمر داخل آب بودیم، فقط نی های متراکم منطقه مانع دید او بود. آرام نفس می کشیدیم. وقتی سرباز عراقی رویش را به طرف ما می چرخاند صدای نفس هایش را می شنیدیم. به شدت نگران بودیم. نمی توانستیم حرکت کنیم. اگر عطسه می کردیم، کار تمام بود. سرباز عراقی کمی جلوتر آمد و سرش را خم کرد. کلتم را آماده گرفتم تا اگر ما را دید، به طرفش شلیک کنم و فرار کنیم. حدود 2 بعدازظهر بود، هوا هم خیلی گرم شدهبود. در همان حال، یاد شهید ظفر افتادم که در شناسایی ها، هر وقت به مشکلی برمی خورد، صلوات می فرستاد. آهسته به گررزین گفتم: صلوات بفرست. پنج صلوات، نذر پنج تن و چهارده صلوات، نذر چهارده معصوم کردم. صلوات هایم تمام نشدهبود که سه عراقی دکتر آمدند و کمی آن طرف تر، با سر و صدا مشغول شنا کردن شدند. گرزین عربی بلد بود. به آرامی در گوشم گفت: با هم شوخی می کنند. برای مدتی، نفس راحتی کشیدیم. اما سرباز عراقی همچنان با دقت اطراف را زیر نظر داشت. سر و صدای عراقی ها، باعث شد مرغ های آبی بترسند و دسته جمعی پرواز کنند.
سر و صدای آن ها آنقدر زیاد بود که حواس سرباز عراقی را به خود جلب کرد و این بهترین فرصت برای ما بود تا خیلی سریع به عقب برگردیم.
فاصله مان را با او زیاد کردیم و به نقطه کور دید عراقی ها رسیدیم. بعد به سمت خط خودی حرکت کردیم.
در بین راه از نتایجی که به دست آورده بودیم، خوشحال بودیم. اول اینکه فهمیدیم جنس پل روی نهرخین چوبی است. این یکی از اهداف مأموریت شناسایی به شمار می رفت. همچنین فهمیدیم دشمن کمین هایی بدون سنگر گذاشته است. یک نفر داخل کمین می نشست و حرکت غواص ها و گروه های شناسایی ما را گزارش می کرد. با همین شیوه، گروه گشتی شناسایی ما را اسیر کرده بودند. در عکس های هوایی، هیچ سنگری دیده نمی شد بعد از آن، بچه ها با دقت بیشتر به شناسایی می رفتند.
راوی: جواد داداشی- همرزم
منبع: چشمان فرمانده، خاطراتی از دلیرمردان شهید واحد اطلاعات عملیات یگان های رزم خراسان