دوشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۴
شهید جلیل رستم پور در سی ام مرداد ماه 1364 به علت اصابت ترکش به سر و بدنش به شهادت رسید.

نوید شاهد: شهید جلیل رستم پور فرزند رستم، در تاريخ 1344/10/20 در روستای صحرارود از توابع شهرستان فسا دیده به جهان گشود. او در خانواده ای مؤمن و با ایمان پرورش یافت. پدرش کشاورز بود که از این راه به تأمین مخارج خانواده می پرداخت. در سن شش سالگی وارد دوره ی ابتدایی شد. او در حین تحصیل به کشاورزی مشغول بود و به پدرش کمک می کرد و پس از اتمام دوره ی ابتدایی، وارد مدرسه راهنمایی شد و توانست درسش را تا دوم راهنمایی در روستای خودشان ادامه دهد.


زندگی نامه شهید جلیل رستم پور + تصاویر

در زمان شروع جنگ تحمیلی در اکثر جریانات انقلابی شرکت داشت. پس از پیروزی انقلاب یکی از اعضای فعال بسیج شد و بعد از مدتی به خدمت ارتش درآمد. مدتی از شروع جنگ تحمیلی می گذشت که راهی جبهه نبرد حق علیه باطل شد. او در جبهه حدود دو سال با تمام قوا در برابر دشمنان بعثي ایستادگی کرد.

او فردی مؤمن و انقلابی، و عاشق شهادت در راه اسلام و میهن بود، تمام دستورات امام را اجرا می کرد، فردی با اخلاق بود و همیشه نمازش را اول وقت به جا می آورد، در عملیات فکه نیز شرکت داشت. سرانجام در جبهه کوشک در تاريخ 1364/05/30 به علت اصابت ترکش خمپاره به سر و بدنش به بالاترین درجه ایثار دست یافت.

پیکر پاک و مطهرش در تاريخ 1364/06/07 طی مراسم باشکوهی در گلزار شهدای سید مرتضی صحرارود به خاک سپرده شد.

زندگی نامه شهید جلیل رستم پور + تصاویر

« وصیت نامه شهید »

بسم الله الرحمن الرحیم

و لاتحسبن الذین قتلو فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون؛

چنین مپندارید آنهایى كه در راه خدا جنگ كرده وكشته مى شوند مردگانند ولیكن آنها زنده اند و در نزد خدا روزى مى خورند.

به نام خداوندى كه حامى ستمگران و یارى دهنده مستضعفان است، و به نام خدایى كه یاد او آرام‌بخش دل هاست. پس از حمد و سپاس خداى بزرگ وصیت خود را شروع مى كنم:

سلام بر امام امت خمینى بت شكن، و سلام بر امت شهید پرور ایران، و سلام بر خانواده هاى شهدا، و سلام برخانواده هاى شهیدان صحرارود، و در آخر سلام بر پدر و مادر خوب و مهربانم و سلام بر برادران و خواهران عزیزم.

اى پدر و مادر مهربان و اى خواهر و برادران عزیزم! از خداى بزرگ مى خواهم كه به شما صبر و تحمل عنایت فرماید و به شما خیر و پاداش نیكو دهد. وصیتم به شما این است كه اگر به فیض شهادت نائل آمدم به همدیگر تبریك بگویید و به جاى گریه شادى كنید و به جاى مجلس عزا مجلس شادى بگیرید و افتخار كنید كه چنین فرزندى داشتید و در این راه، راه پر بركت الهى داديد، و از شما مى خواهم كه هر وقت كنار قبرم آمديد اول آن شهید را زیارت كنيد و در آخر بالاي سر من بياييد و مرا زیارت كنيد.

از شما می خواهم كه به دستورات اسلام احترام بگذارید و به جاى مادیات به معنویات فكركنید، از خداوند بترسید و به رحمت او امیدوار باشید. پدر و مادر مهربانم! بدانيد كه شهادت آرزوى من است و بدانید كه همگى شما را دوست دارم ولى مى خواهم بعد از من راه مرا ادامه دهید و بدانید كه هركس با خدا باشد ضرر و زیان نخواهد دید. باز مى خواهم بگویم كه من راه خود را یافته ام چرا كه سرگردان بودم، راهى كه به سعادت جاویدان ختم مى شود شهادت را در مكتب امام حسین (علیه السلام) آموخته ام و امام در آخرین لحظات فرمود: هل من ناصر ینصرنى؛ آیا كسى است كه مرا یارى كند؟ خطابش به كه بود؟ به آن‌هایى كه در مقابلش ایستاده بودند یا نه آن‌هایی كه با او بودند؟ (نه) به نظر من خطاب به نسل هاى آینده بود و من نداى امام حسین (علیه السلام) را پاسخ داده و آمده ام كه یزیدیان را براندازم، بعضى فكر مى كنند كه ما بدون جهت و هدف مى جنگیم یا بى فایده آرزوى كشته شدن داریم، ولى بدانید و آگاه باشید كه ما خوب درك كردیم و چون خوب فهمیده ایم پس‌ تعصب داریم.

در آخر، سخن من به تمام ملت شهید پرور كه ادامه دهنده راه حسین (علیه السلام) هستند اين است كه من به عنوان یك برادر كوچكتر به عرضتان مى رسانم مبادا یك لحظه از یاد خدا و جهاد در راه او غفلت كنید و مبادا امام عزیزمان، قلب امت كه نور چشم مستضعفان است را تنها بگذارید كه سوگند به خون سرخ شهیدان كه گرانبهاترین و عزیزترین چیزهاست اگر پیروى از تعالیم رهبرمان نكنید ضربه به پیكر اسلام زده اید و قسم به روز قدر كه خداوند مى فرماید: لیلة القدر خیر من الف الشهر؛ شب قدر بهتر از هزار شب است. به عرضتان مى رسانم پیرو خط امام و تعالیم آن حضرت باشید. پس نصیحت برادرانه من حقیر در یادتان باشد تا شكست نخورید. دعاى همیشگى یادتان نرود:

خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار

والسلام

زندگی نامه شهید جلیل رستم پور + تصاویر
 « خاطرات شهید » 

* خاطره از زبان خواهر شهید:

چند سالی از شهادت جلیل می گذشت، بین و خواب و بیداری بودم که جلیل به داخل اتاق آمد، عروسی با لباس سفید، قامتی بلند که در دست راستش گلی صورتی بود و بوی گل اتاق را پر کرده به همراهش بود. دست راست جلیل در دست چپ عروس بود، او نگاهی به من کرد و من هم او را نگاه می کردم.

لحظه ای در اتاق ایستاد، نمی توانستم با او حرف بزنم مبهوت شده بودم جلیل بعد از آن زود از اتاق بیرون رفت، بلند شدم به طرف حیاط دویدم او به درب حیاط رسیده بود، صدایش زدم ایستاد. گفتم: خواهر به قربانت برود، خبرم می دادی جلوی تو و عروست گوسفند می کشتم.

لبخندی زد و گفت: خواهر ببین عروسم چه زیباست، بالاخره به آرزویت رسیدی و مرا در لباس دامادی دیدی. او این را گفت و رفت، از خواب که بیدار شدم عکس جلیل را که در تاغچه بود برداشتم آن را در آغوش گرفتم و بوسیدمش.

اشک از چشمانم جاری شد، گفتم: برادر دیگر حسرت دامادی ات به دلم نیست.

زندگی نامه شهید جلیل رستم پور + تصاویر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده