بیتابی عاشقانه یک حکیم در فراغ سلوک شاهدانه
يکشنبه, ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۹
«محسنجان»، عمری در جبهه زیستم، جنگیدم و شهیدان زیادی دیدم اما تو بیش از سایر دوستان شهیدم خجالتم دادی.
خدایا! چقدر زیبا با مشتریانت معامله میکنی؛ ایثار میکنند، اعتبار میبخشی، اخلاص میورزند حکمت میدهی، جان میدهند فردوس عطا میکنی، خوشا به حالت ای شهید تشنه و بیسر.
الهی! شهید حججی با دلها چه کرد، با دل مومنان و با دل غیرمومنان، با دل عوامل و با دل خواص، همه را منقلب کرد؛ وقتی با بدنی مجروح اما با صلابت قدم بر میداشت و آماده ملاقات با سالار شهیدان بود. محسن جان! عمری در جبهه زیستم، جنگیدم و شهیدان زیادی دیدم اما تو بیشتر از سایر دوستان شهیدم خجالتم دادی میدانی چرا؟
چون در آن دوران جوانی دبیرستانی بودم و در خیالات جوانی به سر میبردم، اینک نزدیک 40 دهه مشغول تحصیل معقول و منقولم، دهها کتاب و مقاله نوشتهام، استادان طریقت و شریعت فراوان دیدم، اما وقتی سرعت تقرب تو را به محبوب مطلق میبینم، از خود شرمنده میشوم و به تو غبطه میخورم که چقدر سریع شریعت و طریقت را طی کردی و به حقیقت دست یافتی.
شهید عزیزم! در جهان ملکوت هم نظری به این فقرا و بیچارگان بکن و سلام ما را به سالار شهیدان و تشنه لب کربلا برسان و به او بگو که بارها برای سر بریدهات گریستیم و بر گلوی پاره علیاصغرت نالیدیم، مولا جان ما را دریاب و فیض شهادت نیز نصیب یاران بساز.
منبع: تی نیوز
نظر شما