سالروز شهادت
در حال حاضر دفاع از وطن در الویتهای من است، من چطوری می توانم ببینم که دشمن خائن به خانواده و کاشانه من تجاوز کند و من کاری نکنم. من راهم را انتخاب کرده ام. این مسیر را خواهم رفت تا روزی که دشمن را از این آب و خاک بیرون کنیم، مقاومت خواهم کرد.
گذری بر زندگی سراسر مقاومت و ایثار  شهید اسدالله احمدی

نویدشاهد البرز:

شهید" اسدالله احمدی" در دوم دیماه 1334، یک خانواده مذهبی در شهر خدابنده در شهرستان زنجان به دنیا آمد و از همان دوران کودکی سخت تربیت و سرپرستی پدر و مادر خود موفق به گذراندن دوران کودکی و نوجوانی شد.

بعد از مهاجرت از شهرستان زنجان به شهر نظر آباد به خاطر مشکلات اقتصادی خانواده از ادامه تحصیل صرف نظر کرده و در کارخانه فخر ایران مشغول به کار شد و دست مزد خویش را بدون هیچ کم و کاستی به پدر مهربان و زحمت کش خود می داد و پس از چند سال با مشورت خانواده با یک دختری از خانواده مذهبی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج 3 فرزند یک دختر و 2 پسر بود و به گفته همسر شهید در طول این 6 سال زندگی مشترک به هیچ وجه از تلاش برای راحتی و آسایش خود کوتاهی نکرد و همیشه صله رحم را انجام می داد و همیشه خانواده خود را فراموش نمی کرد پدر و مادر را خیلی دوست داشت و به آنها احترام می گذاشت و با تجاوز عراق به خاک ایران با داشتن فرزندانی کوچک و ساختمان نیمه ساختی که دردست داشت و قصد درست کردن سر پناهی برای خانواده خود داشت همه را به زمین گذاشت و خانواده خود را به دست پدرش و همه را به خدا سپرد و به جبهه حق علیه باطل رفت و در مرخصی که آمد از همه فامیل دوست و آشنا خداحافظی کرد و کارهای حق الناس را انجام داده و برای آخرین بار روی کودکان خردسال خود را بوسید و همه را به خدا سپرد و به جبهه اعزام شد و 5 روز بعد از رفتن در تاریخ بیست و نهم مرداد ماه خبر شهادت ایشان را برای خانواده آوردند و بعد از گذشت سالها از شهادت ایشان، هنوز فامیل وقتی دور هم جمع می شوند از خصوصیات خوب اخلاقی ایشان تعریف می کنند و فرزندانش هم او را از این تعریف ها می شناسند.

پیام شهید این بود که نباید هیچ وقت سر تعظیم به زور ستم کرد باید برابر دشمن مقاوم بود و استقامت کرد .


مادر شهید خاطره ای کوتاه از شهید نقل می کند:

شهید بعد از دو ماه که از جبهه برگشتند به مرخصی آمدند من به ایشان گفتم دیگربس است بهتر دیگر به جبهه نروید. شما دین خود را ادا کرده اید و بگذارید بقیه بروند و ایشان در جواب من گفتند: مادرجان، چرا نروم گفتم: پسرم بیا با هم و خانواده ات به مشهد مقدس برویم شهید درجواب گفتند که مادر جان! امام رضا در اینجاست و در کنار ماست. در حال حاضر دفاع از وطن در الویتهای من است، من چطوری می توانم ببینم که دشمن خائن به خانواده و کاشانه من تجاوز کند و من کاری نکنم. من راهم را انتخاب کرده ام. این مسیر را خواهم رفت تا روزی که دشمن را از این آب و خاک بیرون کنیم، مقاومت خواهم کرد.

منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده