پرواز، عشق او بود
زمانی که در بوشهر با ایشان همکار شدم، بخش اعظم پروازهای جنگی اش را انجام داده بود. هر چند اوصاف او را از زبان دوستان شنیده بودم و به عشق علاقه وصف ناپذیرش نسبت به پرواز آشنا بودم، ولی در مدتی که تا پایان جنگ باقی مانده بود، خود دیدم که چگونه عاشقانه پروازهای جنگی را انجام می داد.
خلبانی شجاع و نترس بود که از هیچ ماموریتی، هراس به دل راه نمی داد. هنگام عملیات چنان خونسرد بود که گویی پروازی معمولی انجام می دهد. به همین دلیل در دوستان این باور به وجود آمده بود که هیچ گاه یاسینی مورد هدف قرار نخواهد گرفت. هر چند پروازهای زیادی انجام داده بود، اما هرگز نشد که از زبان خودش درباره ماموریتهایش سخنی بشنوم و یا اینکه از تعداد و چگونگی ماموریت هایش صحبت کند.
اواخر جنگ بود که به عنوان معاون عملیات پایگاه بوشهر، برنامه ریزی کرده بودم تا پروازهایی را در منطقه فاو انجام بدهیم. عراق برای بازپس گیری فاو دست هب عملیات گسترده ای زده بود. هدف از این پروازها زدن عقبه دشمن و نیروهای کمکی آنان بود تا بلکه بتوانیم در پناه بمبارانهای مکرر، نیروهای خودی را سالم برگردانیم تا اسیر نشوند.
یکی از خلبانان را در برنامه پروازی قرار دادم و پس از آن به ترتیب خلباان بعدی را فرمانده پایگاه بود، در حالی که خود را به چتر و کلاه مجهز کرده بود وارد «آلرت» شد. رو به من کرد و گفت:
- کی نوبت ماست؟
گفتم:
- برای پرواز شما برنامه ریزی نشده مگر اینکه دستور بفرمایید!
در حالی که می خندید، گفت:
- بریم استارت بزنیم هواپیما را ببینیم بلدیم یا یادمان رفته.
اصرار ما برای جلوگیری از پرواز ایشان موثر نیفتاد و به طرف نخستین هواپیما که آماده برای پرواز بود، رفت و در چشم به هم زدنی درون کابین قرار گرفت. این عمل وی باعث روحیه گرفتن سایر دوستان پروازی شد. به گونه ای که برای رفتن به ماموریت از هم سبقت می گرفتند.
در آن روز، هر ده دقیقه یک بار تعدادی از هواپیماها را روانه منطقه می کردیم. شهید یاسینی در آن روز دوبار ماموریت جنگی انجام داد.
منبع: انتخابی دیگر/ مروری بر زندگی شهید سرلشکر خلبان علیرضا یاسینی/ نیروی هوایی ارتش/ 1377