یک آسمان پروانه
با قصه های خوب و شیرین
بر بالشی نرم و پُر از پَر
پوشیده از گل های رنگین
یک قاب عکس کهنه دارد
از عکس بابا در جوانی
میگوید او پیش خداوند
دارد بهشت جاودانی
میگوید از سوغات جبهه
برگشته از او یک «پلاک» است
رفت و کسی دیگر نفهمید
او در کجای جبهه خاک است
هر شب می آید توی خوابم
بابا و چشم مهربانش
میگوید از دلتنگی خود
تا بند می آید زبانش
دست مرا میگیرد آرام
هی میبرد با خود به صحرا
در سرزمینی گرم و بی آب...
با لاله های سرخ زیبا
یک آسمان پروانه دارد
با بال های رنگی و ناز
من قول دادم تا نگویم
این خوابها را، مثل یک راز
با رفتنش در بین گلها
لبهای او خندان و زیباست
مادر نمیداند ولی من
میدانم اینجا جای باباست
سروده ای از فروغ تنگاب
منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره
ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد
شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.