ام البنین زمان (روایتی از شکنجه های ساواک در دوران انقلاب)
خاطرات بانوی جانباز طلعت عباسی
یک روز در صف نماز در مسجد تعدادی اعلامیه را در زیر سجاده ام گذاشتم، وقتی همه به سجده رفتند اعلامیه ها را در هوا پخش کردم. اما غافل از اینکه مأموران شاه تا مسجد مرا تعقیب کرده بودند. ولی آن روز هم نتوانستند مرا دستگیر کنند. تا اینکه روز بعد هنگام برگشت به خانه مرا دستگیر کردند و به سازمان ساواک تحویل دادند. از من بازجویی کردند. اما من هیچ حرفی نزدم. آنها هم شکنجه را شروع کردند، اما باز هم نتوانستند حرفی از من بکشند. مرا زندان بردند و آن قدر شکنجه ام کردند که یکی از کلیه هایم را از دست دادم و بچه شش ماهه ای که در شکم داشتم سقط شد. یکی از انگشتانم از کار افتاد. حالم خیلی وخیم بود. مجبور شدند مرا به بیمارستان ببرند.
40 روز در بیمارستان بستری بودم و تحت مراقب شدید ساواک. بعد از 40 روز با عنایت خداوند و امام حسین (ع) و دوستان از بیمارستان فرار کردم و جایی پنهان شدم، اما دست از مبارزه برنداشتم. با تغییر دادن قیافه به مساجد و جاهای دیگر می رفتم و کار خود را انجام می دادم.
منبع: اشرف سیف الدینی: مظومه عشق، کرمان، انتشارات ودیعت، 1385