تشریح فلسفه نماز در کلام گهرباری از شهید دكتر بهشتي
جمعه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۲:۳۹
لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستي، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسملمان است كه هر روز چند بار مي خواند.
«بسم الله الرحمن الرحيم»
اي محمد! آياتي كه از كتاب خدا بر تو وحي مي شود و سروش غيبي بر قلب پاكت فرو مي خواند برخوان! و نماز را به پا دارد كه نماز از هر زشتي و ناپسند باز مي دارد، و ياد خدا بسي بزرگ تر است.
بحث امشب پيرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نكته هايي را كه پيش از اين نيز خدمت آقايان و خانم ها عرض كرده بودم تكرار مي كنم:
يكي از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن اين است كه وقتي نواي قرآن در جلسه اي بلند ميشد،كوچك و بزرگ همه به احترام آن در كمال سكوت و آرامش بنشينند و گوش فرا دهند ـ حتي آنها كه قران را به دليل ناآشنايي با زبان عربي نمي فهمند.
و اذا قريءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا
وقتي قرآن خوانده مي شود، گوش بدهيد؛ ولي نه فقط گوش دادن، بلكه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساكت باشيد. گوش دادن مربوط به آنهاست كه معناي آيات را مي فهمند، اما «انصتوا» عام است؛ يعني همه به احترام قرآن ساكت بمانيد. اين خود نوعي احترام گرفتن از كتاب خداست.
بسيار شده است كه مسلمان و غير مسلمان درباره نماز مي پرسند: آخر اين دولا و راست شدن،اين به خاك افتادن و برخاستن، اين كلمات يا آيات را خواندن و گفتن چيست؟ البته، عده اي به حكم تربيت اسلامي و عادات به آداب و سنن مسلماني، با كمال شوق، نيمه شوق، يا گاهي حتي با كسالت ولي به حكم عادت، نماز را مي خوانند؛ اما غالباً درك درستي از آن ندارند. از اين رو، اگر كسي از ايشان بپرسد اين چه كاري است كه مي كنيد، قادر نيستند پاسخ و شرح مناسبي در مورد عمل خود بدهند.
يكي از واجبات،بخصوص در عصر ما، اين است كه هر مسلماني بفهمد نماز چيست؟ در نماز چه ميكند و چه مي گويد و هر يك از كلماتي كه ادا مي كند و كارهايي كه انجام مي دهد چه معنايي دارد. دانستن اين امر بر هر مسلماني واجب و لازم است.
من اميد داشتم تا زمان برگزاري اين جلسه كه به بحث نماز اختصاص دارد، نشريه اي را كه در نظر داشتيم درباره نماز تهيه كنيم، آماده شود و در اختيار همه قرار گيرد؛ ولي از آنجا كه هنوز ترجمههاي شماره اول نشريه كامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعويق افتاد و لذا انتشار شماره دوم آن را كه حاوي بحث مفصل و منظمي درباره نماز است روا ندانستم. به هر حال، بي آنكه به انتظار آن نشريه بنشينيم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مي كنم. اميدوارم به ياري خداوند و با تأمين امكانات، بتوانيم هر چه زودتر اين بحث را كه بحث بسيار ضروري است براي نشر و تنظيم آماده كنيم.
اجازه بدهيد قبل از اينكه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع كنم؛ زيرا بيم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان كلمه اول بماننم و پس از يك ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از اين رو مستقيماً وارد اصل بحث مي شوم.
من مسلمانم؛ روزانه در پنج نوبت، يا لااقل در سه نوبت، نماز مي گذارم: صبح، از سپيده صبح تا طلوع آفتاب: دو ركعت، ظهر،از نصف النهار هر مكان تا غروب آفتاب: دو چهار ركعت( هشت ركعت) به نام ظهر و عصر؛ شب از غروب آفتاب تا نيمه شب يا تا سپيده صبح : يك سه ركعت يك چهار ركعت به نام مغرب و عشاء.
توجه داريد كه اگر وقت نمازها را از نامشان بگيريم، وقت واقعي شان چنين خواهد بود: صبح(بامداد) ظهر، عصر(يعني در حدود دو يا سه بعد از ظهر)، مغرب(غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ يعني موقعي كه ديگر هيچ روشني در آسمان نيست.
نماز اسلامي پنج نوبت است؛ ولي به فتواي فقهاي شيعه، انسان مي تواند حتي بي آنكه عذر و مشكلي داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنين است؟ اولين سؤالي كه در رابطه با نمازهايي كه مي خوانيم مطرح مي شود اين است كه در بيست و چهار ساعت چند نوبت بايد نماز خواند. اگر جوان هايي كه هنوز وارد ميدان زندگي نشده اند، يا حتي آنان كه هنوز وارد ميدان جواني نشده اند پيش از آنكه به ميدان زندگي و جواني پا نهند چنين پرسشي را از من كنند، مشكل مي توانم به آنها پاسخ بگويم؛ چون جوان در اين سن سراسر پاكي است و نمي فهمد كه چرا لازم است يك انسان در بيست و چهار ساعت پنج بار خود را بشويد .
او نمي تواند اين نكته را درك بكند و من نيز كمتر مي توانم در اين باره به آنان توضيح كافي بدهم. ولي فعلاً روي سخنم با آن پسر و دختر خانمي است كه به دوره جواني رسيده يا در شرف ورود به ميدان جواني است؛ آقا و خانمي كه غرق زندگي است و حتي موقعي كه در خيابان راه مي رود حواسش جمع خودش نيست و ممكن است خداي نكرده زير ماشين برود؛ روي سخن من با چنين افرادي است.
آدميزاد به حكم آفرينش خاصي كه دارد، سخت در معرض غفلت از خدا،راه خدا، پاكي و فضيلت است. بايد دائماً يك نظم معنوي مراقب او باشد تا از راه خدا و فضيلت و پاكي منحرف نشود. اما چون اين كار دائماً ممكن نيست، او را در شبانه روز پنج، يا لااقل سه نوبت به سوي خدا مي خوانيم. ساعاتي را نيز در خواب مي گذراند. و براي اينكه زندگي اش خيلي درهم نشكند،صبح تا ظهر نيز او را فارغ البال مي گذاريم تا با خيال راحت به سراغ كار خود برود. بدين ترتيب بخشي از روز را درگير تكليف نماز نيست، اما در پنج يا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مي گيرد.
مي دانيد اين پنج نمازي كه در روز مي خوانيد چيست؟ در روايتي نيكو و لطيف، ضمن تمثيلي، حكمت نماز ذكر شده است:اگر يك انسان در بيست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پايش را بشويد، آيا باز هم كثيف مي ماند؟ هرگز! معناي پنج بار نماز نيز همين است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست وشو ده تا دائماً پاكيزه بماني.
شما كه اينجا در اروپا زندگي مي كنيد مي دايند كه فرد طبقه معمولي اروپايي تقريباً مقيد است كه لااقل هر روز يك بار قسمت ظاهر بدن، يعني سر و گردن و دست و پاي خود را بشويد. چرا؟
براي اينكه مي خواهد دائماً در انظار تميز باشد. واقعيت اين است كه او فقط به انظار اهميت مي دهد، لذا نسبت به به بقيه قسمتهاي بدن كه در انظار جلوه ندارد خيلي مقيد نيست. اما آيا براستي فقط تن آدمي كثيف مي شود؟ روح كثيف نمي شود؟ بي انصافي است اگر پاسخ منفي دهيم. همان گونه كه يك گل خوش بويِ لطيفِ نازك، خيلي زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مي شود و به فساد و پژمردگي مي گرايد، روح لطيف آدمي به مراتب از جسم او براي آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و به دليل خاصيت قبول انفعالش ضمانت بيشتري مي خواهد تا در برابر عوامل فساد محيط مصون بماند. اسلام، ضامني بهتر از پنج نوبت توجه عميق به خدا پيدا نكرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت و گوي در برابر خدا ـ آن هم با توضيحاتي كه عرض مي كنم. به نظر شما اين ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذير؟ لازم و سودمند؟ يا يك تكليف شاق و باري خسته كننده؟ كدام يك؟
نماز بار سنگيني است؛ مگر براي مردمي كه به پاكي،خدا و راه خدا، و زندگي جاويد و روز جزا ايمان آورده اند. آنان كه مي دانند هدف زندگي انسان، داشتن فضيلت و پاك ماندن و رشد و كمال معنوي است از نمازهاي پنجگانه استقبال مي كنند. نماز براي آنها سنگين و سخت نيست.
ما وقتي به نماز مي ايستيم چه مي كنيم و چه مي گوييم؟ قبل از هر چيز، دست و صورت و سر و پا را براي خدا تميز مي كنيم. پس با او نكته مواجهيم: اولاً، تميز مي كنيم؛ ثانياً، اين عمل را براي خدا انجام مي دهيم . من هر وقت به اين بخش از تعاليم اسلام مي رسم واقعاً حالت وجد پيدا ميكنم. مي بينم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنيا و آخرت، زندگي و كمال را به طرز زيبايي به هم پيوند داده است. ملاحظه كنيد؛ مي خواهم نماز بخوانم، وضو مي گيرم. وضو گرفتن چيست؟ وضو به معني نظافت. شست وشو و پاكيزگي است. كجا را پاكيزه مي كنم؟ قسمت هايي از بدن را كه معمولاً بيرون است: صورت بيرون است و زودتر كثيف مي شود؛ دست معمولاً تا آرنج بيرون است و در مواقع معمولي بيشتر كثيف مي شود؛ بعد هم قسمتي از جلوي سر و روي پا كه بيرون است همه را تميز مي كنم. اما آيا اگر يك نفر پيش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را كاملاً تميز كرده باشد، با هم بايد وضو بگيرد؟ بلي، چرا؟ چون در اين پاكيزه كردن به نام وضو يك نكته ديگر نيز وجود دارد: پاكيزه كردن خود براي خدا.
مي دانيد كه انسان در موقع وضو گرفتن بايد براي خدا وضو بگيرد؛ يعني بايد به اين نكته توجه كند كه خود را براي خدا پاكيزه مي كند. انسان در اين حال يك قدم به سمت پاكيزه شدن روح نيز قدم بر مي دارد. بنابراين، اگر كسي تمام تن خود را همين حالا تميز كرده، اما اين كار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اينكه بخواهد تميز بشود و به سوي خدا برود انجام نداده باشد، عمل او اين نقيصه را دارد كه فقط تميز كردن جسم است نه تميز كردن جان. انساني كه مي خواهد در برابر خدا به حالت راز و نياز بايستد، بايد قبل از آن يك قدم به سمت پاكيزگي جان برداشته باشد و براي خدا وضو بگيرد. به قول حافظ:
دوش رفـــــتم به در مــــيكده خواب آلوده
خـــــرقه تر دامــن و سـجاده شـــــراب آلوده
آمـد افسـوس كـنان مـغبچه بـاده فــروش
گــــفت بــيدار شــو اي رهـــرو خـواب آلــوده
شسـت و شويـي كـن و آنـگه به خـرابـات خـرام
تــــا نــگردد ز تـو ايـن ديـر خــراب آلــوده
آن مي كه حافظ مي گويد، ميي است كه عقل را به خاطر داغي سر از دست آدمي نمي گيرد. مي عشقي است كه عقل را در راه پاكي و صفا مي گيرد. مسلم اين است كه در زبان عرفا، اصطلاح و كلمه "مي” براي تعبير از جهت شيفته كننده و شيوا و شيدا كننده شخص عاشق كمال و معنويت به كار رفته است.
شســت و شويـي كـن و آنــگه بــه خـرابات خــرام
تـــا نـگـردد ز تـــو ايــن ديـــر خـــراب آلــــوده
وضو، شست و شوي كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است. يك قدم به سمت پاكي معنوي برداشتن است. لذا، اگر كسي همين حالا نيز حمام رفته، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايي بودن نزديك تر شده باشد.
بنابراين، نمازگزارِ مسلمان، دست و صورت و سر و پا و نيز اندكي دل خود را تميز مي كند، آنگاه به محراب عبادت و بندگي مي رود. محراب مختص امام جماعت نيست، هر جا به نماز بايستيد همان جا محراب است . به جنگ شيطان و هوا و هوس رفتن ست. محراب، جايگاه مبارزه با خودپرستي و خودخواهي است.
باري، نمازگزار با اين توجه قلبي كه براي خدا نماز مي خواند، در محراب خويش مي ايستد و اولين كلمه اي كه مي گويد اين است: «الله اكبر»؛ خدا برتر و بزرگ تر است از همه چيز. توجه كنيد؛ با گفتن «الله اكبر» و بيان اين شعار بزرگ اسلام، يك مسلمان همه عظمت هاي ديگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مي كند. اين مسأله نياز به توضيح فراوان دارد؛ اما همان گونه كه عرض كردم اگر بخواهيم در اينجا درنگ كنيم از اصل بحث باز مي مانيم. انشاء الله تفصيل مطلب را به بعد موكول مي كنم و فعلاً به توضيح مختصري اكتفا مي كنم.
باور كنيد آدمي در زندگي غالباً در اثر مرعوب شدن يا مجذوب شدن دچار لغزش مي شود. آنان كه مي لغزند، يا مرعوب اند، يا مجذوب. به آنكه در برابر عظمت زيبايي و دلربايي چيزي مفتون شده و خود را باخته، مي گوييم مجذوب. به آنكه در برابر صفوت و سيطره قدرتي خود را باخته، مي گوييم مرعوب. آدمي كه خود را نبازد به اين زودي ها دچار لغزش نمي شود. اين يك نكته عالي اسلامي است. مسلمان حق ندارد در برابر هيچ چيز خود را ببازد. البته او به حكم اينكه انسان است از چيزهاي خوب خوشش مي آيد؛ اما خوش آمدن يك مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از كف دادن مطلب ديگر. اين دو معمولاً با هم خلط مي شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مي گويي در برابر اين ظواهر فريبنده حيات اين قدر پا روي همه چيز نگذار؛ مي گويد، مگر من آدم نيستم و دل ندارم؟ اين درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل داري، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببين اين چيزي كه تو از آن خوشت مي آيد تا چه اندازه برايت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببين اگر سودمند است از چه راهي مي تواني آن را به دست بياوري؛ از راه حلال يا حرام؟ از راه شرافت مندانه يا از راه غير شرافت مندانه؟ نكته در اينجاست:خود را نبازد.
مسلمان حق ندارد در برابر قدرت ها مرعوب باشدـهر قدرت انساني، يا هر قدرت طبيعيِ بالاتر از آن. معناي نماز آيات همين است. آدميزاد در موقع زلزله هاي سخت، خود را مي بازد. متأسفانه اين نماز را بد معني مي كنند. خيال مي كنند اسلام به مسلمان ها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشيد و از اين قبيل، براي اينكه بلا برطرف شود نماز آيات بخوانند. اصلاً معناي نماز آيات اين نيست. اگر كسي ذره اي با روايات ما آشنا باشد مي فهمد كه معناي نماز آيات اصلاً اين نيست. معناي نماز آيات اين است: بشر ممكن است در برابر حوادث فوق العاده طبيعي خود را ببازد؛ اسلام مي گويد در اين هنگام فوراً بگو: «الله اكبر»؛ يعني اينها هيچ عظمت ندارد، خود را نباز!
اگر تاريخ اسلام را مطالعه كنيد مي بينيد شعار سربازان مسلمان در ميدان جنگ «الله اكبر» بود؛ يكمرتبه همه با هم مي گفتند «الله اكبر»، و پشت دشمن را به لرزه در مي آوردند.
بنابراين، من مسلمانم و نماز را شروع مي كنم: «الله اكبر» يعني من نه مرعوب چيزي هستم، نه مجذوب چيزي. خدا از همه چيز بزرگ تر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحيم
شما مي دانيدـ اين روزها معمول است و سابقاً نيز معمول بوده ـ كه وقتي مي خواستيد جايي را افتتاح كنند مي گفتند به نام نامي فلاني اينجا را افتتاح مي كنيم. در اسلام اين معنا قدغن است. هر كار به نام خداست. تنها خداست كه مي شود به نام او كاري را شروع كرد،جايي را افتتاح كرد،يا بنايي را بنيان گذاشت. مسلمان، همه كارش را تنها به نام خداي بخشايشگر مهربان آغاز مي كند.
الحمد لله رب العالمين : ستايش مخصوص خداست؛ خداي جهانيان.
تنها موجودي كه انسان مي تواند و شايد و بايد كه زبان به ستايش او بگشايد خداست، كه كمال مطلق است و هر چه درباره او بگوييم باز هم كم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشيد؛ از ايشان قدرداني، تشكر، سپاسگزاري بكنيد، ولي ستايشگري نكنيد. حمد و ستايشگري مخصوص خداي جهانيان است.
الرحمن الرحيم : خداي مهربان .
مالك يوم الدين: خدايي كه روز كيفر و پاداش دارد (توجه به معاد) .
اياك نعبد و اياك نستعين: بارالها! ما فقط تو را مي پرستيم و در برابر هيچ كس ديگر حالت پرستش نداريم و كمك هاي غيبي را فقط از تو مي خواهيم.
توجه بفرماييد، ما از همه چيز كمك مي گيريم؛ به اين معني كه يا فعاليت مي كنيم، يا معامله ميكنيم. تنها موجودي كه از او كمك مي گيريم اما نه به صورت معامله، خداست ـ و معني «اياك نستعين» همين است. مسلمان چشم طمع به هيچ كس ندارد؛ و گرنه از او استعانتي شرك آميز خواسته است. با ديگران يا به صورت كار و فعاليت روبرو مي شود، يا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع كمك هاي آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعي پستي است كه به روح بلند مسلمان نشايد.
آن روزي كه مسلمان كمك آقا منشانه از كسي بخواهد فقط حق دارد آن را از يك نفر طلب كند؛ آن هم خداست. اين گونه كمك خواستن، در منطق يك مسلمان منحصر به خداست.
اهدنا الصراط المستقيم: بارالها! راه راست را به ما بنما.
صراط الذين انعمت عليهم : راه مردمي كه نعمتت را بر آنها ارزاني داشتي و از نعمتت برخوردارند.
غير المغضوب عليهم: نه راه آنها كه به خشمت گرفتارند؛
و لاالضالين: و نه راهي كه گمراهان مي روند.
اين خواسته هاي اصيل يك مسلمان از خدا در هر نماز است . بعد از آن نيز مقداري قرآن ميخواند.
بسم الله الرحمن الرحيم. قل هوا الله احد؛ بگو خدا تنها يك خداست.
الله الصمد؛ خداي به تمام معنا كامل؛ خداي كمال مطلق.
لم يلد و لم يولد؛ خدايي كه نه زاده و نه زاييده شده.
و لم يكن له كفواً احد؛ و نه همتايي دارد.
نمازگزار وقتي كه اينها را مي گويد مفاهيم و تعاليم عالي اسلام را به خود تلقين مي كند. بعد ميگويد : الله اكبر (البته اين ذكر مستحب است)؛ به ركوع مي رود و خم مي شود. توجه كنيد! خم شدن يك مسلمان در برابر هيچ كس ديگر تعظيم نمي كند. مگر نه اينكه شما وقتي به حالت ركوع مي رويد مي گوييد سبحان ربي العظيم و بحمده؟ پاك باد خداي من كه بزرگ است و ستايش از آن اوست. گفتن اين جمله چه معنايي دارد؟ يعني: عظمتي كه مرا وادار به تعظيم كردن و خم شدن مي كند مخصوص خداست. پاك باد خدا كه من در برابر كسي جز او به حالت تعظيم خم نشوم.
تاريخ اسلام را بخوانيد. در موقعي كه پيغمبر(ص) و مسلمانها در مكه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده كمي كه دارند بر هستي و موجوديت خود مي ترسند، عده اي مسلمان به فرمان پيغمبر، براي اينكه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مكه خشك شود، دستور ميگيرند به حبشه مهاجرت كنند. هفتاد و چند نفر بتدريج ـ و نه در يك نوبت ـ به حبشه آمدند. وقتي به حبشه مي آيند، نجاشي پادشاه حبشه به آنان پناه مي دهد. قريش هم يكي دو نفر مأمور با هدايا و تحف پيش نجاشي مي فرستند و درخواست مي كنند كه اينان را از خاك خود بيرون كن و دستور بده به سرزمين پدري و مادري و وطن آباء و اجدادي و مقدسات ملي خود را زير پا گذشتهاند. مي گويد من كه نمي دانم؛ بايد اينها بيايند تا ببينم حرف حسابشان چيست؟
قرار مي شود در فلان روز كه بار عام است، به چند نفر، يا به همه اين عده اي كه به عنوان پيروان محمد (ص) به پايتخت حبشه آمده اند، اجازه بدهند كه به حضور نجاشي امپراطور حبشه بيايند. نجاشي امپراطوري مسيحي است. به اين نكته توجه بفرماييد كه وقتي به اين مسلمان ها اطلاع ميدهند، مي گويند همه كه برويم فايده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را كه ارزندهترند به عنوان نماينده انتخاب مي كنيم تا بروند. يكي از آنها جعفر بن ابي طالب، برادر علي بن ابيطالبـ عليه السلام ـ است. قرار مي شود. اين دو نفر بيايند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شكايت نمايندگان قريش، در پيشگاه و حضور نجاشي دفاع كنند. وقتي جعفر و همراهش مي خواهند به تالاري كه نجاشي در آن روي تخت نشسته وارد مي شوند سرشان را راست مي گيرند و وارد ميشوند. دربارين نجاشي و مأمورين تشريفات در برابر نجاشي تا زمين خم مي شوند و به آنها ميگويند به خاك بيفتند. اما اينان اصلاً تكان نمي خورند. به آنها مي گويند مگر شما وحشي هستيد؟ مگر شما آدم نيستيد؟
داريد در برابر امپراطور حاضر مي شويد! اينان پاسخ مي دهند كه اي بيچارهها! ما اگر قرار بود به خاك بيفتيم اينجا نمي آمديم، ما اينجا آمديم تا در برابر انسان ها به خاك نيفتيم. جعفر و همراهش در چنين موقع حساس و خطيري حاضر نمي شوند در برابر نجاشي قد خم كنند.
بله ،اين است مسلمان! مسلمان در برابر هيچ كس تعظيم نمي كند. من حتي به بچه هاي كوچك خودم كه گاهي از سر تقليد از ديگران مي خواهند به من يا مادرشان احترام بگذارند و تعظيم كنند گفته ام مبادا حتي در برابر من تعظيم كنيد؛ در برابر هيچ كس تعظيم نكنيد. من هم شخصاً تاكنون در برابر هيچ كس تعظيم نكرده ام و نخواهم كرد. من مسلمانم، مسلمان كه در برابر كسي تعظيم نميكندـ : سبحان ربي العظيم و بحمده. بعد بر مي خيزد و به خاك مي افتد. عده اي در برابر بزرگان به خاك مي افتند، اما مسلمان در برابر خدا به خاك مي افتد و مي گويد : سبحان ربي الاعلي و بحمده. اگر قرار است عده اي در برابر متوسطين تعظيم كنند و در برابر بزرگ ترها به خاك افتند، باري من بزرگ ترين بزرگ ترها (الاعلي) و بالاترينِ بالاها خداست. پاك باد خداي بالاتر از همه كه من در برابر كسي جز او به خاك بيفتم.
اين يك ركعت نماز. حال واقعاً بگوييد، اگر مسلمان در هر روز پنج بار اين تمرين را بكند و اين سرود توحيد و يكتا پرستي را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مي فرماييد نماز چيست؟
ركعت دوم، سوم و چهارم نيز همين طور. حال به تشهد و سلام مي پردازيم. اشهد ان لا اله الي الا الله وحده لا شريك له؛گواهي مي دهم كه جز خداي آفريدگار جهان هيچ خدايي نيست و تنها او بي همتاست . و اشهدا ان محمداً عبده و رسوله؛ گواهي مي دهم كه حتي محمد(ص) نيز بنده و فرستاده خداست. اين شهادت را مي دهم تا مبادا من هم مثل پيروان مسيح، محمد (ص) را هم مرز خدا كنم. مسلمان هر روز چند بار اين جملات را مي گويد تا مبادا او هم به انحراف مسيحيت دچار شود. بعد هم براي اينكه معلوم باشد گر چه محمد خدا نيست، اما انساني است كه حقوقي بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مي فرستد: اللّهم صل علي محمد و آل محمد؛ يعني، درست گفتم محمد (ص) بنده خدا و پيغمبر خداست، اما حق پيغمبري و رهبري بر ما دارد؛ پس خدايا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته اين مستحب است): السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اي پيغمبر! بعد (خوب توجه كنيد): السلام علينا و علي عبادالله الصالحين؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نيكوكار خدا.
مسلمان در هر نمازي پيوند دوستي با همه بندگان نيكوكار خدا را به خود تلقين مي كند. به عبارت ديگر، درود صلح بر بندگان نيكوكار و مسلمان را هر روز در نماز تكرار مي كند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر كساني اينجا هستند: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستي، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسملمان است كه هر روز چند بار مي خواند.
اگر شما به سربازخانه برويد مي بينيد سربازان هر روز لااقل يك بار سرود سربازي مي خوانند. اگر علت ين مسأله را بپرسيد، مي گويند براي اينكه بايد روح فداكاري در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقين است. تلقين عامل زنده نگه داشتن روح فداكاري و جانبازي در سرباز است.
اسلام نيز مي گويد نماز سرود توحيد است؛ سرود كمال و فضيلت است و مسلمان در هر روز بايد در چند نوبت آن را بخواند تا روح يكتا پرستي و كمال و فضيلت در او زنده بماند. اين معني نماز است. حالا در مي يابيد كه چرا خداوند به پيغمبر (ص) مي گويد نمازرا در ميان مسلمانان ترويج كن؛ چون نماز از عوامل پيشگيري از فساد است. چون نماز روح ايمان را تقويت مي كند، و ايمان هر قدر تقويت بشود فساد كم مي شود. از اين بالاتر: «و لذكر الله اكبر»؛ نماز ياد خداست ـ كه اين لذتي بالاتر است . در قرآن كريم درباره نماز خصوصياتي آمده است:
(3)
اين آيه درباره اوقات نماز است. علاوه بر آن، بر مسلمان ها تأكيد شده است كه نماز را محترم بشماريد: حفظوا علي الصلوات و الصلوه الوسطي؛ مواظب نماز باشيد، بخصوص نماز ميانه. نماز ميانه، يا نماز صبح است كه غالباً به خطر نزديك است، يا نماز ظهر است كه ميان روز است. نماز صبح ميان شب و روز است و نماز ظهر نماز ميان روز است. يكي از اين دو نماز ميانه ـيا شايد هر دوـ در خطر است. آن در خطر خواب، اين در خطر كار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.
در اواسط نضج اسلام در مدينه، و بلكه به يك معنا مي شود گفت در اواخر آن ، شهر طائف مدتي در محاصره مسلمان ها بود ولي فتح نشد. پيغمبر (ص) نيز برگشت. اصل طائف بود كه بالاخره نميشود و بايد فكري كرد. چند نفر سفير پيش پيغمبر فرستادند. مي دانيد پيغمبر(ص) از آن سفرا كجا پذيرايي كرد؟در مسجد مدينه. گفت براي اين سفرا خيمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. يك نفر را هم مأمور پذيرايي از آنها كردـ گر چه اين سفرا كافر بودند. اين سفيران مردم طائف آمدند به پيغمبر (ص) گفتند يا محمد! حقيقت اين است كه ما احساس كرديم نمي توانيم در كنار مسلمان ها بدون پيمان و عهدي زندگي كنيم. آمديم كه در زير لواي تو باشيم.
فرمود،بفرماييد مسلمان شويد و به زير لواي اسلام بياييد. گفتند ما مسلمان مي شويم؛قبول ميكنيم كه خدا هست و اين بت ها را كنار مي گذاريم. قبول هم مي كنيم كه تو پيغمبري و ماليات و مانند آن هم مي دهيم. فقط از تو خواهش داريم كه نسبت به دو مطلب درباره ما آسان بگيري و سخت نگيري. پيغمبر در مورد هر يك از طوايف كه مسلمان مي شدند به خود آنها دستور مي داد بروند و بتخانه ها را خراب كنند. آنان به پيغمبر گفتند ما را از اين مأمورتي معاف بدار؛ خودت هر كس را اصلاح مي داني بفرست تا بتخانه ها را خراب كند. اما بت هبل در ميان عوام ما خيلي ارزش دارد؛ آن را فعلاً چند سالي دست نزن تا مردم عادت بكنند،بعد هر كاري مي خواهي بكن. پيغمبر (ص) فرمود، اينكه من چند سال بگذارم كه نمي شود؛ اما اينكه خود شما بت ها را نشكنيد و من كسي را بفرستم قابل اجراست. اين را قبول كرديم؛ اما شرط دوم چيست؟ گفتند شرط ديگر اين است كه ما مسلمان مي شويم ولي نماز نمي خوانيم. پيغمبر فرمود: لا خير في اسلام ليس معه الصلوه؛ اسلامي كه با تمرين روزانه آن، يعني نماز، همراه نباشد خير و بركت و اثري ندارد. يعني اينكه اگر مسلمان شويد اما نماز نخوانيد براي ما قابل قبول نيست. در روايات هست: الصلوه عمود الدين ، ان قبلت قُبل ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها؛ نماز ستون دين و تمرين دينداري است.
عده اي مي پرسند خيلي ها هستند،نمازشان ترك نمي شود، اما نادرستي هم مي كنند؛ مال مردم را هم مي خورند، دروغ هم مي گويند؛ خيانت هم مي كنند. پاسخ اين اشكال چيست؟ با جواب دادن به اين مسأله بحث امشب را تمام مي كنم. جواب و حل اين مطلب اين است كه برادر عزيز و خواهر عزيز! هر كسي مقداري كمال و فضيلت ومقداري هم بي كمالي و بي فضيلتي دارد. كامل مطلق فقط خداست. آن آدمي كه مي بينيد نماز مي خواند اما دروغ هم مي گويد و خيانت هم ميكند، اگر نماز نمي خواند از ديوار مردم هم بالا مي رفت. اثر نماز خواندن او اين است كه از بيشتر شدن فساد او و فساد شدنش تا حدودي جلوگيري مي كند؛ و اين غنيمت است. ما معمولاً به اين اثرها توجه نمي كنيم.
تقريباً سه سال پيش بود كه با مردي آشنا شدم. او قبلاً از دوستان و هم پياله هاي يكي از الوات درجه اول تهران بود؛ ولي هنگامي كه وي را ديدم به مردي نسبتاً حسابي تبديل شده بود و خيلي هم با آن هم پياله اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان كس سالها با هم همپياله و همكار و همه كاره بوديم، اما من در عالم لوطي منشي يك كار را مي كردم و آن اينكه، طبق آن تربيت قبلي كه داشتم، نماز را مي خواندم. مي گفت، به خدايت و به جدت مصطفي (ص) قسم، پيش تو اعتراف مي كنم اين كه حالا مي بينيد من وضعم با آن دوستم فرق دارد، ـ زن دارم، بچه دارم، كاسب شدم، به زندگي ام مي رسم، سرم به راه راست است و كار خير هم انجام مي دهم ـبه عقيده خودم مرهون همان نماز دست و پا شكسته اي است كه مي خواندم. اين اعتراف يك مرد درباره خود است. اين يعني همان نماز كم خاصيت. البته، نماز كامل آن است كه انسان را از همه ناپاكي ها پاك كند؛ اما نماز ناقص نيز انسان را از مقداري از ناپاكي ها پاك مي كند يا دور نگه مي دارد و كمي به او مصونيت مي دهد. خوب توجه كنيد، حداقل معناي اين كه يك آدم در سر وقت پا مي شود و نمازش را مي خواند چيست؟حداقل مطلب اين است كه اين آدم كلمه وظيفه را مي فهمد ـ و اين خود يك كمال است. البته، چه بهتر كه نمازي بخوانيم پاك كننده؛ نمازي بخوانيم كه نشاط دهندهروح و روشن كنندهقلب باشد. ولي نمي توان به كسي گفت چون نماز تو واجد آن ويژگي متعالي نيست آن را رها كن. بالاخره نماز او پيوندي ميان او و اسلام، ميان او و كمال و فضيلت برقرار ميكند؛ولو پيوندي خيلي باركي و نازك و كم اثر. هر چه اين پيوند بيشتر باشد، بهتر است.
اميد دارم با اين معنا و مفهومي كه براي نماز عرض كردم، از امشب نماز در چشم بصيرت ما و در پيش همه ما قيمت ديگري پيدا كند. اميدوارم پدران و مادران به سهم خود بكوشند به بچه ها با همان زباني كه مي فهمند اين معاني را در حدود فهمشان ياد دهند و اميدوارم ما نيز بزودي امكاناتي پيدا كنيم و در آينده نزديك اين فرصت نصيب شود كه در مسجد نيز زمينه اي براي فهماندن آن مطالب، مخصوصاً به كودكان، فراهم شود.
گفتارهاي شهيد بهشتي، بنياد شهيد بهشتي بهار 1384»
بحث امشب پيرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نكته هايي را كه پيش از اين نيز خدمت آقايان و خانم ها عرض كرده بودم تكرار مي كنم:
يكي از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن اين است كه وقتي نواي قرآن در جلسه اي بلند ميشد،كوچك و بزرگ همه به احترام آن در كمال سكوت و آرامش بنشينند و گوش فرا دهند ـ حتي آنها كه قران را به دليل ناآشنايي با زبان عربي نمي فهمند.
و اذا قريءَ القرآن فاستمعوا له و انصتوا
وقتي قرآن خوانده مي شود، گوش بدهيد؛ ولي نه فقط گوش دادن، بلكه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساكت باشيد. گوش دادن مربوط به آنهاست كه معناي آيات را مي فهمند، اما «انصتوا» عام است؛ يعني همه به احترام قرآن ساكت بمانيد. اين خود نوعي احترام گرفتن از كتاب خداست.
ضمناً، از آقاياني كه برنامه هاي جلسات را تنظيم و اداره مي كنند خواهش مي كنم از اين به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذكر بدهند كه تلاوت قرآن كريم اكنون شروع مي شود و همه به احترام قرآن ساكت شوند؛ زيرا چه بسا بعضي افراد به اين نكته توجه نكنند. پس از اين مقدمه اينك به بحث اصلي خود مي پردازيم: نماز
يكي از واجبات،بخصوص در عصر ما، اين است كه هر مسلماني بفهمد نماز چيست؟ در نماز چه ميكند و چه مي گويد و هر يك از كلماتي كه ادا مي كند و كارهايي كه انجام مي دهد چه معنايي دارد. دانستن اين امر بر هر مسلماني واجب و لازم است.
من اميد داشتم تا زمان برگزاري اين جلسه كه به بحث نماز اختصاص دارد، نشريه اي را كه در نظر داشتيم درباره نماز تهيه كنيم، آماده شود و در اختيار همه قرار گيرد؛ ولي از آنجا كه هنوز ترجمههاي شماره اول نشريه كامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعويق افتاد و لذا انتشار شماره دوم آن را كه حاوي بحث مفصل و منظمي درباره نماز است روا ندانستم. به هر حال، بي آنكه به انتظار آن نشريه بنشينيم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مي كنم. اميدوارم به ياري خداوند و با تأمين امكانات، بتوانيم هر چه زودتر اين بحث را كه بحث بسيار ضروري است براي نشر و تنظيم آماده كنيم.
اجازه بدهيد قبل از اينكه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع كنم؛ زيرا بيم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان كلمه اول بماننم و پس از يك ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از اين رو مستقيماً وارد اصل بحث مي شوم.
من مسلمانم؛ روزانه در پنج نوبت، يا لااقل در سه نوبت، نماز مي گذارم: صبح، از سپيده صبح تا طلوع آفتاب: دو ركعت، ظهر،از نصف النهار هر مكان تا غروب آفتاب: دو چهار ركعت( هشت ركعت) به نام ظهر و عصر؛ شب از غروب آفتاب تا نيمه شب يا تا سپيده صبح : يك سه ركعت يك چهار ركعت به نام مغرب و عشاء.
توجه داريد كه اگر وقت نمازها را از نامشان بگيريم، وقت واقعي شان چنين خواهد بود: صبح(بامداد) ظهر، عصر(يعني در حدود دو يا سه بعد از ظهر)، مغرب(غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ يعني موقعي كه ديگر هيچ روشني در آسمان نيست.
نماز اسلامي پنج نوبت است؛ ولي به فتواي فقهاي شيعه، انسان مي تواند حتي بي آنكه عذر و مشكلي داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنين است؟ اولين سؤالي كه در رابطه با نمازهايي كه مي خوانيم مطرح مي شود اين است كه در بيست و چهار ساعت چند نوبت بايد نماز خواند. اگر جوان هايي كه هنوز وارد ميدان زندگي نشده اند، يا حتي آنان كه هنوز وارد ميدان جواني نشده اند پيش از آنكه به ميدان زندگي و جواني پا نهند چنين پرسشي را از من كنند، مشكل مي توانم به آنها پاسخ بگويم؛ چون جوان در اين سن سراسر پاكي است و نمي فهمد كه چرا لازم است يك انسان در بيست و چهار ساعت پنج بار خود را بشويد .
او نمي تواند اين نكته را درك بكند و من نيز كمتر مي توانم در اين باره به آنان توضيح كافي بدهم. ولي فعلاً روي سخنم با آن پسر و دختر خانمي است كه به دوره جواني رسيده يا در شرف ورود به ميدان جواني است؛ آقا و خانمي كه غرق زندگي است و حتي موقعي كه در خيابان راه مي رود حواسش جمع خودش نيست و ممكن است خداي نكرده زير ماشين برود؛ روي سخن من با چنين افرادي است.
آدميزاد به حكم آفرينش خاصي كه دارد، سخت در معرض غفلت از خدا،راه خدا، پاكي و فضيلت است. بايد دائماً يك نظم معنوي مراقب او باشد تا از راه خدا و فضيلت و پاكي منحرف نشود. اما چون اين كار دائماً ممكن نيست، او را در شبانه روز پنج، يا لااقل سه نوبت به سوي خدا مي خوانيم. ساعاتي را نيز در خواب مي گذراند. و براي اينكه زندگي اش خيلي درهم نشكند،صبح تا ظهر نيز او را فارغ البال مي گذاريم تا با خيال راحت به سراغ كار خود برود. بدين ترتيب بخشي از روز را درگير تكليف نماز نيست، اما در پنج يا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مي گيرد.
مي دانيد اين پنج نمازي كه در روز مي خوانيد چيست؟ در روايتي نيكو و لطيف، ضمن تمثيلي، حكمت نماز ذكر شده است:اگر يك انسان در بيست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پايش را بشويد، آيا باز هم كثيف مي ماند؟ هرگز! معناي پنج بار نماز نيز همين است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست وشو ده تا دائماً پاكيزه بماني.
شما كه اينجا در اروپا زندگي مي كنيد مي دايند كه فرد طبقه معمولي اروپايي تقريباً مقيد است كه لااقل هر روز يك بار قسمت ظاهر بدن، يعني سر و گردن و دست و پاي خود را بشويد. چرا؟
براي اينكه مي خواهد دائماً در انظار تميز باشد. واقعيت اين است كه او فقط به انظار اهميت مي دهد، لذا نسبت به به بقيه قسمتهاي بدن كه در انظار جلوه ندارد خيلي مقيد نيست. اما آيا براستي فقط تن آدمي كثيف مي شود؟ روح كثيف نمي شود؟ بي انصافي است اگر پاسخ منفي دهيم. همان گونه كه يك گل خوش بويِ لطيفِ نازك، خيلي زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مي شود و به فساد و پژمردگي مي گرايد، روح لطيف آدمي به مراتب از جسم او براي آلوده شدن حساس تر و آماده تر است و به دليل خاصيت قبول انفعالش ضمانت بيشتري مي خواهد تا در برابر عوامل فساد محيط مصون بماند. اسلام، ضامني بهتر از پنج نوبت توجه عميق به خدا پيدا نكرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت و گوي در برابر خدا ـ آن هم با توضيحاتي كه عرض مي كنم. به نظر شما اين ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذير؟ لازم و سودمند؟ يا يك تكليف شاق و باري خسته كننده؟ كدام يك؟
نماز بار سنگيني است؛ مگر براي مردمي كه به پاكي،خدا و راه خدا، و زندگي جاويد و روز جزا ايمان آورده اند. آنان كه مي دانند هدف زندگي انسان، داشتن فضيلت و پاك ماندن و رشد و كمال معنوي است از نمازهاي پنجگانه استقبال مي كنند. نماز براي آنها سنگين و سخت نيست.
ما وقتي به نماز مي ايستيم چه مي كنيم و چه مي گوييم؟ قبل از هر چيز، دست و صورت و سر و پا را براي خدا تميز مي كنيم. پس با او نكته مواجهيم: اولاً، تميز مي كنيم؛ ثانياً، اين عمل را براي خدا انجام مي دهيم . من هر وقت به اين بخش از تعاليم اسلام مي رسم واقعاً حالت وجد پيدا ميكنم. مي بينم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنيا و آخرت، زندگي و كمال را به طرز زيبايي به هم پيوند داده است. ملاحظه كنيد؛ مي خواهم نماز بخوانم، وضو مي گيرم. وضو گرفتن چيست؟ وضو به معني نظافت. شست وشو و پاكيزگي است. كجا را پاكيزه مي كنم؟ قسمت هايي از بدن را كه معمولاً بيرون است: صورت بيرون است و زودتر كثيف مي شود؛ دست معمولاً تا آرنج بيرون است و در مواقع معمولي بيشتر كثيف مي شود؛ بعد هم قسمتي از جلوي سر و روي پا كه بيرون است همه را تميز مي كنم. اما آيا اگر يك نفر پيش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را كاملاً تميز كرده باشد، با هم بايد وضو بگيرد؟ بلي، چرا؟ چون در اين پاكيزه كردن به نام وضو يك نكته ديگر نيز وجود دارد: پاكيزه كردن خود براي خدا.
مي دانيد كه انسان در موقع وضو گرفتن بايد براي خدا وضو بگيرد؛ يعني بايد به اين نكته توجه كند كه خود را براي خدا پاكيزه مي كند. انسان در اين حال يك قدم به سمت پاكيزه شدن روح نيز قدم بر مي دارد. بنابراين، اگر كسي تمام تن خود را همين حالا تميز كرده، اما اين كار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اينكه بخواهد تميز بشود و به سوي خدا برود انجام نداده باشد، عمل او اين نقيصه را دارد كه فقط تميز كردن جسم است نه تميز كردن جان. انساني كه مي خواهد در برابر خدا به حالت راز و نياز بايستد، بايد قبل از آن يك قدم به سمت پاكيزگي جان برداشته باشد و براي خدا وضو بگيرد. به قول حافظ:
دوش رفـــــتم به در مــــيكده خواب آلوده
خـــــرقه تر دامــن و سـجاده شـــــراب آلوده
آمـد افسـوس كـنان مـغبچه بـاده فــروش
گــــفت بــيدار شــو اي رهـــرو خـواب آلــوده
شسـت و شويـي كـن و آنـگه به خـرابـات خـرام
تــــا نــگردد ز تـو ايـن ديـر خــراب آلــوده
آن مي كه حافظ مي گويد، ميي است كه عقل را به خاطر داغي سر از دست آدمي نمي گيرد. مي عشقي است كه عقل را در راه پاكي و صفا مي گيرد. مسلم اين است كه در زبان عرفا، اصطلاح و كلمه "مي” براي تعبير از جهت شيفته كننده و شيوا و شيدا كننده شخص عاشق كمال و معنويت به كار رفته است.
شســت و شويـي كـن و آنــگه بــه خـرابات خــرام
تـــا نـگـردد ز تـــو ايــن ديـــر خـــراب آلــــوده
وضو، شست و شوي كردن و آنگه به مسجد و محل نماز خراميدن است. يك قدم به سمت پاكي معنوي برداشتن است. لذا، اگر كسي همين حالا نيز حمام رفته، بايد براي خدا وضو بگيرد تا يك قدم به خلوص و خدايي بودن نزديك تر شده باشد.
بنابراين، نمازگزارِ مسلمان، دست و صورت و سر و پا و نيز اندكي دل خود را تميز مي كند، آنگاه به محراب عبادت و بندگي مي رود. محراب مختص امام جماعت نيست، هر جا به نماز بايستيد همان جا محراب است . به جنگ شيطان و هوا و هوس رفتن ست. محراب، جايگاه مبارزه با خودپرستي و خودخواهي است.
باري، نمازگزار با اين توجه قلبي كه براي خدا نماز مي خواند، در محراب خويش مي ايستد و اولين كلمه اي كه مي گويد اين است: «الله اكبر»؛ خدا برتر و بزرگ تر است از همه چيز. توجه كنيد؛ با گفتن «الله اكبر» و بيان اين شعار بزرگ اسلام، يك مسلمان همه عظمت هاي ديگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مي كند. اين مسأله نياز به توضيح فراوان دارد؛ اما همان گونه كه عرض كردم اگر بخواهيم در اينجا درنگ كنيم از اصل بحث باز مي مانيم. انشاء الله تفصيل مطلب را به بعد موكول مي كنم و فعلاً به توضيح مختصري اكتفا مي كنم.
باور كنيد آدمي در زندگي غالباً در اثر مرعوب شدن يا مجذوب شدن دچار لغزش مي شود. آنان كه مي لغزند، يا مرعوب اند، يا مجذوب. به آنكه در برابر عظمت زيبايي و دلربايي چيزي مفتون شده و خود را باخته، مي گوييم مجذوب. به آنكه در برابر صفوت و سيطره قدرتي خود را باخته، مي گوييم مرعوب. آدمي كه خود را نبازد به اين زودي ها دچار لغزش نمي شود. اين يك نكته عالي اسلامي است. مسلمان حق ندارد در برابر هيچ چيز خود را ببازد. البته او به حكم اينكه انسان است از چيزهاي خوب خوشش مي آيد؛ اما خوش آمدن يك مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از كف دادن مطلب ديگر. اين دو معمولاً با هم خلط مي شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مي گويي در برابر اين ظواهر فريبنده حيات اين قدر پا روي همه چيز نگذار؛ مي گويد، مگر من آدم نيستم و دل ندارم؟ اين درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل داري، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببين اين چيزي كه تو از آن خوشت مي آيد تا چه اندازه برايت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببين اگر سودمند است از چه راهي مي تواني آن را به دست بياوري؛ از راه حلال يا حرام؟ از راه شرافت مندانه يا از راه غير شرافت مندانه؟ نكته در اينجاست:خود را نبازد.
مسلمان حق ندارد در برابر قدرت ها مرعوب باشدـهر قدرت انساني، يا هر قدرت طبيعيِ بالاتر از آن. معناي نماز آيات همين است. آدميزاد در موقع زلزله هاي سخت، خود را مي بازد. متأسفانه اين نماز را بد معني مي كنند. خيال مي كنند اسلام به مسلمان ها گفته موقع زلزله و گرفتن ماه و خورشيد و از اين قبيل، براي اينكه بلا برطرف شود نماز آيات بخوانند. اصلاً معناي نماز آيات اين نيست. اگر كسي ذره اي با روايات ما آشنا باشد مي فهمد كه معناي نماز آيات اصلاً اين نيست. معناي نماز آيات اين است: بشر ممكن است در برابر حوادث فوق العاده طبيعي خود را ببازد؛ اسلام مي گويد در اين هنگام فوراً بگو: «الله اكبر»؛ يعني اينها هيچ عظمت ندارد، خود را نباز!
اگر تاريخ اسلام را مطالعه كنيد مي بينيد شعار سربازان مسلمان در ميدان جنگ «الله اكبر» بود؛ يكمرتبه همه با هم مي گفتند «الله اكبر»، و پشت دشمن را به لرزه در مي آوردند.
بنابراين، من مسلمانم و نماز را شروع مي كنم: «الله اكبر» يعني من نه مرعوب چيزي هستم، نه مجذوب چيزي. خدا از همه چيز بزرگ تر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحيم
شما مي دانيدـ اين روزها معمول است و سابقاً نيز معمول بوده ـ كه وقتي مي خواستيد جايي را افتتاح كنند مي گفتند به نام نامي فلاني اينجا را افتتاح مي كنيم. در اسلام اين معنا قدغن است. هر كار به نام خداست. تنها خداست كه مي شود به نام او كاري را شروع كرد،جايي را افتتاح كرد،يا بنايي را بنيان گذاشت. مسلمان، همه كارش را تنها به نام خداي بخشايشگر مهربان آغاز مي كند.
الحمد لله رب العالمين : ستايش مخصوص خداست؛ خداي جهانيان.
تملق و چاپلوسي از عوامل فساد دو جانبه است. هم براي شخص متملق فساد روحي و پستي و دنائيت مي آورد، هم آن كسي را كه ديگران تملق او را مي گويند گمراه مي كند؛ يعني فساد دو جانبه دارد. مسلمان از هيچ كس ستايشگري نمي كند، گرچه قدرداني مي كند؛ مثلاً مي گويد فلاني مردي خدمتگزار است. اين، قدرداني و شكر است. انسان بايد سپاسگزار همه كس باشد. شما به من محبتي مي كنيد، من نيز مي گويم بسيار متشكرم. اين لازم است. تشكر، يعني سپاسگزاري در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبت كنيد و من بگويم متشكرم، بعد هم شروع كنم براي شما اوصاف حميده و خصال پسنديده اي را برشمارم كه يا هيچ يك از آنها در شما نيست، يا مقدار كمي در شما وجود دارد ولي من آن را چند برابر بكنم، اين عمل ستايشگر است.
تنها موجودي كه انسان مي تواند و شايد و بايد كه زبان به ستايش او بگشايد خداست، كه كمال مطلق است و هر چه درباره او بگوييم باز هم كم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشيد؛ از ايشان قدرداني، تشكر، سپاسگزاري بكنيد، ولي ستايشگري نكنيد. حمد و ستايشگري مخصوص خداي جهانيان است.
الرحمن الرحيم : خداي مهربان .
مالك يوم الدين: خدايي كه روز كيفر و پاداش دارد (توجه به معاد) .
اياك نعبد و اياك نستعين: بارالها! ما فقط تو را مي پرستيم و در برابر هيچ كس ديگر حالت پرستش نداريم و كمك هاي غيبي را فقط از تو مي خواهيم.
توجه بفرماييد، ما از همه چيز كمك مي گيريم؛ به اين معني كه يا فعاليت مي كنيم، يا معامله ميكنيم. تنها موجودي كه از او كمك مي گيريم اما نه به صورت معامله، خداست ـ و معني «اياك نستعين» همين است. مسلمان چشم طمع به هيچ كس ندارد؛ و گرنه از او استعانتي شرك آميز خواسته است. با ديگران يا به صورت كار و فعاليت روبرو مي شود، يا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع كمك هاي آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعي پستي است كه به روح بلند مسلمان نشايد.
آن روزي كه مسلمان كمك آقا منشانه از كسي بخواهد فقط حق دارد آن را از يك نفر طلب كند؛ آن هم خداست. اين گونه كمك خواستن، در منطق يك مسلمان منحصر به خداست.
اهدنا الصراط المستقيم: بارالها! راه راست را به ما بنما.
صراط الذين انعمت عليهم : راه مردمي كه نعمتت را بر آنها ارزاني داشتي و از نعمتت برخوردارند.
غير المغضوب عليهم: نه راه آنها كه به خشمت گرفتارند؛
و لاالضالين: و نه راهي كه گمراهان مي روند.
اين خواسته هاي اصيل يك مسلمان از خدا در هر نماز است . بعد از آن نيز مقداري قرآن ميخواند.
بسم الله الرحمن الرحيم. قل هوا الله احد؛ بگو خدا تنها يك خداست.
الله الصمد؛ خداي به تمام معنا كامل؛ خداي كمال مطلق.
لم يلد و لم يولد؛ خدايي كه نه زاده و نه زاييده شده.
و لم يكن له كفواً احد؛ و نه همتايي دارد.
نمازگزار وقتي كه اينها را مي گويد مفاهيم و تعاليم عالي اسلام را به خود تلقين مي كند. بعد ميگويد : الله اكبر (البته اين ذكر مستحب است)؛ به ركوع مي رود و خم مي شود. توجه كنيد! خم شدن يك مسلمان در برابر هيچ كس ديگر تعظيم نمي كند. مگر نه اينكه شما وقتي به حالت ركوع مي رويد مي گوييد سبحان ربي العظيم و بحمده؟ پاك باد خداي من كه بزرگ است و ستايش از آن اوست. گفتن اين جمله چه معنايي دارد؟ يعني: عظمتي كه مرا وادار به تعظيم كردن و خم شدن مي كند مخصوص خداست. پاك باد خدا كه من در برابر كسي جز او به حالت تعظيم خم نشوم.
تاريخ اسلام را بخوانيد. در موقعي كه پيغمبر(ص) و مسلمانها در مكه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده كمي كه دارند بر هستي و موجوديت خود مي ترسند، عده اي مسلمان به فرمان پيغمبر، براي اينكه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مكه خشك شود، دستور ميگيرند به حبشه مهاجرت كنند. هفتاد و چند نفر بتدريج ـ و نه در يك نوبت ـ به حبشه آمدند. وقتي به حبشه مي آيند، نجاشي پادشاه حبشه به آنان پناه مي دهد. قريش هم يكي دو نفر مأمور با هدايا و تحف پيش نجاشي مي فرستند و درخواست مي كنند كه اينان را از خاك خود بيرون كن و دستور بده به سرزمين پدري و مادري و وطن آباء و اجدادي و مقدسات ملي خود را زير پا گذشتهاند. مي گويد من كه نمي دانم؛ بايد اينها بيايند تا ببينم حرف حسابشان چيست؟
قرار مي شود در فلان روز كه بار عام است، به چند نفر، يا به همه اين عده اي كه به عنوان پيروان محمد (ص) به پايتخت حبشه آمده اند، اجازه بدهند كه به حضور نجاشي امپراطور حبشه بيايند. نجاشي امپراطوري مسيحي است. به اين نكته توجه بفرماييد كه وقتي به اين مسلمان ها اطلاع ميدهند، مي گويند همه كه برويم فايده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را كه ارزندهترند به عنوان نماينده انتخاب مي كنيم تا بروند. يكي از آنها جعفر بن ابي طالب، برادر علي بن ابيطالبـ عليه السلام ـ است. قرار مي شود. اين دو نفر بيايند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شكايت نمايندگان قريش، در پيشگاه و حضور نجاشي دفاع كنند. وقتي جعفر و همراهش مي خواهند به تالاري كه نجاشي در آن روي تخت نشسته وارد مي شوند سرشان را راست مي گيرند و وارد ميشوند. دربارين نجاشي و مأمورين تشريفات در برابر نجاشي تا زمين خم مي شوند و به آنها ميگويند به خاك بيفتند. اما اينان اصلاً تكان نمي خورند. به آنها مي گويند مگر شما وحشي هستيد؟ مگر شما آدم نيستيد؟
داريد در برابر امپراطور حاضر مي شويد! اينان پاسخ مي دهند كه اي بيچارهها! ما اگر قرار بود به خاك بيفتيم اينجا نمي آمديم، ما اينجا آمديم تا در برابر انسان ها به خاك نيفتيم. جعفر و همراهش در چنين موقع حساس و خطيري حاضر نمي شوند در برابر نجاشي قد خم كنند.
بله ،اين است مسلمان! مسلمان در برابر هيچ كس تعظيم نمي كند. من حتي به بچه هاي كوچك خودم كه گاهي از سر تقليد از ديگران مي خواهند به من يا مادرشان احترام بگذارند و تعظيم كنند گفته ام مبادا حتي در برابر من تعظيم كنيد؛ در برابر هيچ كس تعظيم نكنيد. من هم شخصاً تاكنون در برابر هيچ كس تعظيم نكرده ام و نخواهم كرد. من مسلمانم، مسلمان كه در برابر كسي تعظيم نميكندـ : سبحان ربي العظيم و بحمده. بعد بر مي خيزد و به خاك مي افتد. عده اي در برابر بزرگان به خاك مي افتند، اما مسلمان در برابر خدا به خاك مي افتد و مي گويد : سبحان ربي الاعلي و بحمده. اگر قرار است عده اي در برابر متوسطين تعظيم كنند و در برابر بزرگ ترها به خاك افتند، باري من بزرگ ترين بزرگ ترها (الاعلي) و بالاترينِ بالاها خداست. پاك باد خداي بالاتر از همه كه من در برابر كسي جز او به خاك بيفتم.
اين يك ركعت نماز. حال واقعاً بگوييد، اگر مسلمان در هر روز پنج بار اين تمرين را بكند و اين سرود توحيد و يكتا پرستي را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مي فرماييد نماز چيست؟
ركعت دوم، سوم و چهارم نيز همين طور. حال به تشهد و سلام مي پردازيم. اشهد ان لا اله الي الا الله وحده لا شريك له؛گواهي مي دهم كه جز خداي آفريدگار جهان هيچ خدايي نيست و تنها او بي همتاست . و اشهدا ان محمداً عبده و رسوله؛ گواهي مي دهم كه حتي محمد(ص) نيز بنده و فرستاده خداست. اين شهادت را مي دهم تا مبادا من هم مثل پيروان مسيح، محمد (ص) را هم مرز خدا كنم. مسلمان هر روز چند بار اين جملات را مي گويد تا مبادا او هم به انحراف مسيحيت دچار شود. بعد هم براي اينكه معلوم باشد گر چه محمد خدا نيست، اما انساني است كه حقوقي بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مي فرستد: اللّهم صل علي محمد و آل محمد؛ يعني، درست گفتم محمد (ص) بنده خدا و پيغمبر خداست، اما حق پيغمبري و رهبري بر ما دارد؛ پس خدايا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته اين مستحب است): السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اي پيغمبر! بعد (خوب توجه كنيد): السلام علينا و علي عبادالله الصالحين؛ سلام بر ما و بر همه بندگان نيكوكار خدا.
مسلمان در هر نمازي پيوند دوستي با همه بندگان نيكوكار خدا را به خود تلقين مي كند. به عبارت ديگر، درود صلح بر بندگان نيكوكار و مسلمان را هر روز در نماز تكرار مي كند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر كساني اينجا هستند: السلام عليكم و رحمه الله و بركاته.
لبّ مطلب اين است كه نماز، سرود يكتاپرستي، كمال، فضيلت، و سرود حفظ شخصيت مسملمان است كه هر روز چند بار مي خواند.
اگر شما به سربازخانه برويد مي بينيد سربازان هر روز لااقل يك بار سرود سربازي مي خوانند. اگر علت ين مسأله را بپرسيد، مي گويند براي اينكه بايد روح فداكاري در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقين است. تلقين عامل زنده نگه داشتن روح فداكاري و جانبازي در سرباز است.
اسلام نيز مي گويد نماز سرود توحيد است؛ سرود كمال و فضيلت است و مسلمان در هر روز بايد در چند نوبت آن را بخواند تا روح يكتا پرستي و كمال و فضيلت در او زنده بماند. اين معني نماز است. حالا در مي يابيد كه چرا خداوند به پيغمبر (ص) مي گويد نمازرا در ميان مسلمانان ترويج كن؛ چون نماز از عوامل پيشگيري از فساد است. چون نماز روح ايمان را تقويت مي كند، و ايمان هر قدر تقويت بشود فساد كم مي شود. از اين بالاتر: «و لذكر الله اكبر»؛ نماز ياد خداست ـ كه اين لذتي بالاتر است . در قرآن كريم درباره نماز خصوصياتي آمده است:
(3)
اين آيه درباره اوقات نماز است. علاوه بر آن، بر مسلمان ها تأكيد شده است كه نماز را محترم بشماريد: حفظوا علي الصلوات و الصلوه الوسطي؛ مواظب نماز باشيد، بخصوص نماز ميانه. نماز ميانه، يا نماز صبح است كه غالباً به خطر نزديك است، يا نماز ظهر است كه ميان روز است. نماز صبح ميان شب و روز است و نماز ظهر نماز ميان روز است. يكي از اين دو نماز ميانه ـيا شايد هر دوـ در خطر است. آن در خطر خواب، اين در خطر كار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.
در اواسط نضج اسلام در مدينه، و بلكه به يك معنا مي شود گفت در اواخر آن ، شهر طائف مدتي در محاصره مسلمان ها بود ولي فتح نشد. پيغمبر (ص) نيز برگشت. اصل طائف بود كه بالاخره نميشود و بايد فكري كرد. چند نفر سفير پيش پيغمبر فرستادند. مي دانيد پيغمبر(ص) از آن سفرا كجا پذيرايي كرد؟در مسجد مدينه. گفت براي اين سفرا خيمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. يك نفر را هم مأمور پذيرايي از آنها كردـ گر چه اين سفرا كافر بودند. اين سفيران مردم طائف آمدند به پيغمبر (ص) گفتند يا محمد! حقيقت اين است كه ما احساس كرديم نمي توانيم در كنار مسلمان ها بدون پيمان و عهدي زندگي كنيم. آمديم كه در زير لواي تو باشيم.
فرمود،بفرماييد مسلمان شويد و به زير لواي اسلام بياييد. گفتند ما مسلمان مي شويم؛قبول ميكنيم كه خدا هست و اين بت ها را كنار مي گذاريم. قبول هم مي كنيم كه تو پيغمبري و ماليات و مانند آن هم مي دهيم. فقط از تو خواهش داريم كه نسبت به دو مطلب درباره ما آسان بگيري و سخت نگيري. پيغمبر در مورد هر يك از طوايف كه مسلمان مي شدند به خود آنها دستور مي داد بروند و بتخانه ها را خراب كنند. آنان به پيغمبر گفتند ما را از اين مأمورتي معاف بدار؛ خودت هر كس را اصلاح مي داني بفرست تا بتخانه ها را خراب كند. اما بت هبل در ميان عوام ما خيلي ارزش دارد؛ آن را فعلاً چند سالي دست نزن تا مردم عادت بكنند،بعد هر كاري مي خواهي بكن. پيغمبر (ص) فرمود، اينكه من چند سال بگذارم كه نمي شود؛ اما اينكه خود شما بت ها را نشكنيد و من كسي را بفرستم قابل اجراست. اين را قبول كرديم؛ اما شرط دوم چيست؟ گفتند شرط ديگر اين است كه ما مسلمان مي شويم ولي نماز نمي خوانيم. پيغمبر فرمود: لا خير في اسلام ليس معه الصلوه؛ اسلامي كه با تمرين روزانه آن، يعني نماز، همراه نباشد خير و بركت و اثري ندارد. يعني اينكه اگر مسلمان شويد اما نماز نخوانيد براي ما قابل قبول نيست. در روايات هست: الصلوه عمود الدين ، ان قبلت قُبل ما سواها و ان رُدَّت رُدَّ ما سواها؛ نماز ستون دين و تمرين دينداري است.
عده اي مي پرسند خيلي ها هستند،نمازشان ترك نمي شود، اما نادرستي هم مي كنند؛ مال مردم را هم مي خورند، دروغ هم مي گويند؛ خيانت هم مي كنند. پاسخ اين اشكال چيست؟ با جواب دادن به اين مسأله بحث امشب را تمام مي كنم. جواب و حل اين مطلب اين است كه برادر عزيز و خواهر عزيز! هر كسي مقداري كمال و فضيلت ومقداري هم بي كمالي و بي فضيلتي دارد. كامل مطلق فقط خداست. آن آدمي كه مي بينيد نماز مي خواند اما دروغ هم مي گويد و خيانت هم ميكند، اگر نماز نمي خواند از ديوار مردم هم بالا مي رفت. اثر نماز خواندن او اين است كه از بيشتر شدن فساد او و فساد شدنش تا حدودي جلوگيري مي كند؛ و اين غنيمت است. ما معمولاً به اين اثرها توجه نمي كنيم.
تقريباً سه سال پيش بود كه با مردي آشنا شدم. او قبلاً از دوستان و هم پياله هاي يكي از الوات درجه اول تهران بود؛ ولي هنگامي كه وي را ديدم به مردي نسبتاً حسابي تبديل شده بود و خيلي هم با آن هم پياله اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان كس سالها با هم همپياله و همكار و همه كاره بوديم، اما من در عالم لوطي منشي يك كار را مي كردم و آن اينكه، طبق آن تربيت قبلي كه داشتم، نماز را مي خواندم. مي گفت، به خدايت و به جدت مصطفي (ص) قسم، پيش تو اعتراف مي كنم اين كه حالا مي بينيد من وضعم با آن دوستم فرق دارد، ـ زن دارم، بچه دارم، كاسب شدم، به زندگي ام مي رسم، سرم به راه راست است و كار خير هم انجام مي دهم ـبه عقيده خودم مرهون همان نماز دست و پا شكسته اي است كه مي خواندم. اين اعتراف يك مرد درباره خود است. اين يعني همان نماز كم خاصيت. البته، نماز كامل آن است كه انسان را از همه ناپاكي ها پاك كند؛ اما نماز ناقص نيز انسان را از مقداري از ناپاكي ها پاك مي كند يا دور نگه مي دارد و كمي به او مصونيت مي دهد. خوب توجه كنيد، حداقل معناي اين كه يك آدم در سر وقت پا مي شود و نمازش را مي خواند چيست؟حداقل مطلب اين است كه اين آدم كلمه وظيفه را مي فهمد ـ و اين خود يك كمال است. البته، چه بهتر كه نمازي بخوانيم پاك كننده؛ نمازي بخوانيم كه نشاط دهندهروح و روشن كنندهقلب باشد. ولي نمي توان به كسي گفت چون نماز تو واجد آن ويژگي متعالي نيست آن را رها كن. بالاخره نماز او پيوندي ميان او و اسلام، ميان او و كمال و فضيلت برقرار ميكند؛ولو پيوندي خيلي باركي و نازك و كم اثر. هر چه اين پيوند بيشتر باشد، بهتر است.
اميد دارم با اين معنا و مفهومي كه براي نماز عرض كردم، از امشب نماز در چشم بصيرت ما و در پيش همه ما قيمت ديگري پيدا كند. اميدوارم پدران و مادران به سهم خود بكوشند به بچه ها با همان زباني كه مي فهمند اين معاني را در حدود فهمشان ياد دهند و اميدوارم ما نيز بزودي امكاناتي پيدا كنيم و در آينده نزديك اين فرصت نصيب شود كه در مسجد نيز زمينه اي براي فهماندن آن مطالب، مخصوصاً به كودكان، فراهم شود.
گفتارهاي شهيد بهشتي، بنياد شهيد بهشتي بهار 1384»
نظر شما