سپهبد قرنی؛ از ولادت تا شهادت
روز سوم اردیبهشت 1358 تيمسار وليالله قرهني اولين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران به دست عوامل گروه فرقان در منزل خود به شهادت رسيد.
در بررسي زندگي خصوصي و اجتماعي/ سياسي بعضي از شخصيتها، اعم از متقدمين و متأخرين، گهگاه به چهرههايي برميخوريم كه با وجود موقعيتهاي ممتاز و مطرح در زمان حيات خويش، زندگي و عملكردهايشان در هالهاي از ابهام و در پارهاي موارد، حتي در تاريكي قرار گرفته و همين ابهام، تبيين تاريخچه حياتشان را براي محقق و پژوهشگر تاريخي تا حدود زيادي سخت و مشكل ميسازد. شهيد سپهبد محمدولي قرني- نخستين رئيس ستاد ارتش پس از پيروزي انقلاب اسلامي- يكي از همين چهرههاست. با اين وجود، با تلاش زياد و كمك گرفتن از دوستان و همكاران، توانستيم بعضي از زواياي تاريك و پنهان زندگي اين شهيد بزرگوار را روشن كنيم و براي نسل حاضر و نسلهاي آينده، در اختيار علاقهمندان قرار دهيم. آنچه در پيميآيد، حاصل اين تلاش است.
تولد و تحصيلات
شهيد قرني در سال 1292 خورشيدي، در خانوادهاي متوسط الحال از منظر مادي و در عين حال با روحيه مذهبي، در تهران به دنيا آمد. وي سومين فرزند خانواده بود. پدرش، ميرزا آقاخان نام داشت و از مديران مخابرات تهران بود. به هنگام خردسالياش، پدر چند سالي به شيراز منتقل شد و خانواده در شيراز اقامت داشت و مجدداً به تهران بازگشتند. اما پدر، در راه بازگشت، در آباده بيمار شد و به سبب همان بيماري از دنيا رفت. به هنگام فوت پدر، شهيد قرني ده سال بيش نداشت. خانوادهاش يك سال در اصفهان اقامت گزيد و وي تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان گلبهار اصفهان به اتمام رساند. پس از بازگشت به تهران، تحصيلات متوسطهاش را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد و در دبيرستان نظام ارتش به پايان رساند. در سال 1309 وارد دانشكده افسري شد و در سال 1313 با درجه ستوان دومي، در رسته توپخانه فارغالتحصيل گرديد. وي از هوش و استعدادي سرشار برخوردار بود، چنان كه در دبيرستان نظام، ميان 32 تن از همكلاسان خود- كه همه برگزيده بودند- نفر دوم و در دانشكده افسري هم با معدل 68/17 نفر سوم شد. (نوروزي فرسنگي، 1383)
صداقت و پاكدامني از ويژگيهاي بارز آن شهيد است. يك فرم ارزشيابي خدمتي از ايشان در پروندهاش باقي است كه خود مؤيد اين ادعا ميباشد. فرم مذكور در سال 1324 تنظيم شده و چهل و سه خصوصيت اخلاقي و رفتاري در آن ارزشيابي شده است. در تمام موارد در جدول فرم پيشگفته، نسبت به ايشان نظريه درحد عالي داده شده. اين امر نشانگر ميزان صداقت، درستي، پاكي و خلوص اوست كه تربيت عالي وي را ثابت ميكند، اين خصوصيات تا پايان زندگي در وجود شهيد باقي بود، بهطوريكه از وي شخصيتي ستودني ساخته بود، طوري كه حتي در موارد بازجويي، كسي به خود اجازه نميداد نسبت به ايشان اسائه ادب روا داشته و يا گستاخي كند. مشاغل مهمي كه شهيد قرني در طول خدمت خود عهدهدار بوده و از خلاصه وضعيت خدمتياش استخراج شده، نقطه پاياني است بر اين دوره از زندگاني وي.
مشاغل مهم: كفيل فرمانده گردان 2 هنگ 4 توپخانه، فرمانده گردان 105، رئيس ركن دوم ستاد مركز تعليماتي آمادگاه، فرمانده پارك توپخانه لشكر 2 ، رئيس ركن سوم لشكر 2 مركز، رئيس ستاد لشكر 2، معاون اداره دوم سررشته داري ارتش، فرمانده تيپ مستقل رشت، رئيس ركن دوم و معاون ستاد ارتش. وي داراي امتيازاتي به اين شرح بوده است: آجودان مخصوص شاه و داراي نشان لياقت درجه 2 و 3، نشان همايون درجه 2، نشان دانش درجه 2 و 3، نشان افتخار درجه 3 و 1 و شش ماه ارشديت. همچنين تشويقاتي چون: تقدير در فرمان همگاني ارتش (3 نوبت)، تقدير در دستور قسمتي و كتبي (43 نوبت) نيز داشته است.1
زندگي خدمتي شهيد قرني
چنان كه پيش از اين گفته شد، شهيد قرني در طول سالهاي خدمت خود (1313- 1337)، يعني حدود 24 سال، مصدر خدمات و مشاغل مهمي بوده كه در تمامي اين مشاغل، شايستگي و لياقت خود را به نمايش گذاشته . آخرين سمت ايشان پيش از اخراج از ارتش، رياست ركن 2 و معاونت ستاد ارتش بوده است. اين شغل، باتوجه به موقعت زماني و وضعيت ارتش پس از كودتاي 28 مرداد 1332، شغل بسيار مهمي بوده كه هركس قادر به تصدي آن نبوده است.
پس از كودتاي 28 مرداد 1332
خورشيدي و تغييرات همه جانبه در كشور، ارتش نيز دستخوش تغييرات زيادي شد كه
از جمله آنها روي كار آمدن افسراني همچون تيمور بختيار، كيا، علوي مقدم و
... بود كه افرادي فاسد، متملق، چاپلوس، سر سپرده و خود فروخته بودند و
سرانجام، با وجود برخورداري از همهگونه امكانات و امتيازات، به ولي نعمت
خود نيز خيانت كردند، وجود اين اشخاص، آزادي عمل آنان و آنچه از فساد و
تباهي انجام ميدادند، براي افسر خوش نام، پاك و درستي چون قرني قابل تحمل
نبود. شغل حساس قرني ايجاب ميكرد تا وي بنا به مسئوليتي كه داشت، چهره
حقيقي اين اشخاص را به شاه بنماياند و او را از آنچه اينان ميكردند، آگاه
سازد.
اما شاه كه خود با حمايت و پشتيباني اين افراد، در جريان كودتاي 28
مرداد به ايران بازگشته و مجدداً به سرير قدرت نشسته بود، طبيعتاً حاضر
نبود استدلال قرني را بپذيرد؛ چه آنكه ميدانست اگر باز هم تخت سلطنت وي
تهديد بشود، افرادي نظير بختيار و امثال وي- به خاطر منافع فردي خودشان-
دوباره او را به قدرت باز خواهندگرداند. از اين رو، قرني در وضعيت بدي
قرار گرفته بود. از يك سو منويات درونياش را براي شاه آشكار و از سوي
ديگر، خود را به دشمنان معرفي كرده بود. در اين ايام قرني، باوجود تصدي شغل
معاونت ستاد ارتش، حداقل بهعنوان مخالف امراي ارشد نظام شاهنشاهي، آن هم
در سطح ارتش خود را نشان داده بود.
ولي او از اين حوادث و اتفاقات كوچكترين ترسي به خود راه نميداد و چون خود را در جبهه حق ميديد، اطمينان به پيروزي حق و نابودي باطل داشت. حوادث و رويدادهاي بعدي، قرني را در انجام آنچه ميخواست، مصممتر كرد. او به اين نتيجه رسيده بود كه بايد اين شجرة خبيثه را از ريشه قطع كرد و برای این کار پيشبينيهاي لازم را نيز انجام داد. سرانجام وي تصميم گرفت تا نيت خويش را عملي سازد. وي معتقد بود كه «شاخه نظامي ناراضيان آماده است... اقدامات در ارتش با من؛ اغلب افسران جزء، از ستوان دومي تا سرهنگ دومي ناراضي هستند...» (نوروزي فرسنگي، 1383)
اقدام سرلشكر قرني، كودتا بود و ظاهراً از همه جوانب هم شرايط فراهم شده بود، اما در شگفتي تمام كودتا «لو» رفت و اغلب قريب به اتفاق عواملش، از جمله سرلشكر قرني دستگير شدند. در كتابي تحت عنوان «ماجراي كودتاي سرلشكر قرني» (صفحه 60)، مطلبي است با عنوان «چه كسي توطئه قرني را فاش ساخت؟» در اين مطلب آمده است: به زعم دكتر مارك گاز يو روسكي2 سه پاسخ براي اين سؤال متصوّر است كه عبارتنداز:
1- عوامل داخلي كشور، سپهبد بختيار، سپهبد كيا، سپهبد علوي مقدم، يعني افسران وفادار به شاه و دشمنان سرسخت سرلشكر قرني؛
2- انگليسيها نقش اصلي را در افشاي كودتا به عهده داشتهاند؛
3- آمريكاييها پس از اطلاع از چگونگي كودتا، خود عامل افشاي آن بودهاند.
در پايان اين گمانهزني، نويسنده خاطر نشان ميسازد كه اينگونه اظهار نظرها مستدل نيست و هنوز دليل استواري براي تأييد آن ارائه نشده است. (نوروزي فرسنگي، 1383)
البته شايد پاسخ چهارمي هم براي اين پرسش وجود داشته باشد. با مطالعه دو كتاب «شبه خاطرات» و «كاروان عمر» كه اولي نوشته دكتر علي بهزادي و دومي به قلم اسفنديار بزرگمهر است، به اين پاسخ ميرسيم.
دكتر علي بهزادي در كتاب خود موسوم به «شبه خاطرات» آورده است كه در سال 1336، نيمه شبي سيدضياءالدين طباطبايي، يكي از عوامل اصلي كودتاي انگليسي سوم اسفند 1299 خورشيدي و مهرة سر سپردة دولت بريتانيا ، پس از يك تماس تلفني با دربار، خود را به آنجا ميرساند و حدود ساعت سه بعد از نيمه شب، با شاه ملاقات ميكند(3) . وي ضمن اين ملاقات به شاه ميگويد كه يك كودتا در پيش است، منتهي بايد قول بدهيد كه اولاً از من نپرسيد چه كسي اطلاعات كودتا را در اختيارم گذاشته و دوم اينكه هيچ يك از عوامل كودتا را اعدام نكنيد! خلاصه اينكه شاه موضوع را خيلي جدي تلقي كرده و به طباطبايي قول ميدهد و او هم نام پادگان مورد نظر را كه عمليات كودتا از آنجا آغاز ميشد براي شاه فاش می کند و شاه هم اقدامات بعدي را پيميگيرد.
اگر اين مطلب (مراجعه طباطبايي به دربار و صحبت با شاه دربارة كودتا) درست باشد، باتوجه به ارتباط طباطبايي با انگليسيها، گمانه دوم، يعني نقش انگليس در افشاي كودتا (كه چندي بعد فاش شد و قرني و بزرگمهر و عدهاي دستگير شدند) امكان بيشتري پيدا ميكند.
عدهاي هم در تحليلهاي خود چنين آوردهاند كه قرار بوده اين كودتا با موافقت آمريكا انجام شود، حتي جان فاستر دالس، وزير امور خارجه وقت و مقتدر آمريكا هم در جريان آن قرار داشت، ولي در نهايت اين انگليسيها بودند كه جريان كودتا را به شاه خبر دادند و با تعقيب و دستگيري پيكي (بزرگمهر) كه قرني به آتن فرستاده بود، ماجرا فاش شد. حتي اين شايعه نيز وجود داشت كه روسها از جريان مطلع شده و با توجه به اينكه اين كودتا نهايتاً به سود آمريكاييها تمام خواهد شد، براي رفع خطر و همچنين جلب نظرشاه، موضوع را به اطلاع وي رساندهاند. هرچه بود، قرني و همكاران و همفكرانش دستگير و محاكمه شدند. در آغاز صحبت از اعدام قرني بود، ولي بعداً بنا به عللي كه هنوز كاملاً معلوم نشده، مانند اينكه حقيقت وجودي لو دهندگان كودتا روشن نشده، دادگاه، سرلشكر قرني را به اخراج از ارتش و سه سال حبس محكوم كرد. وي در اسفند 1339 از زندان آزاد شد و از آن پس شديداً تحت مراقبت امنيتي قرار داشت.
بهطور خلاصه، چگونگي ماجراي طرح كودتاي منسوب به شهيد قرني چنان كه بايد روشن نشده و تحليل تاريخي درستي درباره آن صورت نگرفته است.
قدر مسلم در مدت سه سالي كه قرني
در زندان (دور اول) به سر برده، با روحانيان مخالف نظام شاهشاهي دوستي و
رابطه نزديك پيدا كرد. به اين سبب بود كه پس از حوادث 15 خرداد 1342 و به
دنبال دستگيري و زنداني شدن امام خميني (ره)، در بهمن همان سال، سرلشكر
قرني نيز براي دومين بار، به اتهام داشتن رابطه با آيتاللهطالقاني و بعضي
از روحانيان، از جمله آيتاللهالعظمي محمدهادي ميلاني، زنداني شد. پس از
چندماه كه در زندان قزلحضار به سر برد، در سال 1343 به زندان قصر منتقل
شد تا دوران محكوميت خود را در آنجا بگذراند. وی پس از پايان محكوميت سه
ساله خود، در ديماه 1345 از زندان آزاد شد. البته رفت و آمد و ارتباطهايش
تحت كنترل شديد ساواك قرار داشت. از اينرو، با احتياط زيادي عمل ميكرد و
اجازه نميداد نقطه ضعفي از او بگيرند. اين وضعيت تا آستانه انقلاب اسلامي
ادامه داشت، تا اينكه شهيد قرني در جريان انقلاب به نيروهاي انقلابي
پيوست.
به هنگام شكلگيري و گزينش اعضاي شوراي انقلاب كه از سوي حضرت امام خميني (ره) صورت ميگرفت و همگي از صافيهاي متعدد بايد عبور ميكردند، ايشان به عضويت اين شورا انتخاب شد. هرچند نه خودش و نه ديگران اين موضوع را حتي پس از مشخص شدن اسامي اعضاي شوراي انقلاب مطرح نكردند و تنها چندي پيش (1381 و در چاپ نخست كتاب «ناگفتههايي از زندگي سپهبد قرني» به قلم آقاي احمد نوروزي فرسنگي) موضوع عضويت شهيد در شوراي انقلاب عنوان و معلوم شد كه قرني بهعنوان عضو نظامي شوراي انقلاب، با تأييد حضرت امام (ره) در اين شورا حضور داشته است.
بعد از پيروزي انقلاب، بلافاصله، يعني روز 23 بهمن، سرلشكر قرني، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشكري به عنوان رئيس ستاد ارتش انقلاب، با حكم امام خميني (ره) منصوب شد. از اين تاريخ مرحله دوم خدمت نظامي وي آغاز ميشود، هرچند كه اين دوره 43 روز بيش نپاييد (23 بهمن 1357 تا 6 فروردين 1358)، شهيد قرني در اين دورة کوتاه نيز مصدر خدمات مهمي بود كه اجمالي از آن از نظر خوانندگان عزيز ميگذرد.
بخش دوم خدمت شهيد قرني در ارتش متعلق به دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي است. روز 23 بهمن 1357- به فاصله يك روز پس از پيروزي- شهيد قرني كه در شوراي انقلاب عضويت داشت، با حكم «رياست ستاد ارتش ملي اسلامي» وارد ستاد ارتش شد و بلافاصله كارش را شروع كرد. شرايط آن روز بهگونهاي بود كه قرني ناگزير بود در چند جبهه مبارزه كند. گروهكهاي ضدانقلاب كه بعدها خبث طينت آنان براي مردم مشخص شد، ضدانقلاب كه به صورت رسمي در برابر انقلاب اسلامي موضع گرفته بود و كساني كه دوستدار انقلاب بودند، ولي ندانسته با ارتش و وجود آن مخالف ميورزيدند، شعار شيطاني انحلال ارتش، آن هم با توجه به امكاناتي كه گروهك ها در اختيار داشتند و پشتوانه محكمي كه از سوي استكبار جهاني ضدانقلاب داخلي را مورد حمايت قرار ميداد، چيزي بود كه قرني و همفكرانش بايد با آن مبارزه ميكردند.
ماجراي حزب دمكرات كردستان و
گروهك كومله، مسلح بودن ضدانقلاب در منطقه حساس كردستان و خلع سلاح پادگان
مهاباد كه موجب شد ضدانقلاب پادگان لشكر 28 سنندج را در محاصره خود بگيرد و
فرمانده لشكر (سرهنگ صفري) را وادارد تا در تلويزيون سنندج حاضر شده و از
كاركنان لشكر بخواهد خود را تسليم كنند و ... از جمله مواردي است كه فردي
مانند قرني، بهعنوان رئيس ستاد ارتش ملي اسلامي بايد در برابرش ايستادگي
ميكرد. در اظهارات تمامي كساني كه دربارة شهيد قرني صحبت كردهاند، شجاعت،
شهامت، صداقت و راستي و درستي از خصائص بارز وي شمرده شده و همگان بر اين
قول متفق هستند كه او فردي مؤمن، انقلابي، وطندوست و عاشق كشورش بود.
شهيد
قرني مسئوليت خود را بهخوبي ميشناخت و ميدانست كه در آن شرايط خطير و
حساس چه وظيفهاي در برابر ارتش و چه وظيفهاي در مقابل انقلاب و رهبر آن
بر عهده دارد. اواخر اسفند 1357 ماجراي حمله به پادگان سنندج از سوي
ضدانقلاب كردستان پيش آمد. به دنبال آن تعدادي از اعضاي شوراي انقلاب به
سنندج سفر كردند تا با ضدانقلاب (حزب دمكرات) به مذاكره بپردازند. شهيد
قرني با كمك نيروي زميني و هوانيروز، بهرغم خطرات زيادي كه وجود داشت،
توانست لشكر را از محاصره نجات دهد.
اقدامات نظامي قاطعانه شهيد قرني مورد قبول دولت موقت نبود و از طرفي شهيد قرني هم حاضر نبود روش نظامي خود را كه مخالفت با مماشات بود، عوض كند. لذا وي استعفاي خود را نوشت، به قم برد و تسليم حضرت امام (ره) كرد. امام (رحمهاللهعليه) نيز با استعفاي شهيد قرني مخالفت كرده و از او خواستند كه به تهران باز گردد و به مسئوليت خود ادامه دهد. چندي بعد از اين اتفاقات، مرحوم مهندس بازرگان شهيد قرني را به دفترش دعوت كرد. در اين ملاقات بازرگان به قرني گفته بود كه استعفايش را پذيرفته است. شهيد قرني گفته بود كه استعفايش را به امام داده، نه به نخستوزير! آقاي بازرگان گفته بود كه امام استعفاي شما را پذيرفتهاند.
شهيد سرلشكر قرني با شنيدن اين حرف به دفترش تلفن كرده و با امير سرلشكر هادي شادمهر (معاونش) صحبت كرده و ميگويد كه ديگر به محل كارش نخواهد آمد. (نوروزي فرسنگي، 1383)
به اين ترتيب بخش دوم خدمت شهيد قرني پس از گذشت 43 روز پرماجرا و پرتنش، در ششم فروردين 1358 به پايان رسيد. پيدا نيست كه آيا پس از استعفاي شهيد قرني از رياست ستاد ارتش، باز هم عضويت ايشان در شوراي انقلاب پابرجا بود، يا نه. قدر مسلم اينكه با اين كنارهگيري از خدمت، قرني در حقيقت خانهنشين شد و شرايط بهگونهاي بود كه ضد انقلاب داخلي و گروهكهاي حاضر در صحنه انقلاب، چه در دوران خدمت و چه در دوران خانهنشيني شهيد قرني، با سوء استفاده از فرصت پيش آمده، به ترور شخصيت وي پرداختند. از آنجا كه با كمال تأسف كسي از حريم شخصيت و وجهة شهيد قرني دفاع نكرد، دشمنان تا توانستند در مطبوعات و رسانهها از وي و عملكردش در طول دوران خدمت (پس از انقلاب) بد گفتند و او را به باد انتقاد گرفتند. شهيد قرني، فارغ از همه بدگوييها و انتقادها، در خانه نشست و منتظر سرنوشت خويش شد. اين انتظار براي قرني كه حالا در سن نزديك به 70 سالگي، بيش از چهل سال مبارزه را پشت سر نهاده بود، زندان رفته بود و شكنجههاي جسمي و روحي فراوان را از سر گذرانده بود، فقط بيستوهشت روز به درازا كشيد؛ يعني تا روز سوم ارديبهشت 1358.
شهادت
ترور شهيد سرلشكر محمدولي قرني به گروهك تروريستي فرقان نسبت داده شده و اين گروهك نيز مسئوليت اين جنايت بزرگ را به گردن گرفته است. گروهك فرقان چنان كه بعدها مشخص شد، يك گروه تروريستي آلت دست بيگانگان بود. يك گروه محارب با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي كه در قالب تروريسم هدايت شده از جانب مثلث سيا، صهيونيسم و ساواك، حملات خود را عليه روحانيت مبارز و چهرههاي ارزشمند نظام جمهوري اسلامي ساماندهي ميكرد. گروهي كه خطر نفوذ افكار التقاطي و مادي آنها در بين جوانان، بهويژه دانشجويان، از سوي استاد شهيد آيتاللهمطهري حدود دو سال پيش از انقلاب، يعني از بدو تشكيل گروهك مذكور احساس شده بود. (نوروزي فرسنگي، 1383)
ترورهاي زيادي به اين گروه نسبت داده شده و فرقان عامل از ميان رفتن افراد زيادي بوده است، ازجمله ترور شهيدانی چون قرني، مطهري، حاجي طرخاني، محسن بهبهاني، حاج مهدي عراقي، آخيم لايپ (آلماني)، قاضي طباطبايي و دكتر مفتح كه تمامي در سال 1358 صورت گرفت، بخشي از كارنامه سياه گروهك فرقان را تشكيل ميدهد. ترور شهيد سرلشكر قرني، نخستين جنايت گروهك تروريستي فرقان است. روز سوم ارديبهشت 1358، ساعت 1130 سرلشكر محمد ولي قرني كه در منزل شخصياش (خيابان وليعصر فعلي) به سر ميبرد، به هنگام مراجعه به حياط منزل، از بيرون ساختمان (احتمالاً از ساختمانهاي روبهرو) مورد هدف قرار گرفت. صداي فرياد قرني كه ميگفت «سوختم»، «سوختم» همسرش را كه داخل ساختمان بود، به حياط كشاند و وي با پيكر غرقه در خون قرني كه ميان حياط افتاده بود، روبهرو شد. (مجله صف، 1359) ضارب شهيد سرلشكر قرني، يكي از اعضاي گروهك محارب و منحرف فرقان به نام حميد نيكنام بود كه دستگير و اعدام شد.
سخن آخر
دربارة شهيد والامقام، سرلشكر محمدولي قرني، چه در زمان پيش از پيروزي انقلاب و در دوران تصدي اداره دوم ستاد ارتش و چه پس از پيروزي، در زمان تصدي رياست ستاد ارتش انقلاب سخنان زيادي گفته شده و مطالب فراواني به رشته تحرير درآمده است. حرفها و نوشتههايي كه بيشتر از سر عناد و بغض بوده و كمتر از ماهيت منطقي و مستدل برخوردار است. اين مطالب چنان ضد و نقيض و از سر دشمني است كه اصولاً كشف حقيقت را بسيار مشكل ميسازد؛ بهگونهاي كه موضوع و سبب دستگيري و محكوميت نخست ايشان را درهالهاي از ابهام قرار داده، مانع از كشف حقيقت ميشود. واقعاً به درستي پيدا نيست كه آيا به راستي قرني طراح و مجري كودتايي در دوران نظام شاهنشاهي بوده و آيا وي اين طرح را در اختيار آمريكاييها قرار داده؟! اين با عقل سليم سازگار نيست كه يك افسر تحصيل كرده، در يك موقعيت بسيار حساس نظامي، با علم به اينكه آمريكا خود شاه را به قدرت باز گردانده، پس چگونه ميتواند عامل سرنگونياش باشد و منافع آمريكا از طريق در قدرت ماندن شاه تأمين ميشود، دست به اشتباهي چنين فاحش بزند.
به ديگر سخن، همانطور كه در طول اين نوشتار بارها گفته شد، محكوميت و زنداني شدن شهيد قرني، حداقل در بار نخست بهگونهاي است كه به سادگي و با مستندات فعلي نميتوان دربارهاش قضاوت كرد و يا به تجزيه و تحليل آن پرداخت. طرفه اينجاست كه عين همين حالت و وضعيت نيز در جريان ترور و شهادت ايشان به چشم ميخورد. وي نخستين شهيد انقلابي پس از پيروزي است كه از طريق «ترور» به شهادت رسيده است. عامل ترور وي گروهكي است كه ترورهاي بعدياش نشان ميدهد كه كمتر خصوصيات و ويژگيهاي مشتركي ميان شخصيت نخستين فردي كه ترور شده، با شخصيتهاي ترور شده بعدي وجود دارد.
قرني، يك نظامي است و قدر مسلم اينكه ايدئولوگ نظام نيست، درحاليكه شهيد مطهري و شهيد مفتح، هردو روحاني و ايدئولوگ نظام جمهوري اسلامي هستند. يا چه وجه تشابهي- غير از انقلابي بودن و وفاداري به نظام و امام- ميان قرني و حاج مهدي عراقي و حاج طرخاني وجود دارد؟
با اين اميد كه در آينده پژوهشگران تاريخي، با استفاده از مستندات و مدارك تازه و جديد بتوانند تمام ابهامات را مرتفع سازند و پرده از رازهاي ترور نخستين شهيد انقلاب اسلامي بردارند. انشاءالله.
منابع و مأخذ:
1- نوروزي فرسنگي، احمد، ناگفتههايي از زندگي سپهبد قرني، ج دوم، تهران: زهد، 1383.
2- سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران (دفتر سياسي).
3- مجله صف، ارگان ارتش جمهوري اسلامي ايران، شماره 125، ارديبهشت 1359.
4- سازمان عقيدتي سياسي ارتش، آرشيو (مركز اسناد).
پينوشتها:
1- ظاهراً امتيازاتي چون آجودان شاه بودن و داشتن نشان لياقت، آن هم در يك نظام باطل، قطعاً داراي بار منفي است، اما در مورد شخصي همچون شهيد قرني كه بعدها به خاطر اعتقاد و ايمانش، به تمامي اين امتيازات و افتخارات پشت پا زده و زندان و محكوميت و خلع درجه را به جان خريده، بيانگر بيارزش بودن چنين امتيازاتي است.
2- استاد علوم سياسي دانشگاه لوئيزيانا؛ در ميان پژوهشگران غرب داراي ويژگيهاي منحصر به خود است. عمده تحقيقات وي پيرامون رويدادهاي سياسي ايران از دهه 1320 تاكنون صورت گرفته و يكي از كارشناسان برجسته مسائل ايران به شمار ميرود. فارغ از حسابگريهاي سياسي روز تحقيقات خود را انجام ميدهد و دولت آمريكا را زير سؤال ميبرد.
3- سید ضیاءالدین طباطبائی پس از كودتاي مذكور مدت سه ماه رياستالوزرايي را به عهده داشت و كابينهاش به كابينه سياه معروف شد و با اشاره احمدشاه و توسط رضاخان سردار سپه از ايران اخراج گرديد. وي تا سال 1323 خورشيدي در فلسطين به كشاورزي اشتغال داشت و سپس به ايران بازگشت و نماينده مجلس شد و بعدها به سناتوري رسيد.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی