شهيد قرنى گفت:آقاى ظهيرنژاد! همين الان بايد برويد ...
متن كوتاهي را كه مي خوانيد، با همه ايجاز و اختصار نشان از موقعيت شناسي و درك لحظات حساس از سوي شهيد قرني و به جز آن، داشتن شناخت عميق از بزرگان و نيروهاي بالقوه انقلاب – همچون زنده ياد ظهير نژاد - دارد.
زنده ياد امير سرلشكر قاسم على ظهيرنژاد يكى از فرماندهان عالى رتبه ارتش بود كه در سال 1303 در اردبيل متولد شد.
وي سال 1330 براى تحصيل وارد دانشكده افسرى شد اما بعدها به دليل فعاليت هاى ضد طاغوتى در ، دوران ستم شاهى از ارتش اخراج و در سال 1357 پس از پيروزى انقلاب اسلامى با دعوت حضرت امام خمينى(ره) دوباره به ارتش بازگشت.
ظهيرنژاد همزمان با آغاز ناآرامى هاى كردستان در سال 1358 ، فرماندهى لشكر 64 اروميه را برعهده گرفت و يك سال بعد در سال 1359 با درجه سرتيپى به فرماندهى ژاندارمرى و نيروى زمينى ارتش مفتخر و در 9 مهرماه 1360 نيز به سمت رياست ستاد مشترك ارتش منصوب شد.
او در سال 1366 به درجه سرلشكرى نايل و در 6 آبان 1368 رياست گروه مشاوران نظامى فرماندهى كل نيروهاى مسلح را برعهده گرفت. امير سرلشكر قاسم على ظهيرنژاد در 21 مهرماه سال 1378 بر اثر سكته مغزى درگذشت و در بهشت زهرا(س)، به خاك سپرده شد.
اما ماجراى انتصاب ظهيرنژاد به فرماندهى لشكر 64 اروميه توسط شهيد قرنى در نوع خود جالب و گوياي وجهي از شخصيت و منش والاي آن شهيد بزرگوار محسوب مي شود. ماجرا از اين قرار است كه زمانى كه شهيد قرنى به رياست ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي منصوب شد، با مرحوم ظهيرنژاد تماس گرفت و او را به دفترش احضار كرد. همان طور كه در ابتداي اين نوشته اشاره كرديم، مرحوم ظهيرنژاد در اين زمان – مقارن روزهاي اول پيروزي انقلاب - به دليل اعتقادات و مبارزات چندين سال هاش در همان پيش از انقلاب، مجبور به بازنشستگى در ارتش شده و در يك شركت خصوصى كار مى كرد و البته وضعيت اقتصادى خوبى هم داشت.
زمانى كه مرحوم ظهيرنژاد به دفتر شهيد قرنى رفت، شهيد قرنى به او گفت: آقاى ظهيرنژاد، اوضاع كردستان و غرب كشور اصلاً امن و خوب نيست و ممكن است اين اوضاع به استان آذربايجان غربى هم برسد. با توجه به اين كه شما در اروميه خدمت كرده ايد، مى خواهم شما را به فرماندهي لشكر اروميه منصوب كنم.
ظهيرنژاد در جواب شهيد قرنى گفت: من سا لها قبل در آنجا خدمت كرده ام و الان همه افراد عوض شده اند و ممكن است آن ها را نشناسم. در اين زمان بود كه شهيد قرنى به مرحوم ظهيرنژاد گفت « وطن » و « اسلام » به شما احتياج دارد، شما فرزند اسلام و اين آب و خاك هستيد.
تيمسار ظهيرنژاد نيز قبول كرده و مى گويد: فقط چند روز به من فرصت دهيد تا با شركتى كه در آن مشغول به كارم، تسويه حساب كنم و تعهداتم را انجام دهم.
اما شهيد قرنى قبول نكرده و به وى متذكر مى شود كه: « دقت كنيد! اسلام و وطن الان به شما احتياج دارد .»
ظهيرنژاد پاسخ مى دهد: باشد، من به خانه مى روم و وسايلم را جمع مى كنم و صبح مى آيم.
شهيد قرنى دوباره به او خيره مى شود و مى گويد : من به شما مى گويم كشور الان به شما احتياج دارد، شما مى گوييد فردا مى آييد؟ همين الان بايد برويد. ظهيرنژاد جواب مى دهد كه دخترم در خانه تنهاست، من نمى توانم او را تنها بگذارم.
شهيد قرنى هم راننده خود را صدا مى كند و به او مى گويد: همين الان به خانه من مى رويد و همسرم را سوار اتومبيل مى كنيد و به خانه آقاي ظهيرنژاد مى رويد و دختر ايشان را سوار مى كنيد و به خانه من مى بريد.
سپس رو به ظهيرنژاد كرده و مى گويد: شما هم همين الان با اولين پرواز به اروميه خواهيد رفت. پس از اين ماجرا بود كه بلافاصله سرلشكر قاسم على ظهيرنژاد براى فرماندهى لشكر 64 ، به اروميه اعزام شد و بعد نيز خدمات وافري را كه در دفاع مقدس شاهد بوديم از خود با يادگار گذاشت؛ روحش شاد.
منبع:
خبرگزاری فارس
ماهنامه شاهد یاران، شماره82