وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت، پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

ماه از دل شکسته خواهر خبر گرفت

مثل هلال خم شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت

پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

تنهاتر از بقیع به دورش طواف کرد

خاکی که آسمان تو او را به بر گرفت

خواهر چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت

وقتی سراغ داغ تو را از جگر گرفت

از شش جهت نشانه گرفتند عشق را

تابوت تیرخورده دلش را سپر گرفت

این داغ، مدتی ست در این خاک مانده است

این شعله سال هاست که در خشک و تر گرفت

می سوخت شعر و راز نگهدار عشق بود

خواهر همیشه قافله سالار عشق بود


منبع: از آن زنان اساطیری : گزیده اشعار کنگره ملی زنان عاشورایی/نشر شاهد/ 1395

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده