ناگفته هایی از آبادان در روزهای انقلاب و جنگ؛ مسجد مهدی موعود(عج) شهادتگاه آبادان است
وی ادامه داد:در جریان روزهایی که به پیروزی انقلاب نزدیک می شدیم دیگر من آنقدر بزرگ شده بودم که در فعالیت های انقلابی حضور داشتم در آن دوران داشتن ماشین تایپ جرم بود چون به وسیله آن مبارزین، اعلامیه های امام(ره) را تایپ می کردند و ساواک سخت با داشتن این وسیله برخورد می کرد و همه ماشین تایپ ها را جمع می کرد در آن موقع من دوستی داشتم به اسم ناصر دریس که وی نابینا بود و در مدرسه باغچه بان آبادان درس می خواند. بچه های نابینا برای اینکه بتوانند تکالیف مدرسه شان را انجام دهند مجاز به استفاده از ماشین تایپ بودند .من اعلامیه های امام (ره) را به ناصر می دادم و او آنها را تایپ می کرد و با ابزاری ابتدایی آنها را تکثیر می کردیم و بین مردم پخش می کردیم.
این مبارز دوران انقلاب در مورد نحوه مبارزاتش
گفت: با دوستام برنامه ریزی می کردیم و گروهی عمل می کردیم تا اگر ساواک ما را دستگیر کرد نتواند گردن یک نفر بیاندازد و حتی از مغازه
دار ها می خواستیم کارتن های خالی را جلوی مغازه هایشان بگذارند تا ما آتش بزنیم. مراقب بودیم آسیبی به اموال مردم وارد نشود و تنها با بر افروختن آتش قصد تهیج
مردم را داشتیم که موثر هم بود.
وی بر تاثیر مسجد «مهدی موعود (عج)»در شکل گیری مبارزات دوران انقلاب تاکید کرد و ادامه داد: مسجد مهدی موعود(عج) مهترین مرکز شکل گیری تظاهرات دوران انقلاب در ابادان بود و در دوران دفاع مقدس این مسجد بیش از صد شهید به اسلام تقدیم کرده است .
غفاری در ادامه خاطر نشان کرد: اواخر انقلاب بود که تصمیم گرفتیم ساواک و شهربانی را تصرف کنیم با عده ای از دوستان به سمت ساواک حرکت کردیم اما در های ساواک بسته بود و چاره ای نداشتیم تا از دیوار های بلند ساواک بالا برویم من داوطلب شدم تا ازدیوار بالا بروم یکی از بچه ها که وزن زیادی داشت قرار شد برای من قلاب بگیرد تا من بالا بروم هر کار می کردیم این دوستمان جا خالی می داد بالاخره به زحمت زیاد از دیوار بالا رفتم و در را باز کردم. ناگهان صدای تیر کلت آمد. با باز شدن در ساواک مردم به داخل سازمان هجوم آوردند اما ساواکی ها آنجا را خالی کرده بودند وخود را در بین جمعیت مخفی کردند. بعد از تصرف ساواک به سمت شهربانی حرکت کردیم که وقتی رسیدیم دیدم که عده ای از روحانیون قبل از ما به آنجا رسیده بودندو شهربانی را تصرف کردند نیرو های شهربانی را دستگیر کردیم و به بازداشتگاه منتقل شدند و همه اسناد ساواک و شهربانی را درون پتوهای سربازی ریختیم و به حسینیه ی اصفهانی ها بردیم این حسینیه نیز یکی از مراکز مهم فعایت انقلابیون بود و افرادی همچون آیت الله جنتی و آیت الله مکارم شیرازی در آن سخنرانی می کردند و کسانی که در این حسینیه فعالیت داشتند اکثرا افراد متمکن شهر بودند واز دین و انقلاب پشتیبانی مالی انجام می دادند.
مسجد مهدی موعود (عج)
وی از روزهای بعد از پیروز انقلاب گفت: پس از پیروزی انقلاب آیت الله جمی دستور دادند تا پاسگاه های مرزی و ژاندارمری که خالی از نیرو بودند را حمایت کنیم من به پاسگاه کوشک رفتم و عده ای از دوستان نیز در پاسگاه 25 شهریور ،طلایه قدیم و طلایه جدید مستقر شدند در آن موقع هنوز بسیج و سپاه تشکیل نشده بود .تیمسار مدنی استاندار خوزستان بود و سخت مخالف حضور ما در پاسگاه های مرزی بود چون معتقد بود ما به اصول نظامی وارد نیستیم. در حالی که نیرویی وجود نداشت و من و دوستانم همگی دوره های نظامی را گذرانده بودیم. هر روز به مناطق مرزی سر می زدیم و با کیلومتر ماشین منطقه را چک می کردیم در آن موقع متوجه شده بودیم که عراقی ها کم کم دارند وارد مرز ایران می شوند این موضوع را با تیمسار مدنی در میان گذاشتیم اما وی نپذیرفت . پیکی برای ایت الله جمی فرستادیم و موضوع را با وی در میان گذاشتیم ایت الله جمی تاکید کردند پاسگاه ها را خالی نکنیم و هرامکاناتی لازم باشد ایشان در اختیارمان قرار می دهد.
این رزمنده از روزهای پر التهاب اول جنگ سخن گفت و اذعان کرد: من روز ها برای دفاع به منطقه شلمچه می رفتم و شب ها بر می گشتم آبادان وقتی آتش جنگ به درون شهر ها کشیده شد در کنار جنگیدن با دشمن به کار تخلیه و کمک مردم عادی شهرهای آبادان و خرمشهر می پرداختیم و زنان و کودکان و افراد مسن را با ماشین از شهر خارج می کردیم .
وی ادامه داد :آن موقع ما امکانات و مهماتی نداشتیم گاهی شبها به یک منطقه نظامی می رفتیم و با کمک یک سرباز وظیفه، شبانه مقداری مهمات می بردیم برای سپاه .آن سرباز تاکید داشت که کسی متوجه نشود چون اگر بنی صدر می فهمید ممکن بود این سربازان را اعدام کند.
غفاری تصریح کرد در جریان این مبارزات و نبردها
از ناحیه نخاع مجروح شدم و نذر کردم که اگر خوب شوم تا آخر جنگ در جبهه به نیرو
های اسلام خدمت کنم: من مدتی در کمیته امداد امام خمینی (ره) فعالیت می کردم. با
شروع جنگ کمیته در برنامه ریزی و پشتیبانی ادغام شد با لطف خدا بهتر شدم و
برای قسمت پشتیبانی اعزام شدم .البته ما در خط مقدم به رزمنده ها خدمت می کردیم
مثلا تانکر چرخدار داشتیم و درون آن یخ و خاکشیر و شکر می ریختیم و حدود 50 کیلومتر
که از حرکت می کردیم و به خط مقدم می رسیدیم و به رزمنده ها شربت خاکسیر
خنک می دادیم که در آن وضعیت جنگی به نظر غیر ممکن می آمد.
حتی در منطقه فاو که در محاصره بود برای رزمنده ها هر روز حلیم تازه درست می کردیم. یادم هست آقای عسگر اولادی رییس کمته امداد امام خمینی از امام(ره) نقل قول می کردند که امام سراغ حلیم هایی را که درفاو درست می شد را گرفته بودند و فرمودند ادامه بدهید و در مجموع هر چه در توان داشتیم برای خدمت و سلامت و بالا بردن روحیه سربازان اسلام انجام می دادیم و سعی می کردیم که روحیه رزمنده ها را حفظ کنیم و خدمات مناسبی به آنها عرضه کنیم.
وی در پایان گفت: بعد از اتمام دفاع مقدس من به عنوان رییس کمیته امداد امام خمینی (ره) آبادان مشغول به فعالیت شدم .در دوران جنگ دختران 12 -13 ساله بسیاری به ناچار ازدواج کرده بودند و حالا که جنگ تمام شده بود با داشتن چهار یا پنج بچه در حالی که دیگر سرپرست و همسری نداشتند به آبادان برگشته بودند من نامه ای به آیت الله هاشمی رفسنجانی که در آن موقع رییس جمهور بودند نوشتم و از ایشان درخواست کردم تا امکاناتی برای این زنان سرپرست خانوار تهیه کنند و در پی این درخواست توانستیم هزار و 200 واحد خانه ویلایی برای این افراد مهیا کنیم تا مشکلاتشان کمتر شود .
انتهای پیام/ همازحلی