غزلی در وصف شهید شاعر احمد زارعی
شب تیره گون و ابر زمستانی
ما، مانده ایم و دیده بارانی
کز داغ هجر یار سفر کرده
این جمع را گرفته پریشانی
یاری که بود مظهر حقگویی
یاری که داشت مشرب عرفانی
احمد، که بود دینِ محمد را
بهتر ز جان خود به نگهبانی
همرزم پرتوان شهیدان بود
نک رفت پیش جمله به مهمانی
ای، بازوی سلاح و قلم با تو
قوت گرفته روز سرافشانی
برخاسته فتنه و غم بی تو
برخیز، تا که فتنه بخوابانی
برخیز، تا ز پای فتد دشمن
ای شرزه شیرِ بیشه ربانی
برخیز، تا قلم نکند زاری
ای عندلیب ملک سخندانی
برخیز، تا غمین نشود دفتر
ای دفترت نشان مسلمانی
ای قهرمان عرصه جانبازی
ای پر هنر نژاده ایرانی
کافیست نیم خنده شیرینت
کاین چشمها به سوگ، نگریانی
ای شمع انجمن، ز چه خاموشی؟
ای مه چه شد که نور نیفشانی؟
ای روح تابناک، قرینت باد
فضل و عطا و رحمت یزدانی
هر دم تو را هزار تحیّت باد
ای رفته زی خدای به مهمانی
زان بوستان هزار «چمن» گل چین
ای بی شمار کرده گل افشانی
زمان گل سرخ/ (مجموعه شعر دفاع مقدس)/ محمدرضا یاسری (چمن تهرانی) 1390