مجموعه خاطرات شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد (6)؛ طلوع
سهشنبه, ۰۶ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۶
نوید شاهد: با قطرات زلال اشک، از فراق، حبس، مظلوميت و شهادت با امام سخن گفت. متواضعانه سر خم کرد، و بوسة عشق بر دستان نحيف و پر مهر و محبت استاد زد. با اين ديدار کوتاه، رنجِ ساليان دراز دوري از رهبر را فراموش و خود را براي فتح نهايي آماده کرد.
ديدار محبوب
با فرار شرمآور شاه، قافلهسالارِ کاروان پيروزي، پس از پانزده سال تبعيد در 12 بهمن 1357 قدم به ايران اسلامي گذاشت.
علماي بزرگي در استقبال از امام بر قدومش، شاخههاي گل نثار کردند. با آمدن امام اشک شوق از ديدگان سيد سرازير شد وبا آرزوي عمر طولاني براي قبله احرار، دوست داشت، لحظاتي در کنارش باشد.
با گذشت چند روزي به قصد مدرسه علوي از مشهد راهي تهران شد.
با آمدن به تهران, با خوشحالي مسير خيابانها و کوچهها را پشت سر گذاشت. دقايقي بعد خود را در مدرسه علوي ديد. با آرامي قدمهاي باقيمانده را داشت. با هر قدمي تپش قلب سيد بيشتر و بيشتر ميشد. و خاطرهاي از دوران رنج 15 ساله را به ياد ميآورد. آرام در کنار امام زانوي ادب زد. اشک شوق از ديدگانش باريدن گرفت.
با قطرات زلال اشک، از فراق، حبس، مظلوميت و شهادت با امام سخن گفت. متواضعانه سر خم کرد، و بوسة عشق بر دستان نحيف و پر مهر و محبت استاد زد. با اين ديدار کوتاه، رنجِ ساليان دراز دوري از رهبر را فراموش و خود را براي فتح نهايي آماده کرد.
صبح صادق
پايانِ شب ظلمت نزديک بود. روزهاي 20 و 21 بهمن چون پلي، معبر فجر صادق شد ، و 22 بهمن در آغوش گرم فاتحان سحر قرار گرفت.
هاشمينژاد يکي از فرماندهان فتح خاکريز خصم، در روز 22 بهمن در حال سخنراني در قائمشهر بود. که خبر تصرف راديو، تلويزيون و تصرف پادگانها، بياندازه او را خوشحال کرد.
با پيوستن به ارتش به مردم، راديو اعلام داشت "اينجا صداي جمهوري اسلامي ايران است" اين همان وعده الهي بود که عمري پاي سيد را به مبارزه حقطلبانه کشيده بود.
حق داشت بيش از هر زماني خود را بر قله شادي ببيند. با مشاهده نصرت خدايي رو به قبله، پيشاني بر زمين گذاشت و سجده شکر بجاي آورد.
تداوم پيروزي و حفظ طعم شيرينآن، وظيفهاي بود که او در آن موقعيت خطير احساس کرد.
دسيسه
با درخشش خورشيد انقلاب ، در 22 بهمن، فرصت طلبان تماشاگر، با غنيمت شمردن موقعيت، قصد تعرض به پادگان و لشکر 77 خراسان براي جمعآوري اسلحه را داشتند.
"هاشمي نژاد در حفظ و نظم شهر و حفظ پادگان نقش بسزايي داشت او به اتفاق آقاي واعظ طبسي توانستند پادگان مشهد و پادگان لشگر 77 را از دستبرد افراد فرصت طلب دور نگهدارند. و سلاحها را حفظ کنند. و شهر را آرام نگه داشته و اداره نمايند."
مبارزه با دينفروشان
اسلام ناب محمدي که منادي آن عالمان انقلابي چون امام خميني بودند، مرگ استعمار در کشورهاي اسلامي را فرياد ميزد:
سالها بود که به منظور توجيه حضور چپاولگران، دينهاي جديدي! چون وهابيت در عربستان، و بهائيت در ايران و (که پيامبران نامقدس آن فرستاده آمريکا و انگليس بودند!) آفت جان مسلمانها شده بود.
در زماني که مبارزه با شاه جلاد، تنها راه مستقيم اسلام به شمار ميرفت، تأسيس انجمن مبارزه با بهائيت، مأموريت جديد شاه بود، تا کانال مبارزه، به سراب دروغين هدايت شود.
در رأس انجمن، کساني بودند که دخالت در سياست را براي توجيه عملکرد شاه حرام ميدانستند. اما پس از انقلاب به يکباره سياستمدار شدند تا از موقعيت مناسب! ، مروج افکار باطل خويش و سرباز بدون يونيفرم آمريکا باشند.
هاشمينژاد با شناختي که از نزديک با آنها داشت، عملکرد باطل آنها را قبل از انقلاب هوشيارانه تحت نظر داشت. در زماني که سيد زير شکنجهها شاه،امام زمان را فرياد ميزد، آنها سر به آستان دربار شاه براي ظهور امام زمان، اعتقاد به ترويج فساد و ظلم داشتند!
وقتآن فرا رسيده بود که فريادگر فضيلت، پتک سخن را بر سر فريبکاراني فرود آورد که در لباس دين، محو آن را خواستار برودند.
هاشمينژاد با آگاهي از تأييد امام خميني، در سال 1358 پا به عرصه مبارزهاي جديد نهاد. انجمن حجتيه در آن سالها با چهرهاي مقدس مآبانه مورد تأييد خيلي از سادهلوحان موجه!بود، اما سيد با افشاگري، پرده فريب از چهرة حجتيان! برکشيد. اما چه مصلحتي در کار بود که امام با سکوت چندين ساله، زماني عليه انجمن موضعگيري کرد که چندين سال از موضعگيري هاشمينژاد گذشته بود.
ليبراليسم
از روزي که دانشجوي سرگردان کتابهاي هاشمينژاد را از استاد دانشگاه دريافت کرد، مدتي گذشته بود.
افکار ليبراليسم بيش از هر زمان ديگر خود را در اجتماع نشان ميداد، با شکست مهدي بازرگان در دولت موقت، ليبرالها هنوز بر کرسي قدرت تکيه داشتند. دانشجو دوست داشت از مواضع سيد در برابر ليبراليسم اطلاعاتي بدست آورد.
استاد را در فرصت مناسب ديد سؤال کرد:
ـ استاد، بفرماييد طرفداران ليبراليسم در ايران چه عقايدي دارند؟
استاد با کمي تأمل گفت:
ـ ليبرالها با مصاديقي چون مهدي بازرگان و بنيصدر (رئيس جمهور وقت) با افکاري سازشکارانه مبارزه را تا زماني که خطرساز نباشد قبول دارند.
با اعتقاد به اصل جدايي دين از سياست، خود را بزرگترين سياسمتدار مي دانند معتقدند نبايد روحانيت دخالتي در سياست و حکومت داشته باشند و بايد فقط به امور ديني مردم رسيدگي کنند!
دانشجو که هنوز ابهاماتي داشت از استاد توضيح خواست. دکتر سري تکان داد و گفت: آنها با اينکه مسلمانند مليگرايي و تعصبهاي جاهليت محور فکر آنهاست، همان چيزي که حکام عرب، به جاي اسلامي کردن مبارزات ضد اسرائيلي آن را عربي خواندند و تا امروز هم پيروز شدند.
دانشجو با علاقه از مواضع هاشمينژاد در برابر ليبرالها پرسيد که استاد جواب داد:
"ليبرالها زماني براي رسيدن به قدرت با حمايت بوقهاي استعماري به فکر تشکيل کميته دفاع از حقوق بشر در ايران افتادند. چند نفر از سران آنها نزد هاشمينژاد به مشهد رفتند، تا او را به قبول عضويت در اين کميته راضي کنند. سيد که دست آنها را از پيش خوانده بود گفت: آقايان! دير به فکر افتادهايد! مردم با يافتن راه خود، فريب نيرنگهاي شما را نخواهند خورد و هرگز به شما که اصولاً حرف و خواست مردم را نفهميديد اعتماد نخواهند کرد".
دانشجو به عنوان آخرين سؤال پرسيد: لطفاً نمونه ديگري بياوريد دکتر ادامه داد:
"شخصي به نام احمد طاهرزاده وابسته به جبهه ملي از طرف دولت موقت، استاندار خراسان شد. و در سايه حمايتهاي او منافقين در مشهد جان گرفتند.
هاشمينژاد، در مانبر و مکانهاي سخنراني با آشکار ساختن خط انحرافي احمدزاده تا جايي پيش رفت که در روز جمعه چهارم آبان 1358 در مسجد گوهرشاد پرده از جنايات وي برداشت.
شرکت کنندگان، در پايان سخنراني با ريختن به خيابانها شعار دادند "استاندار جنبشي اعدام بايد گردد
احمدزاده پس از اين حادثه از استانداري خراسان برکنار شد.
در مسير خورشيد
عشق هاشمينژاد به رهبري، در اطاعت از وليفقيه جلوه ميکرد. خانة دلش با ياد امام، مصفا ميگشت، و گفتار و کردارش آيينة قلب امام بود. در صحبت از امام ميگفت: "اگر روزي خطر متوجه امام شود، و ما به قيمت از دست دادن جان خود، توان رفع خطر را داشته باشيم، در آن صورت چقدر از سر و جان گذشتن آسان است".
اين سخن پروانة عاشق بود که در ره عشق به رهبر، آرزوي فنا در سر داشت. شکر نعمت ولايتفقيه بر زبان و دلش جاري بود. با شناخت کامل از امام او را صاحب کرامت ميدانست.
چند حبه قندي که به دستانِ مبارک امام تبرک شده بود، به نيت شفا نزد خود نگه ميداشت. با بيمار شدن شخصي از نزديکان، حبه قند را به او ميداد و ميگفت: اين به دستان مبارک امام متبرک شده است
نظر شما