می گفت عملیات فقط برای رضای خدا باشد
هنوز عمليات باشكوه طريق المقدس آغاز نشده بودكه ديدم دكتر مجيد بقايي در گوشه
اي براي تني چند از برادران سخن مي گويد در آن زمان سن وسال زيادي نداشتم.
كنجكاو شدم تا صحبتهاي او را بشنوم.
وي گفت: قرار است امشب به طرف چزابه برويم وبايد طي 24ساعت منطقه را بطوركامل
شناسايي كرده واز وضعيت دشمن با خبر شويم .اطلاعاتمان را كامل كرديم به مسئولان
رده بالا تحويل مي دهيم تا عمليات بزرگي را براي فتح بستان ومناطق اطراف آن
طراحي كنيم.
برادرها نيت كنيد وعمليات فقط براي رضاي خدا باشد، چون ممكن است دراين مأموريت
برنگرديم وبه شهادت برسيم. خلاصه چند نفركه مسئوليت داشتند دست به دست هم داده
وسوگند خوردندكه فعلاً سخني از اين عمليات نگويند تا دستور حمله صادر شود.
در آن لحظه نگاه مجيد به من افتادكه به گفتگوي آنان گوش مي دهم. آرام به نزد من
آمدوگفت: حميد چرا اينجايي؟ گفتم: خودت چرا اينجايي؟ مگر خبري هست؟
خب ما مسئوليم ديگه بايد بنشينيم وجلسه بگيريم. من هم گفتم: فكر كردم مي خواهيد
به دشمن شبيخون بزنيد وخواستم همراهتان باشم.
سردار با شنيدن اين جمله لبخندي زدو گفت:
خدا شما را حفظ كند با اين روحيه اي كه براي فداكاري داريد اين را بگويم كه در
آينده نزديك خبر خوشي را مي شنويد. واز همين الان با اين روحيه ي بالاي برادران
پاسدار نويد مي دهم كه انشاء اله ايران اسلامي در اين جنگ پيروز است.
او بعد از خداحافظي به اتفاق چند پاسدار جان بر كف به شناسايي رفته وسالم
برگشتند وحاصل اين گونه زحمات عمليات موفقيت آميز طريق المقدس بود
راوي: يوسفعلي حميدي