وجودش برایمان روحیه بخش بود
چهارشنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۰
نوید شاهد: عباس از همان ابتدای آشنایی مان، خصوصیات خاص و روحیه بسیار با طراوتی داشت. هنوز چهره شاد او را به یاد دارم. همیشه عادت داشت اسم کوچک بچه ها را با جان صدا بزند. شوخ طبعی و لبخند نمکینش خستگی را از تن همه ما بیرون می کرد. وقتی نبود همگی احساس خلا می کردیم. روحیه مدیریتی بالایی داشت و اگر کسی مدتی با او بود، متوجه روحیه فرماندهی و مدیریت عالی او می شد.
می گوید: عباس، خصوصیاتی از خود نشان داد که همه فهمیدیم او آینده ای
درخشان در پیش دارد. باید اهل دل می بودی تا او را می شناختی. به عقیده من،
عباس در آن جا به اندازه یک فرمانده لشکر کار می کرد. با روحیه ای شاداب و
پر طراوت، مرتب مشغول کار و تلاش بود. همیشه هم تبسمی بر لب داشت. در آن
لحظه ها که ناامیدی، مساوی با از دست رفتن همه چیز بود، او به همه روحیه می
داد...
احسان درستکار، ابتدا درباره برخی خصوصیات رفتاری شهید کریمی می گوید:
عباس از همان ابتدای آشنایی مان، خصوصیات خاص و روحیه بسیار با طراوتی داشت. هنوز چهره شاد او را به یاد دارم. همیشه عادت داشت اسم کوچک بچه ها را با جان صدا بزند. شوخ طبعی و لبخند نمکینش خستگی را از تن همه ما بیرون می کرد. وقتی نبود همگی احساس خلا می کردیم. روحیه مدیریتی بالایی داشت و اگر کسی مدتی با او بود، متوجه روحیه فرماندهی و مدیریت عالی او می شد.
وی در ادامه به یکی از نظرات کاری شهید اشاره می کند:
عباس نظرات و پیشنهادات خاصی داشت، اولین تاکتیک عباس این بود که باید با مردم کردستان ارتباط خوبی برقرار کنیم.
نظرات شهید عربیان نیز شبیه نظرات عباس بود. این دو با لباس مبدل به میان مردم می رفتند و اطلاعات بسیار جالبی می آوردند. در مجامع ورزشی، نماز جمعه و جماعت شرکت می کردند و حتی یک جلسه قرائت قرآن تشکیل داده بودند که حرکت زیبایی در آن شرایط بود.
همرزم شهید عملیات آزاد سازی سنندج را برایمان شرح می دهد:
بعد از ماموریت بلوچستان، غائله ای در غرب کشور ایجاد شد. آثار و شواهدی بود که نشان می داد، اسرائیل قصد حمله به ایران را دارد. بلافاصله از طرف سپاه کاشان به غرب که کاملا در تصرف گروهک ها بود، اعزام شدیم. فقط دو نقطه در دست حزب الله بود. فرودگاه و پادگان سنندج.
این ماموریت تحت فرماندهی علی معمار بود که ماموریت حساسی به حساب می آمد. چند گروه از مارکسیست ها و منافقین به علاوه ی فرقه ی رزگاری در شهر حضور داشتند که همگی فعالیت نظامی داشتند و از سلاح های بهتری هم نسبت به ما برخوردار بودند. وقتی با هلیکوپتر وارد پادگان شدیم، همه خوشحال شدند.
شرایط سختی بود. هواپیماهای عراقی مدام در آسمان سنندج گشت می زدند، داوطلب و مهمات، به اندازه کافی نداشتیم. عباس داوطلب شد و چند قبضه آر.پی.جی آورد، اما روش کار با آرپی جی را بلد نبودیم. عباس آن قدر با آنها کار کرد تا روش کارشان را یاد گرفت و به ما هم آموخت. این ماموریت حدود 80 روز بی امان ادامه داشت و با فتح شهر سنندج به پایان رسید.
درستکار در ادامه می افزاید:
مدت کمی از تشکیل سپاه کاشان نگذشته بود که ماموریت خاصی در رابطه با حفاظت بیت حضرت امام (ره) در شهر قم پیش آمد. یک اکیپ از برادران سپاه، آماده اعزام شدند. من و عباس هم جزو آن گروه بودیم و به قم آمدیم. همان موقعی بود که حزب خلق مسلمان، فعالیت های پراکنده ای را در سطح کشور شروع کرده بود. اوج فعالیت این گروهک علیه نظام، موقعی بود که تحت عنوان حرکت های مردمی، عده ای از چندین شهر و به طور عمده، از شمال غرب کشور به قم آمده بودند و قصد اغتشاش و آشوب داشتند. بخصوص قصدشان شکستن قداست بیت رهبر کبیر انقلاب بود. به دلیل شرایط خاص سپاه و کمیته در قم، ما را به طرف آنجا حرکت داده بودند. نزدیک بیست یا بیست و پنج نفر بودیم و فرماندمان هم شهید معمار بود. این ماموریت حدود یک ماه طول کشید. اوج این ماموریت، حفاظت از در اصلی و فرعی و همچنین در مخصوص ورود و خروج حضرت امام (ره) بود. افتخار کمی نبود. بیشتر آنها که با هم آمده بودیم، بعد ها به شهادت رسیدند و عباس، یکی از آنهاست.
وی در بیان روحیه بالای شهید عباس کریمی می گوید:
نمی دانید در آن روزها چه شور و اشتیاقی از خود نشان می داد. واقعیاتی در آن روزها در وجود او دیدم که در وجود کمتر آدمی دیده ام؛ شجاعتف ایثار، تلاش و.... ندیدم یک لحظه خنده از لبانش دور شود. ما گاهی از شدت کار و سر پا ایستادن، دیگر توان نداشتیم؛ ولی عباس این گونه نبود. از همان روزها هم روحیه فرماندهی و مدیریت را در وجود او دیدم. با این که هنوز چند ماهی بیشتر از تشکیل نهادها نمی گذشت، ولی او طوری کار می کرد که انگار سالهاست که این کاره است. هر چه هم زمان می گذشت، این روحیه در او بیشتر نمود پیدا می کرد. با همین تلاش ها و روحیات بود که نقشه های حزب خلق مسلمان، نقش بر آب شد و ما بعد از یک ماه به شهرمان بازگشتیم.
احسان درستکار در پایان می افزاید:
عباس، خصوصیاتی از خود نشان داد که همه فهمیدیم او آینده ای درخشان در پیش دارد. باید اهل دل می بودی تا او را می شناختی. به عقیده من، عباس در آن جا به اندازه یک فرمانده لشکر کار می کرد. با روحیه ای شاداب و پر طراوت، مرتب مشغول کار و تلاش بود. همیشه هم تبسمی بر لب داشت. در آن لحظه ها که ناامیدی، مساوی با از دست رفتن همه چیز بود، او به همه روحیه می داد...
احسان درستکار، ابتدا درباره برخی خصوصیات رفتاری شهید کریمی می گوید:
عباس از همان ابتدای آشنایی مان، خصوصیات خاص و روحیه بسیار با طراوتی داشت. هنوز چهره شاد او را به یاد دارم. همیشه عادت داشت اسم کوچک بچه ها را با جان صدا بزند. شوخ طبعی و لبخند نمکینش خستگی را از تن همه ما بیرون می کرد. وقتی نبود همگی احساس خلا می کردیم. روحیه مدیریتی بالایی داشت و اگر کسی مدتی با او بود، متوجه روحیه فرماندهی و مدیریت عالی او می شد.
وی در ادامه به یکی از نظرات کاری شهید اشاره می کند:
عباس نظرات و پیشنهادات خاصی داشت، اولین تاکتیک عباس این بود که باید با مردم کردستان ارتباط خوبی برقرار کنیم.
نظرات شهید عربیان نیز شبیه نظرات عباس بود. این دو با لباس مبدل به میان مردم می رفتند و اطلاعات بسیار جالبی می آوردند. در مجامع ورزشی، نماز جمعه و جماعت شرکت می کردند و حتی یک جلسه قرائت قرآن تشکیل داده بودند که حرکت زیبایی در آن شرایط بود.
همرزم شهید عملیات آزاد سازی سنندج را برایمان شرح می دهد:
بعد از ماموریت بلوچستان، غائله ای در غرب کشور ایجاد شد. آثار و شواهدی بود که نشان می داد، اسرائیل قصد حمله به ایران را دارد. بلافاصله از طرف سپاه کاشان به غرب که کاملا در تصرف گروهک ها بود، اعزام شدیم. فقط دو نقطه در دست حزب الله بود. فرودگاه و پادگان سنندج.
این ماموریت تحت فرماندهی علی معمار بود که ماموریت حساسی به حساب می آمد. چند گروه از مارکسیست ها و منافقین به علاوه ی فرقه ی رزگاری در شهر حضور داشتند که همگی فعالیت نظامی داشتند و از سلاح های بهتری هم نسبت به ما برخوردار بودند. وقتی با هلیکوپتر وارد پادگان شدیم، همه خوشحال شدند.
شرایط سختی بود. هواپیماهای عراقی مدام در آسمان سنندج گشت می زدند، داوطلب و مهمات، به اندازه کافی نداشتیم. عباس داوطلب شد و چند قبضه آر.پی.جی آورد، اما روش کار با آرپی جی را بلد نبودیم. عباس آن قدر با آنها کار کرد تا روش کارشان را یاد گرفت و به ما هم آموخت. این ماموریت حدود 80 روز بی امان ادامه داشت و با فتح شهر سنندج به پایان رسید.
درستکار در ادامه می افزاید:
مدت کمی از تشکیل سپاه کاشان نگذشته بود که ماموریت خاصی در رابطه با حفاظت بیت حضرت امام (ره) در شهر قم پیش آمد. یک اکیپ از برادران سپاه، آماده اعزام شدند. من و عباس هم جزو آن گروه بودیم و به قم آمدیم. همان موقعی بود که حزب خلق مسلمان، فعالیت های پراکنده ای را در سطح کشور شروع کرده بود. اوج فعالیت این گروهک علیه نظام، موقعی بود که تحت عنوان حرکت های مردمی، عده ای از چندین شهر و به طور عمده، از شمال غرب کشور به قم آمده بودند و قصد اغتشاش و آشوب داشتند. بخصوص قصدشان شکستن قداست بیت رهبر کبیر انقلاب بود. به دلیل شرایط خاص سپاه و کمیته در قم، ما را به طرف آنجا حرکت داده بودند. نزدیک بیست یا بیست و پنج نفر بودیم و فرماندمان هم شهید معمار بود. این ماموریت حدود یک ماه طول کشید. اوج این ماموریت، حفاظت از در اصلی و فرعی و همچنین در مخصوص ورود و خروج حضرت امام (ره) بود. افتخار کمی نبود. بیشتر آنها که با هم آمده بودیم، بعد ها به شهادت رسیدند و عباس، یکی از آنهاست.
وی در بیان روحیه بالای شهید عباس کریمی می گوید:
نمی دانید در آن روزها چه شور و اشتیاقی از خود نشان می داد. واقعیاتی در آن روزها در وجود او دیدم که در وجود کمتر آدمی دیده ام؛ شجاعتف ایثار، تلاش و.... ندیدم یک لحظه خنده از لبانش دور شود. ما گاهی از شدت کار و سر پا ایستادن، دیگر توان نداشتیم؛ ولی عباس این گونه نبود. از همان روزها هم روحیه فرماندهی و مدیریت را در وجود او دیدم. با این که هنوز چند ماهی بیشتر از تشکیل نهادها نمی گذشت، ولی او طوری کار می کرد که انگار سالهاست که این کاره است. هر چه هم زمان می گذشت، این روحیه در او بیشتر نمود پیدا می کرد. با همین تلاش ها و روحیات بود که نقشه های حزب خلق مسلمان، نقش بر آب شد و ما بعد از یک ماه به شهرمان بازگشتیم.
احسان درستکار در پایان می افزاید:
عباس، خصوصیاتی از خود نشان داد که همه فهمیدیم او آینده ای درخشان در پیش دارد. باید اهل دل می بودی تا او را می شناختی. به عقیده من، عباس در آن جا به اندازه یک فرمانده لشکر کار می کرد. با روحیه ای شاداب و پر طراوت، مرتب مشغول کار و تلاش بود. همیشه هم تبسمی بر لب داشت. در آن لحظه ها که ناامیدی، مساوی با از دست رفتن همه چیز بود، او به همه روحیه می داد...
نظر شما