طرح ها و نبوغ شهید کریمی در کردستان بی نظیر بود
چهارشنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۲۲
نوید شاهد: بیشتر وقتها عباس لباس مبدل می پوشید و به مناطقی می رفت که محل حضور و اقتدار ضد انقلاب بود. به تنهایی هم می رفت. حالا که فکر می کنم، می بینم که چه کا رهای خطرناکی انجام می داد! با کمک همین شبکه های اطلاعاتی، تا عمق مواضع ضد انقلاب نفوذ می کردیم و در جریان آخرین اخبار و اطلاعات قرار می گرفتیم.
می گوید: با طراحی و نبوغ او بود که توانستیم عناصر طرفدار نظام را
در منطقه مریوان، سازماندهی و فعال کرده و شبکه های خبرگیری را تاسیس کنیم و
آن را گسترش دهیم و...
با تلاش او شبکه خبرگیری و سیعی طراحی شد؛ به نحوی که به محص ورود یک عنصر ضد انقلاب در منطقه، ما مطلع می شدیم؛ یعنی سپاه مریوان در هر روز، می دانست که ضد انقلاب طرح بعدی اش چیست و قبل از هر توطئه ای، آن را خنثی می کردیم.
وی به وظایف و مسئولیت های شهید عباس کریمی در عملیات آزاد سازی سنندج اشاره می کند:
مرداد ماه 1359 به لحاظ ناامن بودن منطقه و اشغال بیشتر مناطق توسط ضد انقلاب، وضعیت خاصی بر کردستان حاکم بود. به همین دلیل، با هلیکوپتر به مریوان اعزام شدیم. با عباس در یک هلیکوپتر بودیم. عملیات آزاد سازی سنندج به پایان رسیده بود و به خاطره احتیاج شدید به نیرو، داوطلب اعزام به مریوان شده بودیم. ما تنها در شهر و پادگان حضور داشتیم. اطراف شهر و پادگان در دست ضد انقلاب بود. حتی وقتی می خواستیم در مریوان، بین شهر و پادگان تردد کنیم، کمین می خوردیم. درشهر هم وضعیت مناسبی نداشتیم. شب ها جرات نداشتیم در شهر تردد کنیم. وضع بدی بود. از همان موقع ورود، مسئولیت شناسایی ضد انقلاب به عهده عباس گذاشته شد؛ کشف شبکه های جاسوسی آنان، شناسایی عناصری که در شهر داشتند، محل استقرار و مراکز پشتیبانی کننده آنان و... باید پس از شناسایی و کسب اطلاعات، جمع بندی مناسبی از آن به عمل می آمد.
حنطه ای، درباره یکی از طراحی ها و نبوغ شهید کریمی در مریوان می گوید:
در آن موقع، کسی آموزش خاص این کارها را ندیده بود، ولی عباس با درایت و روشن بینی، مسائل را پیش می برد. با طراحی و نبوغ او بود که توانستیم عناصر طرفدار نظام را در منطقه مریوان، سازماندهی و فعال کرده و شبکه های خبرگیری را تاسیس کنیم و آن را گسترش دهیم و...
با تلاش او شبکه خبرگیری و سیعی طراحی شد؛ به نحوی که به محص ورود یک عنصر ضد انقلاب در منطقه، ما مطلع می شدیم؛ یعنی سپاه مریوان در هر روز، می دانست که ضد انقلاب طرح بعدی اش چیست و قبل از هر توطئه ای، آن را خنثی می کردیم.
وی به تاثیر شبکه های اطلاعاتی در شناسایی مواضع ضد انقلاب اظهار می داد:
در همان روزها مجبور بودیم برای این که با منابع اطلاعاتیمان تماس برقرار کنیم، لباس مبدل بپوشیم و راهی شویم.
بیشتر وقتها عباس لباس مبدل می پوشید و به مناطقی می رفت که محل حضور و اقتدار ضد انقلاب بود. به تنهایی هم می رفت. حالا که فکر می کنم، می بینم که چه کا رهای خطرناکی انجام می داد! با کمک همین شبکه های اطلاعاتی، تا عمق مواضع ضد انقلاب نفوذ می کردیم و در جریان آخرین اخبار و اطلاعات قرار می گرفتیم.
همرزم شهید درباره شجاعت و جسارت شهید کریمی هم حرف هایی برای گفتن دارد:
تاکتیک های جنگی، اگر همراه با شجاعت و جسارت مجری آن نباشد، در عمل نتیجه جالبی به دست نمی دهد. ما در مورد عباس، این را می دیدیم؛ هم شجاعت و جسارت داشت و هم درایت و تیزبینی. به عنوان مثال، یک بار با هم رفتیم به منطقه ای که در دست ضد انقلاب بود. با یکی از سران آنها تماس برقرار شده بود و آنان محل قرار را آن جا تعیین کرده بود. تا یک جایی با ماشین رفتیم و بعد از آن، یک نفر راهنما ما را پیاده برد. در آن لحظه ها یقین داشتم که صد در صد اسیر می شویم؛ اما عباس مصمم این ملاقات بود. به یک ده رسیدیم. پنجاه، شصت نفر مسلح روی پشت بامها کمین کرده بودند. رفتیم به داخل جلسه. عباس با فرمانده آنها صحبت کرد و در همان حال، با قدرت و تحکم به او گفت که باید تسلیم شوی و ما تحقیق می کنیم اگر سابقه سوء دیگری نداشتی، امان نامه می دهیم و آزاد هستی.
او در ادامه به تسلیم شدن رئیس حزب دمکرات توسط شهید عباس کریمی هم اشاره می کند:
"محمود آشتیانی"، رئیس حزب دمکرات در منطقه مریوان بود. عباس مذاکرات مفصلی را با او شروع کرد. هدایت کار هم به دست خودش بود. در روزهای که فقط تا شعاع سه کیلومتر در اطراف شهر امنیت برقرار بود، عباس راه می افتاد و می رفت چهل کیلومتر آن طرف تر، با او ملاقات می کرد و بر می گشت. نتایج دیدارها و گفتگوها این شد که محمود آشتیانی تسلیم شود. تسلیم شدن او، ضربه بزرگی برای حزب دمکرات در منطقه بود.
حنطه ای، در ادامه اشاره ای به ضعیف شدن روحیه ضد انقلاب بعد از دستگیری محمود آشتیانی هم می گوید:
در زمانی که حاکمیت جمهوری اسلامی در کردستان ضعیف بود و شب ها جاده ها و شهر ها در دست ضد انقلاب بود و در روز، اگر می خواستی در جاده ای تردد کنی، باید به ستون حرکت می کردی یا تامین هوایی می شدی، این حرکت، ضربه بزرگی در صف ضد انقلاب محسوب می شد. محمود آشتیانی همراه چهل، پنجاه نفر از نیروهایش تسلیم شدند. اسلحه هایشان را تحویل دادند وبا هدایت خود عباس، اعلام آمادگی کردند و علیه ضد انقلاب وارد عمل شدند.
این ها، بارها و بارها در رادیو مریوان مصاحبه کردند و به افشاگری پرداختند. با پخش مصاحبه ها، روحیه ضد انقلاب به شدت سست و ضعیف شد و جایگاه حزب دمرکات در مریوان- که یک زمان جایگاه والایی بود- از بین رفت. عده دیگری تسلیم شدند و کسانی که در صدد بودند به این ها بپیوندند، ناامید و سر شکسته شدند. همین کار موجب حرکت های دیگری در منطقه شد...
همرزم شهید کریمی، به تسلیم شدن یکی دیگر از سران ضد انقلاب هم می گوید:
ارتفاع قوچ سلطان در منطقه مریوان از موقعیت استراتژیک مهمی برخوردار اسیت. در عملیات قوچ سلطان، یک گروه ضد انقلاب آن جا مستقر بود. بیست نفری می شدند. فرماندشان محمود مراغه ای نام داشت. به وسیله عده ای با او تماس گرفتیم و احساس کردیم که می توانیم او را واردار به تسلیم کنیم. برای گفتگوی بیشتر، اعلام آمادگی کرد. عباس تا این را شنید، راه افتاد. به رغم این که امکان داشت او را اسیر کنند وتحویل عراق بدهند،نماند. نگذاشت فرد دیگری برود و جانش به خطر بیفتند. رفت به مقر آنها که زیر پای پایگاه های ارتش عراق بود. او را متقاعد کرد که تسلیم شود. شرط پناهندگی را این گذاشت که او را ببرند و همه پایگاه های دشمن را نشانش دهند. قبول کرده بودند. رفت و همه پایگاه های دشمن را شناسایی کردو برگشت. در یک روز مقرر، محمود مر اغه ای پایگاه خودش را خالی کرد و آمد تسلیم شد. ما هم در همان روز حمله کردیم.
حنطه ای در پایان با بیان رفتار حاج عباس با مردم اظهار می دارد:
عباس آدم مردمداری بود. اگر کسی شب به خانه دعوتش می کرد، حتما می رفت. از غذای مختصر مردم ساده دل می خورد و هرگز با آنان بدرفتاری نمی کرد. همیشه در پی حل مشکلات مردم بود. اگر کسی می آمد و می گفت فلان مشکل را دارم و رفته ام فرمانداری و مشکلم حل نشده، خود او دنبال کار آن فرد را می گرفت. مرتب به آدمهای محتاج کمک می کر د و می گفت اینها مسلمانند....
با تلاش او شبکه خبرگیری و سیعی طراحی شد؛ به نحوی که به محص ورود یک عنصر ضد انقلاب در منطقه، ما مطلع می شدیم؛ یعنی سپاه مریوان در هر روز، می دانست که ضد انقلاب طرح بعدی اش چیست و قبل از هر توطئه ای، آن را خنثی می کردیم.
وی به وظایف و مسئولیت های شهید عباس کریمی در عملیات آزاد سازی سنندج اشاره می کند:
مرداد ماه 1359 به لحاظ ناامن بودن منطقه و اشغال بیشتر مناطق توسط ضد انقلاب، وضعیت خاصی بر کردستان حاکم بود. به همین دلیل، با هلیکوپتر به مریوان اعزام شدیم. با عباس در یک هلیکوپتر بودیم. عملیات آزاد سازی سنندج به پایان رسیده بود و به خاطره احتیاج شدید به نیرو، داوطلب اعزام به مریوان شده بودیم. ما تنها در شهر و پادگان حضور داشتیم. اطراف شهر و پادگان در دست ضد انقلاب بود. حتی وقتی می خواستیم در مریوان، بین شهر و پادگان تردد کنیم، کمین می خوردیم. درشهر هم وضعیت مناسبی نداشتیم. شب ها جرات نداشتیم در شهر تردد کنیم. وضع بدی بود. از همان موقع ورود، مسئولیت شناسایی ضد انقلاب به عهده عباس گذاشته شد؛ کشف شبکه های جاسوسی آنان، شناسایی عناصری که در شهر داشتند، محل استقرار و مراکز پشتیبانی کننده آنان و... باید پس از شناسایی و کسب اطلاعات، جمع بندی مناسبی از آن به عمل می آمد.
حنطه ای، درباره یکی از طراحی ها و نبوغ شهید کریمی در مریوان می گوید:
در آن موقع، کسی آموزش خاص این کارها را ندیده بود، ولی عباس با درایت و روشن بینی، مسائل را پیش می برد. با طراحی و نبوغ او بود که توانستیم عناصر طرفدار نظام را در منطقه مریوان، سازماندهی و فعال کرده و شبکه های خبرگیری را تاسیس کنیم و آن را گسترش دهیم و...
با تلاش او شبکه خبرگیری و سیعی طراحی شد؛ به نحوی که به محص ورود یک عنصر ضد انقلاب در منطقه، ما مطلع می شدیم؛ یعنی سپاه مریوان در هر روز، می دانست که ضد انقلاب طرح بعدی اش چیست و قبل از هر توطئه ای، آن را خنثی می کردیم.
وی به تاثیر شبکه های اطلاعاتی در شناسایی مواضع ضد انقلاب اظهار می داد:
در همان روزها مجبور بودیم برای این که با منابع اطلاعاتیمان تماس برقرار کنیم، لباس مبدل بپوشیم و راهی شویم.
بیشتر وقتها عباس لباس مبدل می پوشید و به مناطقی می رفت که محل حضور و اقتدار ضد انقلاب بود. به تنهایی هم می رفت. حالا که فکر می کنم، می بینم که چه کا رهای خطرناکی انجام می داد! با کمک همین شبکه های اطلاعاتی، تا عمق مواضع ضد انقلاب نفوذ می کردیم و در جریان آخرین اخبار و اطلاعات قرار می گرفتیم.
همرزم شهید درباره شجاعت و جسارت شهید کریمی هم حرف هایی برای گفتن دارد:
تاکتیک های جنگی، اگر همراه با شجاعت و جسارت مجری آن نباشد، در عمل نتیجه جالبی به دست نمی دهد. ما در مورد عباس، این را می دیدیم؛ هم شجاعت و جسارت داشت و هم درایت و تیزبینی. به عنوان مثال، یک بار با هم رفتیم به منطقه ای که در دست ضد انقلاب بود. با یکی از سران آنها تماس برقرار شده بود و آنان محل قرار را آن جا تعیین کرده بود. تا یک جایی با ماشین رفتیم و بعد از آن، یک نفر راهنما ما را پیاده برد. در آن لحظه ها یقین داشتم که صد در صد اسیر می شویم؛ اما عباس مصمم این ملاقات بود. به یک ده رسیدیم. پنجاه، شصت نفر مسلح روی پشت بامها کمین کرده بودند. رفتیم به داخل جلسه. عباس با فرمانده آنها صحبت کرد و در همان حال، با قدرت و تحکم به او گفت که باید تسلیم شوی و ما تحقیق می کنیم اگر سابقه سوء دیگری نداشتی، امان نامه می دهیم و آزاد هستی.
او در ادامه به تسلیم شدن رئیس حزب دمکرات توسط شهید عباس کریمی هم اشاره می کند:
"محمود آشتیانی"، رئیس حزب دمکرات در منطقه مریوان بود. عباس مذاکرات مفصلی را با او شروع کرد. هدایت کار هم به دست خودش بود. در روزهای که فقط تا شعاع سه کیلومتر در اطراف شهر امنیت برقرار بود، عباس راه می افتاد و می رفت چهل کیلومتر آن طرف تر، با او ملاقات می کرد و بر می گشت. نتایج دیدارها و گفتگوها این شد که محمود آشتیانی تسلیم شود. تسلیم شدن او، ضربه بزرگی برای حزب دمکرات در منطقه بود.
حنطه ای، در ادامه اشاره ای به ضعیف شدن روحیه ضد انقلاب بعد از دستگیری محمود آشتیانی هم می گوید:
در زمانی که حاکمیت جمهوری اسلامی در کردستان ضعیف بود و شب ها جاده ها و شهر ها در دست ضد انقلاب بود و در روز، اگر می خواستی در جاده ای تردد کنی، باید به ستون حرکت می کردی یا تامین هوایی می شدی، این حرکت، ضربه بزرگی در صف ضد انقلاب محسوب می شد. محمود آشتیانی همراه چهل، پنجاه نفر از نیروهایش تسلیم شدند. اسلحه هایشان را تحویل دادند وبا هدایت خود عباس، اعلام آمادگی کردند و علیه ضد انقلاب وارد عمل شدند.
این ها، بارها و بارها در رادیو مریوان مصاحبه کردند و به افشاگری پرداختند. با پخش مصاحبه ها، روحیه ضد انقلاب به شدت سست و ضعیف شد و جایگاه حزب دمرکات در مریوان- که یک زمان جایگاه والایی بود- از بین رفت. عده دیگری تسلیم شدند و کسانی که در صدد بودند به این ها بپیوندند، ناامید و سر شکسته شدند. همین کار موجب حرکت های دیگری در منطقه شد...
همرزم شهید کریمی، به تسلیم شدن یکی دیگر از سران ضد انقلاب هم می گوید:
ارتفاع قوچ سلطان در منطقه مریوان از موقعیت استراتژیک مهمی برخوردار اسیت. در عملیات قوچ سلطان، یک گروه ضد انقلاب آن جا مستقر بود. بیست نفری می شدند. فرماندشان محمود مراغه ای نام داشت. به وسیله عده ای با او تماس گرفتیم و احساس کردیم که می توانیم او را واردار به تسلیم کنیم. برای گفتگوی بیشتر، اعلام آمادگی کرد. عباس تا این را شنید، راه افتاد. به رغم این که امکان داشت او را اسیر کنند وتحویل عراق بدهند،نماند. نگذاشت فرد دیگری برود و جانش به خطر بیفتند. رفت به مقر آنها که زیر پای پایگاه های ارتش عراق بود. او را متقاعد کرد که تسلیم شود. شرط پناهندگی را این گذاشت که او را ببرند و همه پایگاه های دشمن را نشانش دهند. قبول کرده بودند. رفت و همه پایگاه های دشمن را شناسایی کردو برگشت. در یک روز مقرر، محمود مر اغه ای پایگاه خودش را خالی کرد و آمد تسلیم شد. ما هم در همان روز حمله کردیم.
حنطه ای در پایان با بیان رفتار حاج عباس با مردم اظهار می دارد:
عباس آدم مردمداری بود. اگر کسی شب به خانه دعوتش می کرد، حتما می رفت. از غذای مختصر مردم ساده دل می خورد و هرگز با آنان بدرفتاری نمی کرد. همیشه در پی حل مشکلات مردم بود. اگر کسی می آمد و می گفت فلان مشکل را دارم و رفته ام فرمانداری و مشکلم حل نشده، خود او دنبال کار آن فرد را می گرفت. مرتب به آدمهای محتاج کمک می کر د و می گفت اینها مسلمانند....
نظر شما