شهيد رسول عبادت از مقام اول ارتشهاي پيمان «سنتو» تا شهادت بر فراز «قوچ سلطان»
شنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد: سرهنگ هرگز خود را برتر از نيروهايش نمي دانست و عادت داشت هر شب در يكي از سنگرهاي سربازانش بخوابد تا باعث دلگرمي آنها باشد.
برادر شهيد سيد رسول عبادت در گفتگو با خبرنگار نويد شاهد با بيان اينكه برادرش در اثر تير مستقيم دشمن به شهادت رسيد، اظهار داشت: رسول از معدود فرماندهاني بود كه همراه با نيروهاي خود تا نزديك دشمن پيش مي رفت؛ در صورتي كه فرمانده بايد عقب بماند و نيروهايش را راهنمايي كند.
كريم عبادت عنوان كرد: رسول ايمان قوي داشت و به مسائل مذهبي پايبند بود؛ به طور مثال هيچ گاه در مجلسي كه غيبت بود نمي نشست و مخالفت خود را در برابر اين عمل قبيح با بيان و رفتار نشان مي داد و برايش فرقي نمي كرد طرف مقابلش چه كسي است او تذكر خودش را مي داد.
وي با بيان اينكه رسول افسري مومن، پركار و جدي بود بيان داشت: اهل پارتي بازي هم نبود و انصاف را رعايت مي كرد.
برادر شهيد عبادت با اشاره به اينكه رسول در دوره قبل از انقلاب در دانشكده افسري تحصيل مي كرد، بيان داشت: پس از فارغ التحصيلي براي گذراندن دوره عالي پياده به آمريكا رفت و پس از آن به ايران بازگشت.
وي ادامه داد: اوايل انقلاب، منافقان در كردستان شورش كرده بودند. رسول با نيروهايي از ارتش از مركز پياده سنندج به سردشت رفت و براي مدت زيادي در اين مناطق و همچنين در كنگرك مريوان با آنها به نبرد پرداخت.
برادر فرمانده گردان 112 لشكر 28 سنندج اضافه كرد: او براي اينكه مريوان را از زير آتش دشمن دربياورد، به ارتفاعات قوچ سلطان در شمال اين شهر، محل استقرار عراقي ها حمله كرد و اين منطقه را از دشمن باز پس گرفت. اما در همان درگيري ها چند سرباز عراقي او را به رگبار مي بندند و زمانيكه با هلي كوپتر به بيمارستان اعزام مي شد در آسمان مريوان در تاريخ شانزدهم خرداد ماه سال 60 براي هميشه آسماني شد.
عبادت عنوا ن كرد: رسول اهل ورزش بود؛ قهرمان تنيس روي ميز شيراز و استاد تيراندازي با كُلت بود و در مسابقات تيراندازي ارتش هاي پيمان «سنتو» مقام اول را كسب كرد.
برادر فرمانده پادگان مريوان با اشاره به اينكه رسول يك نخبه و مفسر قرآن بود، يادآور شد: گاهي به پيك نيك مي رفتيم و مشغول تفريح مي شديم. اما او هيچ گاه ياد خدا را فراموش نمي كرد و همانجا هم نماز جماعت بر پا مي كرد. صداي زيبايي داشت و آوازهاي دلنشيني مي خواند؛ گاهي نيز بچه هاي اقوام را جمع مي كرد و به آنها درس اخلاق مي داد.
عبادت در پايان خاطر نشان كرد: رسول به معناي واقعي سرباز وطن بود؛ شخصيت كم نظيري داشت و احساس تعهد خاص و ويژه اي به خاك كشور داشت تا جايي كه در اين راه به شهادت رسيد.
گفتني است سرهنگ دوم شهيد رسول عبادت، فرزند عطاء الله، در روز ششم مهر ماه 1324مصادف با سالروز ميلاد با سعادت حضرت رسول اكرم (ص ) در« شيراز» ديده به جهان گشود.
رسول سال 43 در آزمون ورودي دانشكده افسري شركت نمود و پس از قبولي به تحصيل در رشته علوم و فنون نظامي پرداخت. دانشكده افسري در آن سالها شاهد حضور مردان بزرگي بود. شهيد نامجوي، اقارب پرست و كلاهدوز سكان هدايت برنامه هاي مذهبي و مبارزات سياسي عليه رژيم شاهنشاهي را در دست داشتند. رسول هم يكي از چهره هاي شاخص مذهبي در ميان دانشجويان بود و همين ويژگي عامل دوستي و همكاري وي با استاد نامجو شد و بدين ترتيب او نيز به گروه مخفي ارتش( جمعي از افسران مومن، مردمي و مبارز بودند) پيوست.
با پايان دوره دانشكده در تير ماه 1346 با درجه ستوان دومي براي گذراندن دوره مقدماتي عازم شيراز شد. در شيراز ضمن فراگيري علوم و فنون نظامي به ورزشهاي مختلف مي پرداخت؛ تيراندازي، تنيس و شمشير بازي رشته هاي مورد علاقه وي بودند، چنانكه قهرماني در رشته تير اندازي در شيراز و تهران باعث اعزام وي به مسابقات ارتش هاي پيمان «سنتو» گرديد كه در آن مسابقات نيز به مقام اول رسيد.
پس ازگذراندن دوره مقدماتي در تيپ 55 هوابرد شيراز مشغول به خدمت شد. وي به خوشنامي، شجاعت و مردانگي بين همكاران مشهور بود.
ستوان دوم جوان، در سن بيست و پنج سالگي روز بيست و دوم بهمن ماه 1349 ازدواج كرد و در سال 1353 پس از 7 سال خدمت به دانشكده افسري منتقل شد.
قهرمان تير اندازي سنتو، خيلي زود مورد توجه فرماندهان دانشكده قرار گرفت و به عنوان فرمانده يگان بورسيه و استاد درسهاي چريكي و رهبري نظامي منصوب شد.
او تمام دوره هاي علمي و رزمي ارتش مانند «دانشكده فرماندهي و ستاد» و «پدافند» «رنجري»، «چتربازي»، «مربي پرش» را در طول خدمت سپري نمود. سال 1357 جهت طي دوره عالي به امريكا ايالت جورجينيا رفت.
با بازگشت به وطن در باره انقلاب اسلامي گفت:«آمده ام تا سرباز امام زمان( عج ) باشم و در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي به همرزمان خود در دانشكده پيوست.
با پيروزي انقلاب اسلامي و پس از ناآرامي هاي كردستان به صورت داوطلبانه در لشكر 28 سنندج، عازم كردستان شد و به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت.
فرمانده گردان 112 در اولين ماموريت به پاكسازي روستاي «ربط» در اطراف سردشت نمود، سپس به مريوان اعزام شد. مريوان تحت سلطه همه جانبه ضد انقلاب بود و پادگان در محاصره كامل قرار داشت. سرگرد عبادت براي ايجاد امنيت نسبي در منطقه اقدام به فعاليت هايي از جمله تقويت روحيه پرسنل، اعزام گروههاي شناسايي و حمله مقتدرانه به پايگاههاي دشمن كرد.
طرح ويژه سرگرد مبني بر عدم بازگشت همه نيروها به پادگان پس از پاكسازي مواضع به دست آمده و حفظ دستاوردها، باعث اقتدار نسبي نيروهاي خودي شد و پس از چند ماه پادگان از محاصره خارج شد.
با بهبود شرايط گردان 112 توانست تا ارتفاعات مشرف بر درياچه مريوان پيشروي كند و پايگاه هايي در طول مسير ايجاد نمايد. متعاقب پيشروي هاي اوليه، با اقدامات موثر پرسنل پادگان مريوان و لشكر 28 سنندج، جاده مريوان به سنندج آزاد شد و پاكسازي نهايي آن مناطق ميسر گرديد.
با آغاز جنگ تحميلي سرگرد عبادت همچنان در كردستان حضور داشت و با ضد انقلاب درگير بود. ارتفاعات «كنگرك» كه در نقشه هاي نظامي به قوچ سلطان نام گذاري شده است، در شمال غربي مريوان قرار دارد. اين ارتفاعات در نوار مرزي به گونه اي قرار گرفته است كه بر شهرهاي مريوان و پنجوين عراق اشراف كامل دارد.
فرماندهان ارتش عراق در اين منطقه به حمايت از ضد انقلاب و مسلح نمودن آنها پرداختند. سرهنگ عبادت و ساير هم رزمان با شناخت كامل از اوضاع منطقه پس از پاكسازي مريوان طرح عملياتي را ريختند كه براي هميشه دست عناصر ضد انقلاب و ارتش عراق را از ارتفاعات بسيار مهم قوچ سلطان كوتاه كنند.
سرانجام با قبول طرح عملياتي در كميسيونهاي نظامي در روز پانزدهم خرداد 1360« عمليات فتح كنگرك» آغاز شد.
گردان 112 وارد عمليات شد. گردان 118نيز به فرماندهي سرگرد بشيري آماده گرديد و تعدادي از برادران سپاه پاسداران به فرماندهي احمد متوسليان نيز وارد نبرد شدند.
طرح عملياتي صحيح، عزم راسخ رزمندگان، هماهنگي هوانيروز و توپخانه و نيروهاي پياده يگان عمل كننده به فرماندهي سرهنگ دوم عبادت منتهي به پيروزي شد و قله قوچ سلطان در ساعت 7 صبح روز شانزدهم خرداد ماه 1360فتح شد.
در اين عمليات 120 نفر از نظاميان دشمن اسير، و تعداد زيادي از عناصر خود فروخته ضد انقلاب به هلاكت رسيدند.
پس از پيروزي، در حاليكه گردان به كمك مجروحان و جمع آوري اسرا پرداختند كه ناگهان يك سرباز دشمن سرهنگ دوم عبادت را مورد هدف قرار داد و ساعاتي بعد آن فرمانده لايق به شهادت رسيد.
سرهنگ در بخشي از وصيت نامه اش مي نويسد: خدايا دراين لحظات درگيري نه مي ترسم ونه نااميدم فقط آرزو دارم كه همه را ببخشي وديگراني را كه ازما زنده مي مانند آگاه سازي تا قدرت پيدا كنند وانتقام مسلمانان واقعي را ازكفار ومشركين ومنافقين بگيرند...
انتهاي پيام/س/ع
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
خدا زوحش را شاد کتد فرمانده ما بود در گردان 112 من در آن عملیات بودم