بي هوشي
سهشنبه, ۰۴ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۵
حاج احمد در يكي از عمليات ها مجروح مي شود، به اصرار رزمنده ها به پشت خط مي آيد تا پايش را پانسمان كند.وقتي به بيمارستان مي رسد، مي گويد:«به هيچ وجه كسي حق نداردبگويد اين فرمانده است. بگوييد اين سرباز وظيفه است كه مجروح شده.»
حاج احمد در يكي از عمليات ها مجروح مي شود، به اصرار رزمنده ها به پشت خط مي آيد تا پايش را پانسمان كند.وقتي به بيمارستان مي رسد، مي گويد:«به هيچ وجه كسي حق نداردبگويد اين فرمانده است. بگوييد اين سرباز وظيفه است كه مجروح شده.»
با اين تأكيد، قبول مي كنند. موقع عمل كه مي رسد، دكتر بي هوشي سراغ حاج احمد مي آيد تا او را براي عمل بي هوش كند.ولي هر كاري مي كنند، حاج احمد قبول نمي كند و مي گويد: « امكان دارد اگر مرا بيهوش كنند، درحالت بيهوشي تمام مسايل نظامي را به دكتر لو بدهم و به عمليات ضربه بخورد.»
وقتي قرار مي شود پاي حاج احمد را بدون بي هوشي عمل كنند، همه نگران هستند.بعد از عمل مي فهمند كه در موقع شكافتن پا چه زجر ودردي را تحمل كرده و با تمام اينها راضي به بيهوشي نشده است.
انتهاي پيام/ز
نظر شما