دست نوشته شهید - صفحه 23

آخرین اخبار:
دست نوشته شهید

زندگینامه شهید مصطفی عبدالشاه + دست نوشته های شهید

شهید مصطفی عبدالشاه در سال 1345 به دنیا آمد. شهید عبدالشاه در دوازدهم اسفند ماه سال 1364 در عملیات والفجر 8 فاو به شهادت رسید.
سالروز شهادت شهید رحمت اله بهاری

نوشته های متفکرانه شهید در خط حزب الله + دستنوشته

بیستم آبان 1344، در شهرستان اراک به دنیا آمد. پدرش نور الله، عضو کادر شهربانی بود و مادرش کبرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در رشته ریاضی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و ششم مهر 1362، با سمت تیربارچی در منطقه رستگاری گیلانغرب بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. مزار او درگلزار شهدای زادگاهش واقع است.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

با باران در سنگر

نگهبانی در شب های بارانی حال و هوایی دیگر داشت؛ مخصوصاً وقتی که سنگرها روباز بودند. در چنین شب هایی مجبور بودی نگهبان ها را به داخل یک سنگر سرپوشیده بیاوری و گاه و بیگاه به بیرون سرک بکشی.

تهیه 7000 هزار آلبوم معرفی شهدای خوزستان در دفاع مقدس

فرمانده سپاه حضرت ولی‌عصر(عج) استان خوزستان گفت: به منظور پاسداشت یاد شهدای هشت سال دفاع مقدس آلبوم معرفی شهدا تدوین شده که شامل شناسنامه،‌ وصیت‌نامه، عکس‌ها و دست‌نوشته‌های 7000 شهید در استان خوزستان است.

چه سنگین است بار این جدایی

آن روز جمعه بود که عده ای از بچه ها را به خط می بردند. حسرت لب هایم را به هم دوخته بود. وقتی که از بچه ها خداحافظی می کردم گمان می بردم که مردم دوباره مانند گذشته از من هم خداحافظی می کنند.

نجوای شهید احمدرضا احدی با خدا

این چند کلام را زمانی می نویستم که معلوم نیست تا چند ساعت دیگر در اردوگاه باشیم. همین چند لحظه پیش از دعای توسل بر می گشتیم، گفتند: امشب از شب های استثنایی است. می گفتند: ممکن است تا چندد روز آینده عده ای از بچه ها در میانمان نباشند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

هجرت

داخل سنگر اجتماعی نمازخانه «سپاه هفتم فجر» بودم. تمام برادران گرداگرد سوله نشسته بودند و هر کس چیزی می گفت. چون نزدیک به اتمام ماموریت بود همه از رفتن صحبت می کردند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

اولین قربانی- باز هم مجروحی دیگر

... راننده با عجله سوار ماشین آمبولانس شده و به سوی جاده کمر سیاه به حرکت درآمد. یکی از بچه های ما هم برای کمک، همراه راننده رفت. دل ها همه مضطرب بود که، خدایا کدامشان؟

مجموعه ای از عکس ها و دست خط های شهید مصطفی انجم افروز

مصطفي انجم‌افروز فرزند محمّد و عليّه و نوة حضرت آیه الله آقا شیخ حسن امامی حجّتی (کردوانی)، در 11/10/1345 در شهر مقدّس نجف اشرف، ديده به جهان گشود. پنج‌ساله بود كه والدين وي، به دليل اخراج از سوي رژيم كافر حاكم بر عراق در سال 1350، خاك پاك نجف را ترك گفته، راهي شهر مقدّس قم شدند و در آنجا سُكني گزيدند. شهيد در سال 1352 و در سن شش‌سالگي، راهي دبستان فيض قم گرديد و تحصيلات ابتدايي را در همين دبستان به پايان برد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

رویای بقیع

دیشب دعای توسل داشتیم. تصمیم گرفتم که برای زیارت شهدا، به خصوص دوستان شهیدم در عالم رویا- که خیلی از این نعمت بی بهره بودم- به خصوص زهرا (س) متوسل شدم.
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی

نامه های بچه های گردان

امروز ساعت شش مشغول صرف شام بودیم. در همان حال یکی از برادران مسئول، تعدادی نامه آورد و بچه ها سراپا گوش شدند تا ببینند چه کسی نامه دارد. بالاخره خواندن نامه ها که تمام شد، عده ای خوشحال و عده ای ناراحت و عده ای بی تفاوت به نظر می رسیدند.

دست نوشته شهید احمدرضا احد؛ «چهره شجاع مردان»

خورشید کم کم خود را از مشرق نمایان می کرد که واقعه عجیبی رخ داد. دو نفر از برادران- رحمانی و مصطفی- گفتند که می خواهند به عراقی ها ضرب شستی نشان دهند. برای این منظور برادران عین الله و رضایی را با خودشان ببرند.

نامه های شهید حسن غیوران در «این بار رفتنی‌ام»

نشر نارگل کتاب «این بار رفتنی‌ام» شامل گزیده‌ای از یادداشت‌ها، دست‌نوشته‌ها و نامه‌های شهید مجتبی‌ (حسن) غیوران را منتشر کرد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

خاطرات درس و مدرسه در جبهه

امروز بچه های ضربت به عکس روزهای پیش که عصرها در جلوی چادرهایشان جمع می شدند و تعریف می کردند و می خندیدند، هر کدام گوشه ای کز کرده بودند و گاهی آرام صحبتی میان دو نفر رد و بدل می شد و ... آن گاه سرهایشان تکان می خورد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

رنگ مظلومیت

به اهواز که رسیدیم، چهره ی خشن جنگ بیشتر هویدا شد. مردم در حال فرار بودند. به هر نقطه ای از شهر نگاه می کردی، خانواده ای را می دیدی که بخش بسیار اندکی از خانه اش را به دوش می کشد.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

شب پرواز شهدا

پادگان شلوغ است؛ شلوغ از خیل بچه هایی که از «سرپل» آمده اند و عده ای دیگر که از شهرها اعزام شده اند. امروز دوره آموزش به پایان رسیده و همه از اتمام این زمان سخت مسرورند.
دست نوشته شهید احمدرضا احدی

غروب خونین خرداد 62

ساعت نزدیکی های شش بعداز ظهر بود. هر موقع که می خواستی از قله پایین بیایی، باید ابتدا از پله های سنگی- که بچه ها آن را درست کرده بودند تا در زمستان راحت باشند- پایین می آمدی و کمی پایین تر به جاده میانی که رسیدی، از خاک های پایین قله نیز بگذری تا به جاده اصلی برسی.
دست نوشته های شهید احمدرضا احدی

خاطرات روزهای تنهایی

لحظه آخر قیافه بچه ها در ماشین که از جاده می گذشت در خاطرات هست، و تو در پس پرده های اشک و از ورای چشمانت آنها را وداع گفتی، و وقتی از دید تو دور شدند، دست در دست آن پسر کوچک گذاشتی و عرض و طول پایگاه را بی هیچ هدفی طی کردید.
شهید عملیات بیت المقدس7؛

مروری بر زندگی و دست نوشته های شهید "عباس عسکری"

من در اينجا با جرأت تمام مي گويم كه اين انقلابي را كه مردم ايران به دست آورده اند بر حق است و با خونم امضاء مي كنم كه ما بر حق هستيم و هيچ استعمارگري نمي تواند تعدي هيچ چيز را بكند.
طراحی و تولید: ایران سامانه