اسمش عبدالامیر بود. فرمانده یک گروه سی نفره عراقی. هر روز صبح کنار مرز می آمدند. همراه ما به سمت سه راه می رفتیم. همان سه راه شهادت معروف در شلمچه. به هیچ چیز اعتقاد نداشت. همیشه دهان او بوی شراب می داد. ما را مسخره می کرد. نمی گذاشت در طی مسیر زیارت عاشورا بخوانیم و ...