علی محمد زند

علی محمد زند
برشی از کتاب؛

زخمی ها را تنها نگذارید

آماده‌ عقب‌نشینی شدیم. تشنگی و گرسنگی تأثیر خود را گذاشته و نای حرکت را از ما گرفته بود. کلاه آهنی اختیار سر و گردنم را در دست گرفته بود و آن را به هر طرف که می‌خواست، کج می‌کرد. دیگر توان نگه داشتن سر را نداشتم. به نظر می‌آمد که کلاه آهنی ۱۰۰ کیلو شده است. یک نفر داد می‌زد: «زخمی‌ها را جا نگذارید؛ اسلحه‌ها را جا نگذارید...»
طراحی و تولید: ایران سامانه