برادرانه

برادرانه
روایتی برادرانه از شهید «ابوالقاسم الوندی نژاد» :

«آخرین روزها»

او گفته بود كه مگر من خونم ازخون بقيه رنگين تر است. تازه اگر آدم قرار است بمیرد مثل علیرضا بمیرد.خوش به سعادتش رفت و شهيد شد.
روایتی برادرانه از شهید «محمود ناصر خیل»؛

تشنه جام شهادت

می گفت: بایستی به جبهه بروند تا این که به شهادت برسد و تشنه جام شهادت بود.
روایتی برادرانه از شهید «فیروز مهدی زاده»؛

افسوس که هم سنگرش نبودم

يك شب سرد خبرشهادتش را به من دادند، نمي دانيد چه كشيدم، فكرمي كرد، خيالاتي شده ام. فكرمي كردم؛ يك قصور بيش نيست ولي بعد فهميدم شهيد شده است. كمرم شكست؛ باوركردنش سخت بود؛ من ديگر با چه كسي حرف بزنم؛ دردم را به كه‌ بگويم؛ چگونه روزها را بدون او سپري كنم. بعد از شهادت ‌آن بزگوار مانده ام همين طور ناراحت كه افسوس من ‌همسنگرش نبودم.
طراحی و تولید: ایران سامانه