شهدا - صفحه 87

گفت‌وگو با برادر شهیدان جعفر و شیرزاد بلبل‌پور

خاک شلمچه سال‌ها میزبان پیکر برادرانم بود

شیرزاد وقتی مجروح شد، کسی فکرش را نمی‌کرد بتواند دوباره روی پا بایستد. شوخی نبود. تیر به گردنش خورده و کم مانده بود از گردن قطع نخاع شود. اما وقتی توانست روی پا بایستد، همان احساس تکلیف باعث شد دوباره رخت رزم بپوشد و به جبهه‌ها برود.

افتتاح اولین کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت در قزوین

نخستین کتابخانه تخصصی ایثار و شهادت در قزوین با حدود هزار جلد کتاب آغاز به کار کرد.

خلاصه ای از زندگی شهید "ناصر ترکان"

پیراهن خونین مرا به در خانه بیاویزید تا مردم شهر بدانند که بودم

شهید ترکان از جهادگران کردستان بود که بارها توسط عناصر ضد انقلاب شناسایی و دستگیر شد. حتی تا پای چوبه اعدام رفت و سر انجام با چشمانی باز و فریاد الله اکبر بر لب به شهادت رسید.

خاطره از شهید "ناصر ترکان" به زبان پدر

وفاداری حتی زیر شکنجه

بعد از فرمان امام مبنی بر ترک پادگان ها شهید ترکان خود را به همراه 145 نفر از پادگان فراری داد. او را دستگیر و شکنجه کردند اما حتی در آن شرایط هم حاضر نشد انسانیتش را زیر پا بگذارد و دوستانش را لو نداد.

مصاحبه با برادر شهید "ناصر ترکان"

ناصر برای ما معلم اخلاق بود

گفتند برادر کوچک شهید ناصر ترکان، پاسدار دلاوری که به دست دموکرات های ضد انقلاب در سردشت تیرباران شد، به دفتر مجله آمده و این فرصت خوبی برای یک گفتگوی کوتاه بود. نوجوانی بود چهارده پانزده ساله، با یک دنیا شور و احساس و یک دنیا آگاهی، شهادت برادر را « راهی که باید رفت» می دانست و منزلی که کسب باید کرد.

زندگی نامه شهید "جمشید باجول زاده" از زبان خواهر / بخش اول

من عازم جبهه هستم!

در دوران جنگ شهید باجول زاده مانند بسیاری از جوانان و نوجوانان محصل بود اما ناگهان با افت تحصیلی شدیدی روبرو شد. وقتی دلیلش را می پرسند در پاسخ می گوید معلمم، دوستانم و همکلاسی هایم می گویند عازم جبهه هستند و خبر شهادتشان به من می رسد و من نمی توانم درس بخوانم.

نگاهی به زندگی شهید "جمشید باجول زاده"

یک هفته تا دیدار

خواهر شهید باجول زاده در رابطه با مفقود الاثر بودن برادرش می گوید: جمشید کمتر از یک هفته در جبهه حضور داشت خدا می داند که شهید شده یا اسیر است؛ هنوز هیچ اثری از برادرم بدست نیامده و همچنان مفقودالاثر است!

وصيت‌نامه شهید "جمشيد باجول زاده"

دلم می خواهد درسم را ادامه بدهم

شهید باجول زاده در نامه آخر خود که همان وصیت نامه اش است از پدرش می خواهد تا شرایط ادامه تحصیل او را مهیا کند. این خود نشاندهنده ی امیدی است که در دل جوانان آن دوران حتی با وجود شرایط خاص، وجود داشت.

همه باید جان بر کف و آماده شهادت باشیم

موقع خداحافظی به مادر خود گفته بود که مادر همه ما باید شربت شهادت را بنوشیم و برویم همه ما باید جان برکف آماده باشیم چون اینها در کردستان به هیچ‌کس و هیچ‌چیز رحم نمی‌کنند

زندگی نامه شهید "حسین اسماعیلیان مبارکه" به نقل از مادر

از قربان تا غدیر

شهید اسماعیلیان در روز عید قربان متولد شد و بعد از بیست و نه سال زندگی در روز عید غدیر با همان لباس های خاکی به خاک سپرده شد.

وصيت‌نامه شهید " مصطفى آب محله"

قطره ای در مسیر انقلاب

شهید آب محله از خداوند منان در وصیت نامه اش چنین سپاسگزاری می کند که سپاس خداوند جهانيان را كه ما را به اين راه پر خروش امت حزب الله هدايت كرد و از آن درياى خروشان و كوبنده قطره اى ساخت در مسير انقلاب اسلامى و به ما توفيق داد تا رهسپاران آن قائد بزرگ (امام خمينى) باشيم.

زندگی نامه شهید "مصطفی آب محله"

از نوحه سرایی تا شهادت

شهید آب محله از همان دوران کودکی علاقه زیادی به شرکت در مجالس عزاداری امامان و انبیاء الهی داشت. حتی گاهی نوحه سرایی و مداحی در مراسم را بر عهده می گرفت.

مجموعه نامه های دست نویس شهید "حسین حیدری" منتشر شد

پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ، مصادف با سالگرد شهادت شهید حسین حیدری، نامه های دست نویس این شهید گرانقدر را منتشر کرد. وی که به عنوان سرباز ژاندارمري در جبهه حضور یافت، بیست و هفتم مرداد 1366، در سردشــت توســط نیروهاي عراقي شهید شد.

خاطره مادرشهید "حسین حیدری"

منتظرم نمانید

شرایط جنگ، شرایط خاص و دشواریست. مبارزانی که در جبهه در میان آتش و گلوله به سر می بردند گاهی از ثانیه ی بعدی خود نیز خبر نداشتند. شاید هر لحظه در انتظار شهادت به سر می بردند و این خانواده ها بودند که در انتظار فرزندانشان به سر می بردند. به همین دلیل شهید حیدری در پاسخ به نگرانی ها و انتظار مادرش چنین پاسخ داد که جاییکه من خدمت می کنم با کاشی تیز سر می برند. شما دیگر نباید منتظر من بمانید.

نامه شهید "حسین حیدری"

حایلی میان ما

در نامه ی گرم و صمیمانه ای که شهید حیدری به خانواده خود نوشته است، پس از اشاره به حضور همه افراد خانواده در کنار هم و دوری او از آن جمع دلتنگی خود را چنین ابراز می کند که من تا اندازه ی خیلی زیادی به حال شما حسودی کردم که در جمع شما نیستم. آخر این فرصت لعنتی یک حایل میان من و شماست.

زندگینامه شهید "حسین حیدری"