نوید شاهد: خمپاره اي به سنگري كه روبرويم بود اصابت كرد و آتش گرفت. جلوتر رفتم؛ ديدم كه حاجي هم آنجاست. او به جنازه شهيدي كه از سنگر بيرون آورده بودند اشاره كرد و گفت: او را مي شناسي؟ خوب كه به آن نگاه كردم، ديدم برادرم اصغر است. چشمانم دوباره به حاجي افتاد؛ او باحسرت خاصي برادرمان را در آغوش گرفته بود و گريه مي كرد.
کد خبر: ۳۸۸۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
زهرا بصير - در کلام یاران
نوید شاهد: ا اينكه در زمان شهادت پدرم سن و سال كمي داشتم، اما او در ميان خاطرات كودكي ام هميشه ماندگار است. با اينكه بابا زياد در خانه نبود ولي چهره خسته و مهربانش در دلم قاب گرفته شده است.
کد خبر: ۳۸۸۴۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
نورعلي وزري، دوست شهيد ، در کلام یاران
نوید شاهد: يك شب بعد از نماز مغرب و عشاء با حاجي به خانه شهيد فريدوني رفتيم. حاجي، بچه شهيد را كه كودكي 5ساله بود، بر پشت خود سوار كرد و دور اتاق چرخاند و دل كودك را اينگونه شاد كرد.او ارادت خاصي نسبت به خانواده شهدا داشت و خودش را جزو آنها مي دانست.
کد خبر: ۳۸۸۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
نوید شاهد: : يكبار از او پرسيدم كه دليل اين همه بي قراري چيست؟ گفت: من از روي شهدا، فرزندان آنها وهمين طور مادران و همسران شهدا خجالت مي كشم. باز من به خانه آمدم و به خانواده ام سر زدم در صورتي خانواده هاي شهدا همچنان چشم به راهند.
کد خبر: ۳۸۸۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
ابراهيم نجات بخش ،دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: حاجي هميشه آرزوي شهادت داشت. وقتي خبر شهادت رزمنده اي به گوش حاج حسين مي رسيد؛ آه حسرت باري مي كشيد و مي گفت: «خوشا به سعادتش كه طعم شهادت را چشيد.»
کد خبر: ۳۸۸۴۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
شيرافكن، دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: گاهي كه به فريدونكنار بر مي گشت، نيازهاي جبهه را به مردم مي گفت و با كمك آنها، لباس، غذا و ... به جبهه مي برد و در ميان رزمنده ها توزيع مي كرد.
کد خبر: ۳۸۸۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۲
حسن عابدپور، دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: حاج بصير براي اسلام، ولايت و رهبري شهيد شدن و هميشه مطيع امر رهبري بودن و براي لباس سپاه ارزش زيادي قائل بودند و مي گفتند: من لياقت پوشيدن اين لباس را ندارم.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
شكرالله دهقان ، دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: در عمليات والفجر8 حاجي كه مي ديد، ما نياز به استراحت داريم، خواست تا براي مدتي به پادگان شهيد بهشتي براي استراحت و حمام كردن برويم و موقع برگشتن، خودمان براي رفتن به كربلا آماده كنيم.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
شعبان طاهرنژاد، دوست و همرزم شهيد - در کلام یاران
نوید شاهد: حاجي مي گفت كه مادرم هميشه آخر شب، نماز مي خواند و مرا دعا مي كرد و علت به شهادت نرسيدنم همين بود. يك روز كه سرسجاده نشسته بود به او گفتم كه حاجتي دارم و برايم دعا كن. مادرم هم دعا كرد حاجتم قبول شود. دعاي مادرش زود مستجاب شد و حاج بصير به شهادت رسيد.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
غلامحسين مالايي ،دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: حاجي در جبهه مي گفت: آيا مي توان چراغ گلدسته امام حسين (ع) را از اينجا ديد يا نه؟ ما به همين سادگي نمي توانيم قبر آقا را زيارت كنيم. يا بايد شهيد شويم يا وجب به وجب خون دهيم تا بتوانيم از نزديك زيارتش كنيم.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
غلامرضا كريمي، دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: هميشه خاطره حاجي در دل ما است و هيچ وقت فراموشش نمي كنيم. او واقعاً نمونه كاملي از انسانيت بود. او در عمليات كربلاي 10 در ماووت عراق، داخل سنگر بود كه خمپاره به آنجا اصابت كرد و او را شهيد كرد.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
صمد شيرگاهي، همرزم شهيد - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد:در عمليات والفجر10 من حضور نداشتم. حاجي شبي به خوابم آمد و گفت: كجايي؟ از قافله عقب ماندي. از خواب بيدار شدم و تا ساعت ها به آن فكر مي كردم. دو روز بعد خبر شهادت حاجي را شنيدم و پي به معني اش بردم.
کد خبر: ۳۸۸۴۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
عسگري محمدنژاد، دوست و همرزم شهيد - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: زماني كه فرمانده تيپ بود، به خود جرأت مي داد كه در نيمه شب، در ميان نيروها باشد. اين كارش موجب تعجب همه شده بود، زيرا كسي انتظار اين كارش را نداشت برنامه شان اين بود كه در شب هاي عمليات خودشان مستقيم حضور داشته باشند و بچه ها را راهنمايي كند.
کد خبر: ۳۸۸۴۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
خليل توانچه، دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: بعد از شهادت حاجي، وسايلش را به همسرش تحويل دادند كه در آن مقداري پول بود. بعد از چند شب، حاجي به خواب همسرش رفت و گفت: در داخل وسايلم مقداري پول است كه بايد خرج جبهه شود.
کد خبر: ۳۸۸۴۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
حسين زكريايي؛ نويسنده و پژوهشگر دفاع مقدس - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: چهره خسته اش را در شب وداع شهيد علي اصغر بصير كه در منزل پدري حاج بصير برگزار شده بود را ازخاطر نمي برم. و هنوز كلام دلنشينش خطاب به مردم در گوشم زنگ مي زند.. اشاره: حسين زكريايي نويسنده، روزنامه نگار و پژوهشگر دفاع مقدس متولد شهر حاج بصير است.
کد خبر: ۳۸۸۴۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
حسینعلی بابانژاد - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: سال 62 كه در پادگان شهيد بهشتي مستقر بوديم، شهيد بصير در يكي از صبحگاه ها، با اينكه سپاهي بود، لباس بسيجي به تن داشت. آن روز، با احترام، لباس سپاه را آوردند تا حاج بصير آن را بپوشد. بعد از آن، آن لباس را به تن كرد ولي با اين همه، خودش را بسيجي معرفي مي كرد نه فرمانده!
کد خبر: ۳۸۸۴۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
تقي آستاني اميري - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: حاجي به بچه ها گفت: اميري براستي كه به من دلبسته است. در اينجا كه با من شوخي مي كرد. من هم به او دلبسته ام. هر جا مي روم او هم هست، فاو رفتم او هم آمد، به اسكله اهواز رفتم و او چند شبانه روز آنجا گرسنه بود؛ تا اينكه من پيشش رفتم.
کد خبر: ۳۸۸۴۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۱
اسماعيل خسروي دوست و همرزم - در کلام یاران
نوید شاهد: مي گويد: در جلساتي كه با هم داشتيم، حاجي مي گفت كه من رنجي كه در شهر خودم مي كشم، درهيچ جا نمي كشم، چون تمام توجه و ذهنم در جبهه است.
حاجي در آن دوران، حتي مغازه و تلفن منزلش را در اختيار بسيجيان گذاشته بود و در نهايت راهي جبهه شد.
کد خبر: ۳۸۸۴۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۰
نوید شاهد:
شهيد« نمازيان» زودتر از همه به پادگان مي آمد و ديرتر از همه مي رفت. معمولا در 24 ساعت، 15 ساعت كار مي كرد و هر گز احساس خستگي نمي كرد. روزهاي جمعه نيز به پادگان مي آمد و سر كشي مي كرد.
کد خبر: ۳۸۸۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۴
نوید شاهد: در سال 1361 با او آشنا شدم و تا سال 1364 با او هم اتاقي بوديم. براي دوره ي خلباني هم دو تايي رفتيم، يعني درست در آخرين روز وآخرين ساعت آزمايشات پزشكي به «هوانيروز» مراجعه كرديم و هر دو قبول شديم و به «هوانيروز» آمديم.
کد خبر: ۳۸۸۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۱۴