روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطرهای از دوران اسارت میگوید: وقتی در آسایشگاه هفت بودم یک بسیجی معتقد و دلسوز مسئولیت آسایشگاه را به عهده داشت و به هیچوجه حاضر نبود کسی را به بعثیها معرفی کند و هر وقت از او میخواستند کسی را به عنوان مخالف لو بدهد، میگفت سیدی (قربان) همه ساکتند و کسی خلافی نکرده و هر کی سرش بکارِ خودش هست. آنها پی خلافکار نمیگشتند. دنبال عقدهگشایی و آزاردادن بچهها به هر بهانهای بودند. ادامه این خاطره دوران اسارات را در ادامه بخوانید.