سنندج - صفحه 17

با استقرار رزمندگان سپاه اسلام در منطقه و کسب شناخت از ماهیت پلید ضد انقلاب به آغوش پر مهر نظام جمهوری اسلامی بازگشت و سلاح خود را بر زمین گذاشت و امان نامه گرفت ...

با پیروزی انقلاب اسلامی در صف مدافعان انقلاب اسلامی قرار گرفت و با شکل‌گیری سازمان پیشمرگان مسلمان کرد یکی از فرزندانش به عضویت سازمان مزبور در آمد..

با استقرار رزمندگان سپاه اسلام در شهر سنندج و پاکسازی نسبی از حضور نامشروع ضد انقلاب به عنوان پاسدار رسمی لباس رزم به تن کرد و به دفاع از میهن اسلامی پرداخت ...

مادرش طلیعه عبدی نقل می‌کند: تمامی ماه مبارک رمضان را روزه می‌گرفت و به هنگام افطار با آب و مقدار کمی غذا اکتفا می‌کرد...

چون در بین مردم روستا مقبولیت داشت مردم او را به عنوان عضو شورای اسلامی روستا انتخاب کرده بودند...

رضاعلي عشق و علاقة وافري به انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) داشت، در همة مناسبتها و مراسمها شركت فعال داشت،..

ويد شاهد كردستان: شهید ابراهیم وکیلی چناران ابراهیم فرزند حمیده و احمد در سوم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و سی وهفت در روستای چناران سنندج به دنيا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و ازهمان کودکی تن به کارسخت در روستا سپرد. با شروع تظاهرات و راهپیمایی مردم مسلمان ایران برعلیه رژیم ستمشاهی وی که سرباز وظیفه بود، محل خدمت خود( لشکر28 کردستان) راترک نمود و به صفوف مردم مسلمان ومبارز پیوست. ابراهیم جوانی برومند و متدین بود که بعد از آشنایی با شخصیت جهانی حضرت امام خمینی(ره) ، شیفته و پیروایشان شده بود. در تاریخ 5/11/57 در جریان درگیری با مزدوران ساواک ، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسيد. پیکر شهيد طی تشییع جنازه باشکوهی در آرامستان عمومی تپه شیخ محمدباقر سنندج به خاک سپرده شد.

به قصد خدمت به نظام جمهوری اسلامی در سخت ترین شرایط و در روزهای که گروهکها ی ضد انقلاب با حضور نامشروع خود امنیت را ازمنطقه گرفته بودند به عضویت سپاه درامد و به عنوان پیشمرگ مسلمان کرد لباس رزم به تن کرد...

نويد شاهد كردستان: شهید صلاح‌الدین بصیری ششم شهریور1342، در شهرستان سنندج به دنیا آمد. پدرش ابراهیم و مادرش آمنه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. پنجم دی1357، در زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهي بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزارش در قبرستان تایله همان شهرستان واقع است. او را محمد نیز می‌نامیدند.

بعدها متوجه شدم که با دو تن از دوستانش شب ها بيرون مي رفت و بر در و ديوار کوچه پس کوچه هابر عليه رژيم شاه شعار مي نوشتند.

با رسيدن به سن نوجواني با شرکت در کلاس هاي روخواني و روان خواني که تابستانها در مساجد محل غالباً برگزار مي گرديد قرآن را ياد گرفته بود و هر وقت فرصتي برايش دست مي داد و از کلاس و درس فارغ مي شد ....

ماههاي آخر خدمتش به سنندج آمده بود و در لشکر 28 پياده سنندج واحد توپخانه خدمت مي کرد که به هنگام مرخصي در شهر سنندج و حين حمله ي مزدوران رژيم ستمشاهي به مردم انقلابي...

گاهي البسه و كفش مورد نياز خود را به افراد نيازمند مي بخشيد و در جواب مادرش مي گفت نياز آنان بيشتراز من بود...

در سال 1357 که فعاليت هاي انقلابي مردم به اوج خود رسيده بود تا پاسي از شب در مسجد مي ماند و در جلساتي که با حضور انقلابيون تشکيل مي شد حضور مي يافت . ..

او با ماشین خود بیشتر اوقات در اختیار انقلابیون بود و برای سرنگونی رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب فعالیت می‌نمود..

با اوج گيري تظاهرات مردمي عليه رژيم منفور پهلوي در صحنه هاي مختلف و جلسات شبانه که با حضور انقلابيون تشکيل مي شد حضور پيدا مي کرد و در هدايت مردم جهت شرکت در راه پيمايي ها نقش داشت...

صلاح الدين بصيري نيز از فعالان انقلابي بود که در همه راه پيمايي ها حضور پيدا مي کرد و در توزيع اعلاميه ها و شعارنويسي بر درو ديوار خانه هافعاليت مي کرد ...

فعال و پرجنب و جـوش بود اگرچـه سن و سال کمـي داشت ولي افـکار و انديشـه بــزرگي را در سـر مي پروراند....

مادر به من درسى آموختى كه پاى خود را جاى پاى ياران حسين بن على گذارده ام و چه كشته شوم و چه سالم برگردم مادر براى تو افتخارى بزرگ است..

در تمامی لحظات ، یار و یاور و غمحوار من بود.اصلا دوست نداشت تنها خودم کارهای سنگین انجام دهم...