کتاب یادت باشه

کتاب یادت باشه

فرزانه این از بابای تو هم بدتره!

«مادرم پیش ما که برگشت، حمید گفت: «زن‌دایی شما چرا رفتی جلو؟ خودم میرم برای هفته بعد هماهنگ می‌کنم، شما همین‌جا بشینید. حمید که جلو رفت مادرم خیلی آرام و با خنده گفت فرزانه این از بابای تو هم بدتره! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که در آستانه ایام محرم تقدیم حضورتان می‌شود.

سینهِ سینه‌زن هیچ‌وقت نمی‌سوزه!

«به حمید گفتم، کم‌تر سینه بزن یا حداقل آروم‌تر سینه بزن لازم نیست این‌همه خودت را اذیت کنی. جوابش برایم جالب بود. گفت: فرزانه‌ این سینه به‌ خاطر همین سینه زدن هیچ‌وقت نمی‌سوزه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که در آستانه ایام محرم تقدیم حضورتان می‌شود.

مهمان حبیب خداست!

«حمید دوست داشت هر شب مهمان داشته باشیم و با هم رفت‌وآمد کنیم و گفت مهمان حبیب خداست. این رفت‌وآمد‌ها محبت ایجاد می‌کنه. در خونه ما به روی همه بازه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که همزمان با سالروز ولادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه